گوشهای از دفتر خاطرات...
چهارشنبه 87/5/16
ساعت 40دقیقه بامداد به وقت مدینه
تازه 10 دقیقه هست رسیدیم مدینه و هتل قصر الخیام...
مادر...
فکر می کردم وقتی می رسم مدینه، بوی ارباب و کرامت ارباب میاد ولی بوی مادر و عزت مادر بیش از همه مهربانی ها و زیبایی ها به مشام می رسه.
مادر...
از پنجره اتاقمون بقیع مشخصه و غربت خاص اون در مقابل شکوه مسجدالنبی. یک چراغ در قبرستان روشن نیست و حتی نور مسجد النبی هم به بقیع راه نداره.
مادرم کجاست؟ بقیع یا مسجدالنبی یا خانه عقیل؟ کاملا حس میکنی مادرت را گم کرده ای... مثل بچه هایی که دست مادرشان را رها کرده اند و گریه می کنند!! همین حس را داری. مثل اینکه حرف مادر را گوش نکرده ایم!! و شاید هم نه... مهربانی مادر آرومت میکنه
گر گناهی هم نمایم، دست من خواهد گرفت من نخواهم شد ذلیل و عزتم زهرایی است
تا 20دقیقه دیگه باید جلوی هتل باشیم که بریم حرم...
اولین نگاه من به قبرستان بقیع! البته اینجا از قبر چهار امام فاصله داره
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
تا ببینم دوست دارى میهمان را اى بقیع
بیت الاحزان بود و زهرا، هیچ کس باور نداشت
تا کنند از او دریغ آن سایبان را اى بقیع
گرچه باغ یاس او پُر شد ز گلهاى کبود
با على، زهرا نگفت این داستان را اى بقیع
حامل وحى الهى، گاهِ ابلاغ پیام
بوسه مىزد بارها آن آستان را اى بقیع
دیگر از آن شب على از درد، آرامى نداشت
داده بود از دست چون آرام جان را اى بقیع
با دلى لرزان، ز بلبل پیکر گل را گرفت
یاد دارى گریههاى باغبان را اى بقیع
لرزه مىافتد به جانت، تا که مىآرى به یاد
لرزش آن دستهاى مهربان را اى بقیع
جز تو غمهاى على را هیچ کس باور نکرد
مىکشى بر دوش خود بارى گران را اى بقیع
باز گو با ما، مزار کعبهی دلها کجاست
در کجا کردى نهان آن بىنشان را اى بقیع
التماس دعا
از اینکه به من سرزدید و نظر خودتون رو بیان کردید از شما کمال تشکرو قدردانی را دارم.
شما آیدی هم ندارید؟ ;-)
از شما هم التماس دعا
اینم از آیدی. ;-)
اصلا این حجاز کلا بوی غربت میده انگار
چیزی شبیه یه دلتنگی ریشه دار
نه؟