پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

گفت: «مسلما! اما اگر شما زودتر نمیرید، دیرتر که خواهید مرد. آن وقت باز هم همین مسئله پیش روی شما قرار خواهد گرفت. چگونه این آزمایش سخت را تحمل خواهید کرد؟» جواب دادم آن را درست همچنان که در این لحظه تحمل می‌کنم، تحمل خواهم کرد.

این جملات در صفحات پایانی کتاب بیگانه اثر آلبر کامو، ذهن مرا به خود مشغول کرد. این جملات در حالی بیان می‌شود که مرسو (شخص اول داستان) محکوم به اعدام شده است و کشیش در روزهای پایانی عمر او برای هدایت او به زندان آمده است. اینکه آلبر کامو چه اعتقاداتی داشته است و در این کتاب می‌خواسته چه نتیجه‌ای بگیرد در اینجا مدنظرم نیست. 

چیزی که مرا به فکر واداشت این بود که به راستی اگر ما زودتر نمیریم، دیرتر که خواهیم مرد. به هر حال مانند افرادی که اعدامی هستند و می‌دانند تا چند وقت دیگر اعدام می‌شوند ولی کاری از دستشان برنمیاد برای جبران کم‌کاری و اشتباهات، ما هم دیر یا زود خواهیم مرد. یا حتی مانند افراد مریضی که بیماری‌شان مداوایی ندارد و شاید بیشتر از اعدامی‌ها -به شرط اراده- کاری از دستشان بربیاد، ما هم چنین سرنوشتی منتظرمان است. چرا پس وقتی از کم‌کاری و اشتباهمان آگاهیم، آنها را به آینده موکول می‌کنیم؟ 

چرا وقتی می‌دانیم مرگ انقدر نزدیک است، خود را مهیای چشیدن آن نمی‌کنیم؟

ثبت نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

نظرات (۲)

بانوچه ۲۳ آذر ۹۵، ۱۶:۰۴
غفلت...
قاسم صفایی نژاد: ۷ بهمن ۹۵، ۰۸:۴۱
:(
.. روشنا .. ۷ بهمن ۹۵، ۰۲:۴۵
امان از غفلت ...