* این یادداشت در شماره 17 روزنامه صبح نو منتشر شده است.
سازمانهای رسانهای مختلفی در دنیا وجود دارند. یکی از انواع اداره سازمانها، اداره هولدینگی است. هولدینگ به سازمانی گفته میشود که چندین شرکت زیرمجموعه آن است و شرکتهای زیرمجموعه از نظر مدیریتی توسط آن اداره میشوند. 90 درصد قدرت رسانهای آمریکا در دست 6 هولدینگ قدرتمند این کشور است. 232 مدیر اجرایی رسانه، خوراک اطلاعاتی 277 میلیون نفر آمریکایی را کنترل میکنند. درآمد کل این 6 شرکت در سال 2010، برابر 276 میلیارد دلار بود، یعنی 36 میلیارد دلار بیشتر از تولید ناخالص داخلی فنلاند. آنها 70 درصد کابلها و تلویزیونها را در اختیار دارند و 3762 شرکت دیگر فقط 30 درصد سهم دارند.
این هولدینگها عبارتند از «کامکست»، «والت دیزنی»، «نیوز کورپوریشن»، «تایموارنر»، «سیبیاس» و «ویاکوم» که به صورت خلاصه آنها را مرور میکنیم.
کامکست
کامکست (Comcast) شرکت آمریکایی ارائهدهنده محصولات و خدمات اطلاعاتی، ارتباطاتی و رسانهای است که دفتر مرکزی آن، در برج کامکست، در شهر فیلادلفیا مستقر است و در سال 1963 تأسیس شده است. کامکست بزرگترین پخش کننده (broadcasting) و بزرگترین شرکت کابلی (cable company) دنیا از نظر درآمد است. همچنین کامکست بعد از ایتی اند تی (AT & T)، بزرگترین شرکت تلویزیون پولی (pay-TV) و بزرگترین ارائه دهنده خدمات اینترنت خانگی در آمریکا و سومین ارائه کننده خدمات تلفن ثابت در ایالات متحده است. معروفترین رسانههای تحت مالکیت کامکست عبارتند از انبیسی یونیورسال (NBC Universal) و یونیورسال پیکچرز (Universal pictures) در کنار دهها رسانه کوچک و بزرگ دیگر از جمله 26 ایستگاه تلویزیونی. کامکست در سال 2014 درآمدی بالغ بر 69 میلیارد دلار داشت.
والت دیزنی
شرکت رسانههای گروهی آمریکایی است که به عنوان یکی از بزرگترین شرکتهای رسانهای و سرگرمی جهان شناخته میشود. این شرکت در ۱۶ اکتبر ۱۹۲۳ توسط والت دیزنی و با مشارکت برادرش روی اولیور دیزنی، در قالب یک استودیو کوچک انیمیشنسازی تأسیس شد. شرکت ولت دیزنی به سرعت توسعه پیدا کرد و به یکی از بزرگترین استودیوهای هالیوود تبدیل شد. حتما شما هم بسیاری از انیمیشنهای این شرکت را دیدهاید: سفید برفی، پینوکیو، دامبو (فیل پرنده)، بامبی، آلیس در سرزمین عجایب، زیبای خفته، شیر شاه و ....
این شرکت امروزه مالک ۱۴ شهر بازی، شمار زیادی شبکه تلویزیونی از جمله ایبیسی، شبکه دیزنی، ایاسپیان و ایبیسی خانوادگی، همچنین شرکتهای تابعه و زیرمجموعه والت دیزنی پیکچرز، پیکسار، مارول اینترتینمنت، لوکاس فیلم و هیولو است. دیزنی در سال 2014 درآمدی بالغ بر 49 میلیارد دلار داشت.
نیوز کورپوریشن
شرکت مادر تخصصی رسانههای گروهی چندملیتی مستقر در نیویورک است، که در سال ۱۹۷۹ توسط مرداک استرالیایی پایهگذاری شد. نیوزکورپوریشن مالک رسانههایی چون «اسکای»، «فاکس»، «وال استریت ژورنال»، «تایمز»، «نیویورک پست» و «فاکس قرن بیستم» است. 40 درصد از سهام نیوزکورپوریشن متعلق به خانواده مرداک و 7 درصد آن متعلق به ولید بن طلال شاهزاده ثروتمند سعودی است. نیوزکورپوریشن در سال 2014 درآمدی بالغ بر 41 میلیارد دلار داشت.
تایم وارنر
شرکت رسانههای گروهی آمریکایی و چندملیتی است، که دفتر مرکزی آن در ساختمان تایم وارنر سنتر، در شهر نیویورک قرار دارد. شرکت تایم وارنر پیشتر مالک آمریکن آنلاین نیز بود که بعدها این شرکت به شکل مستقل از تایموارنر درآمد. شرکت تایم ناشر بیش از 96 مجله مختلف است که از جمله مشهورترینهای آنها میتوان به مجله تایم و مجله لایف اشاره نمود. از زیرمجموعههای شناخته شده شرکت تایموارنر میتوان به ترنر برادکستینگ سیستم، شبکه «اچبیاو»، شرکت وارنر برادرز و شبکه خبری «سیانان» اشاره نمود. تایم وارنر در سال 2014 درآمدی بالغ بر 23 میلیارد دلار داشت.
سیبیاس
شرکت رسانهای آمریکایی است، که تمرکز اصلی آن بر تولیدات تلویزیونی، رادیویی و فیلمهای سینمایی، تبلیغات و چاپ نشریات معطوف است و در سال 1927 تأسیس شد. تمرکز سیبیاس بر پخش تجاری، انتشارات و محصولات تلویزیونی است. از زیرمجموعههای شناخته شده سیبیاس میتوان به شبکه تلویزیونی سیبیاس و انتشارات سایمون و شوستر (simon & schuster) اشاره کرد که سالانه بیش از 2000 اثر چاپ میکند و در ردیف 5 انتشاراتی برتر انگلیسی زبان دنیاست. سیبیاس در سال 2014 درآمدی بالغ بر 14 میلیارد دلار داشت.
ویاکوم
ویاکوم یک شرکت رسانهای آمریکایی است که بیشتر درآمد آن متعلق به تلویزیون کابلی و سینماست. در حال حاضر ویاکوم 170 شبکه با 700 میلیون مشترک در 160 کشور را اداره میکند. از معروفترین زیرمجموعههای این هولدینگ امتیوی، ویاچوان و پارامونت هستند. ویاکوم در سال 2014 درآمدی بالغ بر 14 میلیارد دلار داشت.
چند سؤال جدی!
همانطور که مطرح شد شش هولدینگ رسانهای بزرگ دنیا که تعداد زیادی شبکه تلویزیونی، کابلی، رسانه مکتوب و سایر رسانهها را در اختیار دارند، 70 درصد رسانههای دنیا در اختیار دارند؛ البته اگر بازنشر محصولات این رسانهها در سایر رسانههای دنیا را محاسبه نکنیم. به طور مثال فرض کنید چه میزان از تولیدات این رسانهها در رسانه ملی خودمان پخش میشود؟! حال سؤالاتی در این خصوص مطرح میشود:
- آیا وقتی تنها 6 سازمان در مقابل 3762 سازمان دیگر، 70 درصد از محصولات رسانهای را در اختیار دارند، میتوان سخنی از آزادی بیان به میان آورد؟ حتی اگر همه سازمانهای دیگر با هم متحد شوند، قدرت بلندگوی آنان به بلندگوی این شش شرکت میرسد؟
- آیا این 6 شرکت، سخنی متفاوت از یکدیگر میزنند؟ به طور مثال آیا تفاوتی میان فاکس متعلق به نیوزکورپوریشن و سیانان متعلق به تایموارنر مشاهده میشود؟ آیا در مورد سیاستهای کلان آمریکا (داخلی و خارجی) این رسانهها متفاوت از هم موضع میگیرند؟ تا به حال حتی یک مورد مشاهده شده است یکی از این رسانهها حتی نقدی (نه تخریب) از قانون اساسی آمریکا انجام دهند؟ از اسرائیل چطور؟
- درآمد هنگفت این رسانهها چگونه تأمین میشود؟ در «مدیریت رسانه» مطرح میشود که سازمانهای رسانهای دو دسته مشتری دارند: «مخاطبان» و «آگهی دهندگان». اغلب اوقات این آگهی دهندگان هستند که درآمد اصلی یک رسانه را تأمین میکنند. سازمانهای چندملیتی بزرگ دنیا چه نقشی در تأمین منابع مالی این رسانهها از طریق تبلیغات دارند؟
- آیا رسانههایی مانند دیزنی که بیشتر ماهیت سرگرمی دارند، نسبت به سبک زندگی آمریکایی بیموضع است یا حتی درصد کمی را به تبلیغ سایر سبک زندگیهای دنیا میپردازد؟ آیا انیمیشنهایی مانند فروزن (یخ زده) تولید سال 2013 با مفاهیم همجنسگرایانه برای خردسالان نشانه شعار آمریکاییها مبنی بر عدم تبلیغ اعتقادات تا قبل از 18 سالگی است؟
- در کشور خودمان که متهم به سانسور رسانهای میشود، اوضاع چطور است؟ قانون اساسی نقد یا تخریب نمیشود؟ آیا در مسائل کلان داخلی یا خارجی کشور اظهار نظرهای متفاوتی نمیشود؟ مثلا روزنامهها خلاف سیاستهای هستهای دولت قبل نبودهاند یا در حال حاضر رسانهای مخالف برجام نیست؟ آیا فقط سبک زندگی اسلامی-ایرانی تبلیغ میشود یا سبک زندگی آمریکایی و جامعه مصرفگرا بیشتر تبلیغ میشود؟
سخن پایانی
در آمریکا سه ضلع قدرت وجود دارد: رسانهها، اتاقهای فکر و سیاستمداران. منابع مالی هر سه ضلع قدرت از طریق سرمایهداران تأمین میشود. سیاستمداران برای تبلیغات هنگفت انتخاباتی نیازمند منابع مالی زیادی هستند و مدیون سرمایهداران میشوند، رسانهها به آگهی سرمایهداران نیازمندند و اتاقهای فکر هم به پول آنان برای اداره خودشان. هر ضلع قدرت اگر بخواهد خلاف منافع سرمایهداران اقدامی کند، دو ضلع دیگر به او فشار میآورند و اوضاع کنترل میشود.
به نظر میرسد که از شعار تا عمل راه بسیار است. آزادی رسانهها در آمریکا با وضعی که مرور شد، آزادی تولید و تکثیر برای ناشران و نخبگان سیاسی و اقتصادی است نه آزادی مخاطبان برای مشاهده یا آزادی مردم برای تولید محتواهایی که به آن علاقه دارند. کنترل فرآیند پیام (بیان و اندیشه) مهمترین شاخص در چگونگی توزیع قدرت و دسترسی به زیرساختهای توزیع، عامل اصلی در تعریف آزادی رسانهها به شمار میرود. یقینا پیامی که حتی در صریحترین شکل ممکن تهیه شده باشد، اگر به جایی نرسد، تأثیری نخواهد داشت. امروز آزادی بیان و اندیشه برای همه وجود دارد، به شرطی که صاحب شبکه تلویزیونی سیانان بوده یا در آن سهام بزرگی داشته باشند یا در یکی دیگر از این شش شرکت بزرگ کارهای باشند.
میدانیم که رسانههای نوین تا حدی این سلطه را به خطر انداختهاند اما کدام «محتوای مردمی» در شبکههای اجتماعی یا پیامرسانهای موبایلی به اندازه یکی از انیمیشنهای دیزنی مخاطب داشته است یا مهمتر از آن بر روی فکر و رفتار مخاطب اثر داشته است؟ آیا مردم میتوانند با تولیدات این رسانههای قدرتمند و ثروتمند رقابت کنند یا رسانههای نوین، بستر جدید توزیع محتوای این رسانهها میشود؟ آیا مردم میتوانند با دوری از جهل، خواست و اراده همگانی، رسانههای نوین را تبدیل به رسانهای آزاد به جای ابزار سلطهگری کنند و در تقابل با رسانههای سلطه پیروز شوند؟ به امید آن روز تلاش میکنیم.
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
متن بسیار خوبی بود.
ای کاش مراجعی که انتخاب کردهبودید را هم اضافه میکردید. (احتمالا از آثار یا سخنرانیهای نوام چامسکی استفاده کردهاید.)
به نظر من درست است که مردم امریکا در محاصرهی اطلاعاتی قرار دارند، اما آیا اگر خودشان بخواهند خروج از این محاصره ممکن نیست؟ یعنی اگر کسی بخواهد به صورت پیوسته سخنرانیهای چامسکی یا افراد شبیه به آن را دنبال کند، آیا مشکلی خواهد داشت؟
خواهید گفت که اکثریت هیچگاه به ذهنشان هم خطور نخواهند داد که حرف دیگری غیر از آنچه آن ۷۰ درصد روزی هزار بار به گوششان میخوانند، وجود داشته باشد؛ این درست. ولی این عیب اکثریت است که اغلب حوصلهای برای شنیدن بسیار و تصمیم بر سر اینکه کدام به واقعیت نزدیکتر است، ندارند. مردم دوست دارند فکر کنند همه چیز مرتب است، یعنی آنکه بنشوند دولت امریکا حافظ صلح جهانی است و اسرائیل هم تنها یک حکومت مظلوم بیش نیست. غیر از این آنها را به چالشهای اساسی هویتی-فکری خواهد کشاند، که اغلب مردم از چنین چالشهایی عمیقا بیزار هستند.
من اسم این معظل را "جهالت عامه" یا مشکل "اکثرهم لا یعقلون" میگذارم. شاید راه رفعش، همان راه ایجادش باشد؛ یا همان بمباران مردم با آنچه مطلوب است. تحمیل سبک زندگی درست به شیوهای نادیدنی و نامحسوس به آنها. یعنی اگر روزی ما بخواهیم جامعهمان که غالبا از افراد پرمشغله و گرفتار تشکیل شده، به جامعهی آرمانی نزدیک شود، باید آن دسته از اطلاعاتی که آنها به آسانی به آن دسترسی دارند و روزی هزار بار برایشان تکرار میشود، همان اطلاعات متعالیای باشد که باید باشد. یعنی با همهی توان حصار اطلاعاتی مثبت برایشان ایجاد کنیم؛ که به گمان زمان ظهور حضرت نیز اتفاقی شبیه به این میافتد، نه آنکه مسیحیت یا سایر دینها به کلی برچیده شود.