پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

آواز عاشقانه

آواز عاشقانه ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی‌کند 
تنها بهانه دل ما در گلو شکست 
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه‌های عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ، دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره‌ها در گلو شکست
«بادا» مباد گشت و «مبادا»‌ به باد رفت
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند 
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم 
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست

آینه‌های ناگهان

نویسنده: قیصر امین‌پور

ثبت نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است