پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

خداى تعالى در آیه دوم از سوره انفال فرماید: انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و على ربهم یتوکلون تا آن که می‌فرماید: اولئک هم المؤمنون حقا به طور حصر می‌فرماید: مؤمنان آنانند که این چند صفت را دارند و غیر اینها مؤمن نیستند، و در آخر نیز فرماید: اینها فقط مؤمن درست راست می‌باشند.

یکى از اوصافى که براى آنها ذکر شده است آن که چون ذکر خدا شود قلبهاى آنان ترسناک شود. و دیگر آن که چون آیات حق بر آنها خوانده شود، آن آیات ایمان آنها را زیادت کند. و دیگر آن که توکل آنها بر پروردگار خودشان است.

اکنون شما که مدعى ایمان هستید، و همه ارکان ایمان را عقلا یافتید، و براى هر یک برهانى دارید یا بافتید، مراجعه به حال خود کنید، ببینید کدام یک از این خواص در قلبتان موجود است؟ این همه ذکر خدا می‌کنید و می‌شنوید، آیا کو آن ترس که علامت مؤمن است؟ البته قلبى که وجدان عظمت و جلال حق نکرده، و کبریا و علوّ شان حق در آن وارد نشده، از ذکر حق ترسان نشود.

مؤمن آن کسى است که قلبش حضور حق و احاطه قیّومى آن ذات مقدس را دریافته باشد و عظمت و جلال او را وجدان کرده باشد.

البته از فطریات است که انسان در محضر سلطان عظیم الشان، کوچک و خوفناک شود، گرچه در خود قصورى نبیند و خود را خدمتگزار ببیند، با آن که همه ممکنات از قیام به حق معرفت و عبادت آن ذات مقدس قاصرند. چطور چنین نباشد! با آن که اشرف ممکنات و اعرف خلق الله و اقرب الى الله، رسول ختمى ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ اعلان ما عبدناک حق عبادتک، و ما عرفناک حق معرفتک داده:

آن جا که عقاب پر بریزد                  از پشه لاغری چه خیزد

پس این خاصیتى که از علائم مؤمن است در ما یافت نشد.

و همین طور خاصیت دیگر که عبارت از زیاد شدن ایمان است از تلاوت آیات شریفه. این همه آیات تدوینیّه و تکوینیّه، بر ما خوانده می‌شود و ارائه داده می‌شود، عوض آن که بر ایمان ما افزایش حاصل آید، بر احتجاب ما می‌افزاید.

در ایام عمر، چقدرها قرآن شریف ـ که بزرگترین آیات الهیّه است ـ ما خود می‌خوانیم و از دیگران استماع می‌کنیم و نور ایمان در قلب ما پیدا نشده، و تذکّر و تنبّهى از آن آیات براى ما حاصل نیامده.

اکنون درست تفکر کن ! بیا ببین صدر یا ذیل این آیه شریفه که آیه چهل و چهارم از سوره مبارکه فصّلت است با ما تطبیق می‌کند؟ مى‌فرماید:

قل هو للّذین آمنوا هدى و شفاء و الّذین لا یؤ منون فى آذانهم و قر و هو علیهم عمى اولئک ینادون من مکان بعید

کجاست آن هدایت و شفاى امراض باطنى که براى مؤمنین از قرآن شریف حاصل می‌شود؟! چه شده است که در گوش ما این آیات شریفه فرو نمى رود و براى ما خود، حجاب فوق حجاب می‌شود؟! این نیست جز آن که نور ایمان در قلب ما نازل نشده، و علوم ما به همان حد علمى باقى مانده و به لوح قلب وارد نگردیده، و در این باب، در قرآن شریف آیات بسیارى است که با مقایسه حال خود با آن آیات و تطبیق آن آیات با صفات خود، به خوبى حال ما معلوم خواهد شد.

و اما خاصیت سوم که می‌فرماید: و على ربّهم یتوکّلون. حقیقت توکل واگذار کردن جمیع امور است به وکیل و اعتماد نمودن به وکالت اوست، و صرف نظر نمودن از دیگران است، و چشم امید از دیگران بستن است. و آن مبتنى بر چهار امر است که ارکان توکل است:

اول، علم به آن که وکیل حاجت انسان را می‌داند.

دوم، علم به آن که قدرت به قضاى حاجت دارد.

سوم، علم به آن که رحمت و شفقت به موکل دارد.

چهام، آن که بخل از ساحت او دور است.

 

 

شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 91 و 92

نویسنده: امام خمینی (ره)

 

ثبت نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است