پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

دیروز به نمایشگاه کتاب رفتم. دقیقا در زمانی که باران یا بهتر بگویم رگبار شروع شده بود. چند سالی است که شوق و اشتیاق قبل نسبت به نمایشگاه کتاب را از دست داده‌ام، با آنکه در این سال‌ها با کتاب مأنوس‌ترم.

یکی از دلایل کم شدن این شور و اشتیاق، تکراری شدن نمایشگاه کتاب است. نمایشگاهی که برای ما ایرانیان بیشتر حکم فروشگاه کتاب را دارد تا نمایشگاه را. کمتر کتابی وجود دارد که خوب معرفی شده باشد، خوب نقد شده باشد؛ کمتر نویسنده‌ای است که شناخته شده باشد و بعد از تضارب آرا به پختگی لازم رسیده باشد و در میان مردم معروف شده باشد و...

امسال فقط به بازدید از سالن ناشران عمومی رفتم. برعکس سال‌های پیش که سعی می‌کردم به همه جا سر بزنم. چیزی که دیدم این بود که مردم نسبت به سال‌های قبل کمتر کتاب می‌خریدند (شاید به دلیل اینکه ناشران آموزشی و دانشگاهی نرفتم)، و اتفاقی که ذهنم را به خود مشغول کرد عدم معرفی کتاب‌ها به شکلی جذاب بود.

مردم معمولا نمی‌دانند چه می‌خواهند و کتاب‌ها هم معرفی خوبی ندارند که مردم را ترغیب به خرید کند. بازدیدکنندگان باید از روی جلد و پشت جلد و تورق چند دقیقه‌ای کتابی که ظاهرش آنها را جذب کرده، تصمیم به خرید یا عدم خرید بگیرند. البته هستند ناشرانی که این کار رو کرده‌آند اما به اندازه انگشتان یک دست!

ناشران یا بهتر بگویم غرفه‌داران مسلط به کتاب‌های خود نبودند و وقتی مردم سوالی می‌پرسیدند کمتر پاسخ بدرد بخوری می‌شنیدند. البته باز هم هستند غرفه‌داران مسلطی که احتمالا در کتابفروشی آن انتشارات بوده‌اند و مسلط بودند اما باز هم به اندازه انگشتان دو دست!

باید فکر کنیم و باید یک قدم به عقب برگردیم. این مردم کتاب می‌خوانند به شرط اینکه کتاب خوب تولید شود، خوب معرفی شود و خوب عرضه شود. 

ثبت نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

نظرات (۱)

متیو تل ۲۲ ارديبهشت ۹۷، ۱۰:۵۰
نمایشگاه یا فروشگاه بزرگ 
مقاله ای در روزنامه اطلاعات.... خوبه