پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

چالش وبلاگی: جام جهانی چشمات

دیدید بعضی‌ها ممکنه فوتبال‌دوست نباشند و اصلا براشون مهم نباشه که حتی تیم ملی با کشور دیگه‌ای بازی داره یا نه؟ من شاید از همین مدل آدم‌ها بودم، البته نه در فوتبال! بلکه در جام جهانی چشم‌ها. در همان دوره لیسانس که دوستانم درگیر چشمان غربی و شرقی می‌شدند، پیش خودم می‌گفتم: آخر مگر چشم به تنهایی چیست که انقدر جذاب باشه و حتی انقدر ارزش دقت کردن داشته باشه؟ معادلش میشه اینکه خب ۲۲ تا توپ بندازید، چه کاریه ۲۲ نفر دنبال یک توپ می‌دوند و این همه آدم تماشا می‌کنند؟ همین‌قدر بی‌تفاوت بودم نسبت به همه چشم‌ها!

تا اینکه چشمم به چشمان تو افتاد. انگار با دیدنش از تنبلی درآمدم و تصمیم گرفتم فوتبالیست شوم! معادلش اینکه قلب سنگ من هم نرم شد. فوتبالیست شدن برای من خیلی سخت بود. باید خیلی سختی‌ها تحمل می‌کردم تا بتونم در جام جهانی بدرخشم و کاپ چشمانت را تصاحب کنم. اما دل به دریا زدم. همه سختی‌ها را به جان خریدم تا در جام جهانی چشمانت موفق باشم. البته من می‌دانم که در جام جهانی چشم‌ها، کاپ قهرمانی هم باید به اندازه تیم تلاش کند! دیگر اینجا کاپ قهرمانی یک شیء بی‌جان نیست. کاپ قهرمانی خود «جان» است.

سعی کردم قدر این کاپ را بدانم. سعی کردم مدافع عنوان قهرمانی خوبی باشم. انگار در اوج بودم و خدا پاداش شکرگزاری‌ام را داد که صاحب دو چشم دیگر شدم که شبیه چشمان تو بود. دو چشمی که بیش از همه شبیه دو چشم تو بود. وقتی قربان صدقه چشمان دخترمان می‌رفتی، به تو گفتم: حالا که می‌توانی دو چشم شبیه چشمان خودت ببینی بگو، آیا حق داشتم از داشتن این کاپ قهرمانی خوشحال باشم یا نه؟

--------------------

یک چالش وبلاگی جدید، این بار از رادیوبلاگی‌ها...

همیشه دوست داشتم تا جایی که می‌تونم در این چالش‌ها و بازی‌های وبلاگی شرکت کنم تا وبلاگ نویس بمانم و قلمم خیلی خشک و رسمی نشود. پس سعی خودم را امتحان کرده‌ام.

دعوت می‌کنم از:

اتاقی برای دو نفر

خودنویس

 

 

ثبت نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

نظرات (۸)

saeede sa ۲۰ خرداد ۹۷، ۰۲:۵۰
جالب بود
چند تایی که خوندم در حد دو سه خط بود
برا شما متفاوته :)
قاسم صفایی نژاد: ۲۰ خرداد ۹۷، ۱۳:۳۴
سپاس
دلابانو ۲۰ خرداد ۹۷، ۰۶:۰۵
رسمی که شد:) ولی خیلی دلنشین بود.
خدا براتون حفظ کنه صاحبان این چشم هارو.
قاسم صفایی نژاد: ۲۰ خرداد ۹۷، ۱۳:۳۴
باید کم کم غیررسمی‌اش کنم. چند سال مقاله علمی و سرمقاله و ... این بلا رو سرش اورده.
ممنون. خدا عزیزان شما هم حفظ کنه.
نفر اول ۲۰ خرداد ۹۷، ۱۵:۵۲
همیشه عاشقانه‌های شما، قدری عارفانه هم هستند. لطیف و البته دقیق بود... 

سپاس از دعوت. امیدوارم فرصت کنم بنویسم، هرچند در مقابل اساتیدی چون شما بسیار نابلدم.
قاسم صفایی نژاد: ۲۰ خرداد ۹۷، ۱۶:۰۰
شما لطف دارید به بنده. ان شالله حتما می‌نویسید.
طلبه اُ منفی ۲۴ خرداد ۹۷، ۱۴:۳۴
به گمانم خیلی عاشقانه ننوشتید تا حالا :)
ولی برای شروع بد نبود ;)
قاسم صفایی نژاد: ۲۴ خرداد ۹۷، ۱۴:۴۷
:))
فرهنگ پرواز ۲۶ خرداد ۹۷، ۱۸:۰۳
ما تو مرحله انتخابی حذف شدیم! کاپ هم رفت برای یکی دیگه! 
یادش بخیر
قاسم صفایی نژاد: ۲۷ خرداد ۹۷، ۰۱:۰۴
خیر بوده ان شاء الله 
یک آشنا ۲۷ خرداد ۹۷، ۱۳:۴۶
متفاوت و البته جالب

قاسم صفایی نژاد: ۲۷ خرداد ۹۷، ۱۳:۴۷
سپاس
اندیشه خلاق ۳۰ خرداد ۹۷، ۰۳:۲۰
سلام.

ما رو که دعوت نکردید یعنی ننویسیم؟
قاسم صفایی نژاد: ۳۰ خرداد ۹۷، ۰۶:۵۳
سلام. چرا. هر کسی میتونه در چالش شرکت کنه. اما چون 2 نفر باید دعوت میکردیم، دیگه نشد تعداد بیشتری از دوستان رو دعوت کنم. 
سراسر گنگ ۱۸ مرداد ۹۷، ۱۹:۱۴
به نظرم بیشتر باید در این زمینه ها قلم بزنید و سعی کنید دیوانگی شیرینی به متن تزریق کنید نه منطق تلطیف شده
قاسم صفایی نژاد: ۲۰ مرداد ۹۷، ۰۹:۴۸
لزومی نداره یه نفر بتونه انواع قلم‌ها و سبک‌ها رو بلد باشه. یه شرکت در چالش بود صرفا.
ممنون از نظر شما.