پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

 گیرم کسی ز من نخرد اشک و آه را                دیگر چه غم به بنده چو دارد اله را
حاصل نداشت غیر گنه کشتزار دل                  از من که می‌خرد بر و بار تباه را
شرمندگی، عقوبت اهل معاصی است             این خود بس است بنده غرق گناه را
با اشک خویش سوی تو لشگر کشیده‌ام          صف کرده‌ام برابر تو این سپاه را
گفتم شوم سیاهی مهمانسرای تو                 شاید بپوشم از همه، روی سیاه را
چیزی اگر به من ندهی دم نمی‌زنم                 از دور چون روانه نمایی نگاه را
ابر گناه، راه نگاه مرا گرفت                             بالا بزن ز دیده من این کلاه را
گفتی چو اعتراف نمایی، نمی‌زنم!                  پس آمده‌ام که شرح دهم اشتباه را
نازک شده دلم، نخری قهر می‌کنم                  رحم آر بر کسی که ندارد پناه را
وقتی که با توام دلم آرام می‌شود                   از من مگیر گرمی این تکیه‌گاه را
من دل شکسته‌ام تو بیا ناز من بخر                 دستی بگیر بنده مانده به چاه را
گفتم حسین! عرش خدا شد قدم‌گهم             کوته نمود بر من دل‌خسته راه را


 

* این شعر در شب 18 ماه رمضان 88 توسط حاج منصور خوانده شده است.




 

ثبت نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

نظرات (۴)

غریب ۱۱ مرداد ۸۹، ۰۶:۵۲
نازک شده دلم، نخری قهر می‌کنم رحم آر بر کسی که ندارد پناه را

وقتی که با توام دلم آرام می‌شود از من مگیر گرمی این تکیه‌گاه را

من دل شکسته‌ام تو بیا ناز من بخر
التماس دعا.
این شعرها روح ادم رو ..
علی ۱۱ مرداد ۸۹، ۰۶:۵۲
سلام
من دل شکسته ام توبیا ناز من بخر ..........
داداش دلم بد جور هوای مرگ رو کرده.
یا علی.
التماس دعا
باران ۱۵ اسفند ۹۰، ۱۳:۳۸
باران اشک در نظرم خون شده خدا
کوته نما بر من دل‌خسته راه را
reza ۱۶ اسفند ۹۰، ۰۸:۳۸
به به !‌
رحم آر بر کسی که ندارد پناه را