پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

در یک بهار

هر چند عاشقان قدیمی
از روزگاران پیشین تا به حال
از درس و مدرسه
از قیل و قال
بیزار بوده‌اند
اما
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در یک کتابخانه کوچک
بر پله‌های سنگی دانشگاه
و میله‌های سرد و فلزی
گل داد و سبز شد
آن روز، روز چندم اردیبهشت
یا چند شنبه بود
نمی‌دانم
آن روز هر چه بود
از روزهای آخر پاییز
یا آخر زمستان
فرقی نمی‌کند
زیرا
ما هر دو در بهار
-در یک بهار-
چشم به دنیا گشوده‌ایم

ما هر دو
در یک بهار چشم به هم دوختیم
آن گاه ناگهان
متولد شدیم
و نام تازه‌ای
بر خود گذاشتیم
فرقی نمی‌کند
آن فصل
- فصلی که می‌توان متولد شد -
حتما بهار باید باشد
و نام تازه ما، حتما
دیوانه وار باید باشد
فرقی نمی‌کند
امروز هم
ما هر چه بوده‌ایم، همانیم
ما باز می‌توانیم
هر روز ناگهان متولد شویم
ما همزاد عاشقان جهانیم...

 

آینه‌های ناگهان

نویسنده: قیصر امین پور

ثبت نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

نظرات (۱)

Saeideh ۲۷ آذر ۹۳، ۱۸:۳۲
بسیار زیبا بود