پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

سال‌های قحطی عطش

کوچه‌های صفا و مروه پر از کفتر چاهی‌هایی‌ست که از دست خدا دانه ورمی‌چینند. چینه‌هاشان پر از خال ابروی کوچه‌هاست و در غیبت صدای علی در چاه، چهچهه‌ی غدیر، غدیر سرداده‌اند.

حالا کفتر چاهی‌ها می‌روند تا بشوند ساقی حلقه‌های حال.

ناگهان در بلندگوهای عصمت اعلان می‌کنند:

علی سینه‌ی آخته‌ی محمد بود به هجوم غم و شمشیر و تحقیر، عشق می‌خورد از دست‌های هاجر یقین، که حالا اسماعیلش را سیراب شده می‌بیند. حسین، تنها عکس یادگاری عطش و زمزم، مقیم صفا و مروه است در جستجوی آب، که عباس آن را در چارچوب کعبه قاب کرده است.

 

بندبازی روی تن آب، صفحه ۲۰

نویسنده: محمدمهدی رسولی

ثبت نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

نظرات (۳)

معلمی از جنس اینده ۲۴ مرداد ۹۸، ۱۶:۲۸
سلام خیلی زیبا بود. دست نویسنده اش درد نکنه.
قاسم صفایی نژاد: ۲۴ مرداد ۹۸، ۱۶:۴۱
سلام
بخش اول که اسمش همین تیتری هست که نوشتم، سفرنامه مدینه ایشون هست. حالا ادامه کتاب هم نقل قول می‌کنم چند بند زیبا رو.
حمید آبان ۲۴ مرداد ۹۸، ۱۸:۰۰
درود استاد
چقدر قلم دلنشین و زیبایی دارن آقای رسولی :) از این کتاب بیشتر نقل قول کنید..
قاسم صفایی نژاد: ۲۴ مرداد ۹۸، ۱۸:۲۴
خیلی زیباست. من فعلا بخش اول که سفرنامه مدینه هست رو خوندم. احساس و عقل توامان تحریک میشه در این نوشته.
لوسی می ۲۴ مرداد ۹۸، ۱۹:۳۸
زیبا بود. خدا ازشون قبول کنه :)
قاسم صفایی نژاد: ۲۴ مرداد ۹۸، ۱۹:۴۴
ان شالله