پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

 
من از سابق مکرر گفته‌ام که اگر ملتى قدرت تحلیل خودش را از دست بدهد، فریب و شکست خواهد خورد. اصحاب امام حسن، قدرت تحلیل نداشتند؛ نمى‌توانستند بفهمند که قضیه چیست و چه دارد مى‌گذرد. اصحاب امیرالمؤمنین، آنهایى که دل او را خون کردند، همه مغرض نبودند؛ اما خیلى از آنها - مثل خوارج - قدرت تحلیل نداشتند. قدرت تحلیل خوارج ضعیف بود. یک آدم ناباب، یک آدم بدجنس، یک آدم زبان‌دار پیدا مى‌شد و مردم را به یک طرف مى‌کشاند؛ شاخص را گم مى‌کردند. در جاده، همیشه باید شاخص مورد نظر باشد. اگر شاخص را گم کردید، زود اشتباه مى‌کنید. امیرالمؤمنین مى‌فرمود: «و لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر»؛ اول، بصیرت، هوشمندى، بینایى، قدرت فهم و تحلیل، و بعد صبر و مقاومت و ایستادگى. از آنچه که پیش مى‌آید، انسان زود دلش آب نشود. راه حق، راه دشوارى است.
تمام قدرتمندان و ستمگران عالم آمدند، بر تل باطل چیزى افزودند. همه‌ى شیطان‌صفتان در طول تاریخ و در زمان ما آمدند، بر این سد باطل - که مقابل راه امیرالمؤمنین و بندگان خدا را مى‌گیرد - چیزى اضافه کردند. حق مى‌خواهد این تل را از سر راه بردارد و این سد را بشکافد؛ کار آسانى نیست، کار سختى است. تحمل و صبر و ظرفیت و رجوع به قدرت نفسانى و جوشندگى از درون لازم دارد، تا انسان بتواند راه حق را برود. البته وقتى که انسان توانست راه حق را هموار کند، آن‌وقت زندگى، زندگى لذتبخشى است. زندگى‌یى که در آن ظلم نباشد، زندگى‌یى که در آن زورگویى نباشد، زندگى‌یى که در آن تحمیل نباشد، زندگى‌یى که در آن شیطان بر اعمال و افکار انسان مسلط نباشد، زندگى بسیار روحانى و معنوى‌یى است.
من درباره‌ى این خوارج، خیلى حساسم. در سابق، روى تاریخ و زندگى اینها، خیلى هم مطالعه کردم. در زبان معروف، خوارج را به مقدسهاى متحجر تشبیه مى‌کنند؛ اما اشتباه است. مسأله‌ى خوارج، اصلاً این‌طورى نیست. مقدسِ متحجرِ گوشه‌گیرى که به کسى کارى ندارد و حرف نو را هم قبول نمى‌کند، این کجا، خوارج کجا؟ خوارج مى‌رفتند سر راه مى‌گرفتند، مى‌کشتند، مى‌دریدند و مى‌زدند؛ این حرفها چیست؟ اگر اینها آدمهایى بودند که یک گوشه نشسته بودند و عبا را بر سر کشیده بودند، امیرالمؤمنین که با اینها کارى نداشت. عده‌یى از اصحاب عبداللَّه‌بن‌مسعود در جنگ گفتند: «لالک و لاعلیک». حالا خدا عالم است که آیا عبداللَّه‌بن‌مسعود هم خودش جزو اینها بود، یا نبود؛ اختلاف است. من در ذهنم این است که خود عبداللَّه‌بن‌مسعود هم متأسفانه جزو همین عده بوده است. اصحاب عبداللَّه‌بن‌مسعود، مقدس‌مآبها بودند. به امیرالمؤمنین گفتند: در جنگى که تو بخواهى بروى با کفار و مردم روم و سایر جاها بجنگى، ما با تو مى‌آییم و در خدمتت هستیم؛ اما اگر بخواهى با مسلمانان بجنگى - با اهل بصره و اهل شام - ما در کنار تو نمى‌جنگیم؛ نه با تو مى‌جنگیم، نه بر تو مى‌جنگیم. حالا امیرالمؤمنین اینها را چه‌کار کند؟
آیا امیرالمؤمنین اینها را کشت؟ ابداً، حتّى بداخلاقى هم نکرد. خودشان گفتند ما را به مرزبانى بفرست. امیرالمؤمنین قبول کرد و گفت لب مرز بروید و مرزدارى کنید. عده‌یى را طرف خراسان فرستاد. همین ربیع‌بن‌خثیم - خواجه ربیع معروف مشهد - ظاهراً آن‌طور که نقل مى‌کنند، جزو اینهاست. با مقدس‌مآبهاى این‌طورى، امیرالمؤمنین که بداخلاقى نمى‌کرد؛ رهایشان مى‌کرد بروند. اینها مقدس‌مآب آن‌طورى نبودند؛ اما جهل مرکب داشتند؛ یعنى طبق یک بینش بسیار تنگ‌نظرانه و غلط، چیزى را براى خودشان دین اتخاذ کرده بودند و در راه آن دین، مى‌زدند و مى‌کشتند و مبارزه مى‌کردند!
البته رؤسایشان خود را عقب مى‌کشیدند. اشعث‌بن‌قیس‌ها و محمّدبن‌اشعث‌ها همیشه عقب جبهه‌اند؛ اما در جلو، یک عده آدمهاى نادان و ظاهربین قرار دارند که مغز اینها را از مطالب غلط پُر کرده‌اند و شمشیر هم به دستشان داده‌اند و مى‌گویند جلو بروید؛ اینها هم جلو مى‌آیند، مى‌زنند، مى‌کشند و کشته مى‌شوند؛ مثل ابن‌ملجم. خیال نکنید که ابن‌ملجم مرد خیلى هوشمندى بود؛ نه، آدم احمقى بود که ذهنش را علیه امیرالمؤمنین پُر کرده بودند و کافر شده بود. او را براى قتل امیرالمؤمنین به کوفه فرستادند. اتفاقاً یک حادثه‌ى عشقى هم مصادف شد و او را چند برابر مصمم کرد و دست به این کار زد. خوارج این‌گونه بودند و تا بعد هم همین‌طور ماندند.

بیانات آیت الله خامنه‌ای در 26 فروردین 1370

 

ثبت نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است