پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

دلتنگ حرمت هستم؛ چند روزی است بیشتر از همیشه. قلبم تند می‌زند که دوباره بنشینم روبروی ناودان طلای خانه‌ات و بنگرم چطور وقتی تو بخواهی حتی سنگ هم می‌تواند آرامش‌بخش باشد. دلم تنگ است و حسرت روزهایی را می‌خورم که آنجا بودم ولی چه بودنی که با نبودن مساوی بود.

دلتنگ حرمت هستم؛ چند روزی است بیشتر از همیشه. قلبم تند می‌زند که دوباره بایستم کنار مقام ابراهیم و بنگرم چگونه انسان‌هایی با ملیت‌‌های مختلف، با سطح سواد گوناگون، با تمایزات ثروتی بعضا شدید، با رنگ پوست‌های متفاوت در کنار هم به دور خانه تو می‌گردند.

دلم تنگ است؛ دلتنگ امامی که اگر از او اطاعت نشود، هیچ چیز ثمری ندارد. می‌بینیم در این دنیای پست، چگونه یک و نیم میلیارد مسلمان نظاره می‌کنند احوال کشمیر را، اوضاع فلسطین را، غم مردم بحرین را، ناامنی یمن را، جنگ ملل در سوریه را، انفجارهای عراق را و ... اما دم برنمی‌آورند. نه اینکه هیچ نمی‌گویند که بیشتر از غیرمسلمانان دغدغه دارند و می‌گویند و راهپیمایی می‌کنند. اما دم برآوردن اصلی آن است که این یک و نیم میلیارد مسلمان متحد شوند. دم برآوردن اصلی آن است که حاکمان ظالم خود را به زیر افکنند و در سایه اتحاد، ریشه ظلم را بر کنند؛ به خودباوری برسند که هر چند مستضعف نگاه داشته شده‌اند اما می‌شود مانند ایرانیان مستقل باشند و صبور.

دلتنگ حرمت هستم؛ چند روزی است بیشتر از همیشه. قلبم تند می‌زند وقتی فکر می‌کنم این بار وقتی کنار رکن یمانی ایستاده‌ام، خادم حرمین شریفین کسی باشد که عادلترین بنده اوست...

 

ثبت نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است