پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۳ مطلب در تیر ۱۳۸۹ ثبت شده است

یادداشت

عقیق

دو سال قبل که حضرت معشوق گفت «دیدن یار میسر شده جانا، تو بیا...»، شب میلاد حسین (ع) به عشق امیرش حسن (ع)، پرواز مستانه‌ای به مدینه داشتم تا آنجا از ارباب کریمم مدد بگیرم و لایق زیارت بیت‌الله الحرام شوم.

بزرگترین آرزوی زندگی‌ام و دعای قنوط تک تک نمازهام چند سال شده بود «اللهم الرزقنی فی الدنیا زیاره الحسن و فی الآخره شفاعه الحسن». قصدم این بود که قدمی ظاهری به سمت اربابم بردارم تا دل نااهل من را طبابت کند که همیشه از خدا میخواستم:

دل نااهل مرا خبره طبیبی بفرست           من نه آنم که به درمان و دوا دل بندم

اقامت سوزناک چند روزه در مدینه من رو به وحشت انداخته بود ولی سلام روز آخر به ارباب روزنه‌های امید رو در آسمان تیره دل من منور کرد.

از مسجدالحرام که به ایران عزیز برگشتم، تازه متوجه برکات سفری شدم که اگر خاطراتش همیشه با دل من عجین باشد، اوضاع دلم همیشه بهاری است.

دیگر اعیاد شعبانیه هر سال منتظر کرامت اربابم هستم. امسال سومین سالی است که از معشوق هدیه می‌گیرم. آرزویم این است که تا پایان عمر هر سال هدیه‌های امامم به دستم برسد؛ نه به خاطر هدیه، به خاطر اینکه مطمئن شوم معشوق تا پایان عمرم گوشه چشمی به من دارد.

یادش بخیر، شعری که زمزمه مسیر من تا مدینه بود:

دخلم که پر نشد جگرم را فروختم                    تدبیر شد بلا، سرم را فروختم

تا گفتم السلام علیکَ دلم شکست                 تا کاملش کنم سحرم را فروختم

خورشید را به قیمت دریا خریده‌ام                    در روی دوست چشم ترم را فروختم

گفتند ناله کن که مگر راه وا شود                     اینگونه شد که من هنرم را فروختم

در کوی عارفان خبر مرگ می‌خرند                   رد می‌شدم شبی خبرم را فروختم

ما را ز حبس عشق مترسان که پیش از این       از شوق حبس بال و پرم را فروختم

کیفیت کریم چو در شعله در گرفت                   یا رب که گفت شعله به جان شرر گرفت

در هر رگم ز شوق تو خون می‌دود هنوز            هر کس شهید شد خبر از نیشتر گرفت

یا حضرت شراب اغثنی به لعل دوست             این ذکر را پیاله می از سحر گرفت

عشاق گوییا که ز هم ارث می‌برند                 سود علی الحساب دلم را جگر گرفت

آهی که بود پشت سر ناله‌های من               دیشب که جانماز مرا شعله در گرفت

خاصیت نگاه تو ما را شراب کرد                      دیدی که کار غوره‌ی ما نیز سر گرفت

از من گرفت جان و مرا جان تازه داد                 تاجر ببین که جنس مرا سر به سر گرفت

گفتم که کم نگیر مرا گرچه مذنبم                   آقا کریم بود و مرا بیشتر گرفت

بر روی زرد ما صدقه داد نقره‌ای                     او بُرد کرد چون عوض سیم زر گرفت

عمری دلم به بازی طفلانه می‌گذشت            از کوچه می‌گذشت مرا بی خبر گرفت

رفتم که داد و قال کنم بوسه‌ام بداد                جام عسل ببین که دهان شرر گرفت

ما را قلم تراش تو عین عقیق کرد                   اعجاز بین که دست تو آب از حجر گرفت

 

 
 
 

 

یادداشت

علی (ع)، محور وحدت

 
دکتر آذرشب از قول مقام معظم رهبری نقل می‌کردند که ایشان برای محکم شدن وحدت بین مسلمین، علی (ع) را محور وحدت می‌دانند؛ برخلاف برخی‌ها که علی (ع) را مایه اختلاف بین شیعه و سنی می‌دانند. شاهد دلیل ایشان هم مجاهدت‌ها و سکوت‌های فراوان امیرالمومنین به خاطر حفظ وحدت میان مسلمین بود. این نکته برای خودم بسیار جالب و جدید بود. به همین خاطر جستجویی کردم در بیانات معظم‌له و این جملات زیبا را در مورد این موضوع یافتم:
«یک جمله در باب بزرگداشت این میلاد معظّم عرض بکنم. خصوصیات امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام): آن برجستگى و درخشندگىِ ایمان ناب امیرالمؤمنین، آن جهاد دشوار و سختى که آن بزرگوار - از اول دوران اسلام تا آخر عمر - خود آن را بر دوش کشید، آن عدالت‌ورزىِ بى‌نظیر - که تا امروز هم نه فقط مسلمانان، بلکه آگاهان غیرمسلمان را هم مجذوب خود کرده است - آن عبادت خالصانه‌ى متضرعانه‌ى بى‌نظیر آن بزرگوار و بقیه‌ى صفات برجسته‌اى که در امیرالمؤمنین هست، چیزهائى نیست که مسلمانان - از هر فرقه و مذهبى - در آن اختلاف داشته باشند.
امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) شخصیتى است که همه‌ى فرق اسلامى درباره‌ى عظمت او، درباره‌ى خصوصیات او و درباره‌ى شأن و منزلت والاى او در اسلام، با یکدیگر اتفاق نظر دارند.
لذا به جرأت میتوان گفت که على‌بن‌ابیطالب (علیه الصّلاة و السّلام)، میتواند نقطه‌ى اشتراک و تلائم و همبستگى میان فِرق اسلامى قرار بگیرد. در همه‌ى زمانها و دوره‌ها، فرقه‌هاى اسلامى - به جز گروه ناچیز و اندک نواصب که خارج از فِرق اسلامى هستند - شأن امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) را همان شأن والا و برجسته و ممتازى میدانستند که شما در کتابهاى فریقین - چه شیعه و چه سنى - ملاحظه میکنید. بنابراین امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) ملتقى و محل اشتراک فرقه‌هاى اسلامى است و میتواند منبعى براى وحدت بین مسلمین به حساب بیاید.
این امروز براى دنیاى اسلام مورد نیاز است. امروز که دشمنان اسلام - که نه طرفدار این فرقه و نه طرفدار فرقه‌ى دیگر نیستند؛ گاهى از یک فرقه‌اى به ضرر فرقه‌ى دیگر حمایت مى‌کنند، گاهى هم عکس آن عمل مى‌کنند - دنبال ایجاد افتراق و شکاف بین مسلمانها هستند و در یک چنین دورانى که مسلمانها به وحدت و یکدلى احتیاج مبرمى دارند، امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) میتواند مظهر این وحدت باشد؛ نقطه‌اى باشد که همه‌ى مسلمانها در مقابل آن نقطه، مذعن و معترف و مقرّند. هیچ طرفى نمیتواند ادعا کند که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) متعلق به اوست. خب، ما شیعیان در زیارت جامعه میگوئیم: «معروفین بتصدیقنا ایّاکم»؛ ما معروفیم به ارادت و علاقه و عشق به امیرالمؤمنین و خاندان پیغمبر؛ لکن نمیتوانیم ادعا کنیم که امیرالمؤمنین فقط متعلق به ماست. نه، همه‌ى مسلمانهاى عالَم - از فرقه‌هاى مختلف - درباره‌ى امیرالمؤمنین این را قائلند که این شخصیت عظیم، این انسان بى‌نظیر و این مظهر کامل اسلام، ذره‌اى و لحظه‌اى از متابعت پیغمبر اکرم سرپیچى نکرد؛ تخلف نکرد؛ کوتاهى نکرد؛ از دوران کودکى، تا دوران نوجوانى، تا دوران ریعان شباب و تا آخر عمر، یک لحظه در راه مجاهدت براى خدا و براى اسلام و براى قرآن فروگذار نکرد.
پس این یک نکته است که ما - چه شیعه، چه سنى و چه مذاهب گوناگون بین این فرقه‌ها - بیائیم و امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) را ملاک و محور وحدت قرار بدهیم.
امیرالمؤمنین مال همه است و خود آن بزرگوار هم شعارها و روشهائى را در زندگى مبارک خود دنبال کرده است که متعلق به همه‌ى انسانهاست...»
 
 
 
بیانات آیت‌الله خامنه‌ای در میلاد حضرت علی (ع) 26/4/1387 
نقل قول

آیا خوارج مقدس‌های متحجر بودند؟

 
من از سابق مکرر گفته‌ام که اگر ملتى قدرت تحلیل خودش را از دست بدهد، فریب و شکست خواهد خورد. اصحاب امام حسن، قدرت تحلیل نداشتند؛ نمى‌توانستند بفهمند که قضیه چیست و چه دارد مى‌گذرد. اصحاب امیرالمؤمنین، آنهایى که دل او را خون کردند، همه مغرض نبودند؛ اما خیلى از آنها - مثل خوارج - قدرت تحلیل نداشتند. قدرت تحلیل خوارج ضعیف بود. یک آدم ناباب، یک آدم بدجنس، یک آدم زبان‌دار پیدا مى‌شد و مردم را به یک طرف مى‌کشاند؛ شاخص را گم مى‌کردند. در جاده، همیشه باید شاخص مورد نظر باشد. اگر شاخص را گم کردید، زود اشتباه مى‌کنید. امیرالمؤمنین مى‌فرمود: «و لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر»؛ اول، بصیرت، هوشمندى، بینایى، قدرت فهم و تحلیل، و بعد صبر و مقاومت و ایستادگى. از آنچه که پیش مى‌آید، انسان زود دلش آب نشود. راه حق، راه دشوارى است.
تمام قدرتمندان و ستمگران عالم آمدند، بر تل باطل چیزى افزودند. همه‌ى شیطان‌صفتان در طول تاریخ و در زمان ما آمدند، بر این سد باطل - که مقابل راه امیرالمؤمنین و بندگان خدا را مى‌گیرد - چیزى اضافه کردند. حق مى‌خواهد این تل را از سر راه بردارد و این سد را بشکافد؛ کار آسانى نیست، کار سختى است. تحمل و صبر و ظرفیت و رجوع به قدرت نفسانى و جوشندگى از درون لازم دارد، تا انسان بتواند راه حق را برود. البته وقتى که انسان توانست راه حق را هموار کند، آن‌وقت زندگى، زندگى لذتبخشى است. زندگى‌یى که در آن ظلم نباشد، زندگى‌یى که در آن زورگویى نباشد، زندگى‌یى که در آن تحمیل نباشد، زندگى‌یى که در آن شیطان بر اعمال و افکار انسان مسلط نباشد، زندگى بسیار روحانى و معنوى‌یى است.
من درباره‌ى این خوارج، خیلى حساسم. در سابق، روى تاریخ و زندگى اینها، خیلى هم مطالعه کردم. در زبان معروف، خوارج را به مقدسهاى متحجر تشبیه مى‌کنند؛ اما اشتباه است. مسأله‌ى خوارج، اصلاً این‌طورى نیست. مقدسِ متحجرِ گوشه‌گیرى که به کسى کارى ندارد و حرف نو را هم قبول نمى‌کند، این کجا، خوارج کجا؟ خوارج مى‌رفتند سر راه مى‌گرفتند، مى‌کشتند، مى‌دریدند و مى‌زدند؛ این حرفها چیست؟ اگر اینها آدمهایى بودند که یک گوشه نشسته بودند و عبا را بر سر کشیده بودند، امیرالمؤمنین که با اینها کارى نداشت. عده‌یى از اصحاب عبداللَّه‌بن‌مسعود در جنگ گفتند: «لالک و لاعلیک». حالا خدا عالم است که آیا عبداللَّه‌بن‌مسعود هم خودش جزو اینها بود، یا نبود؛ اختلاف است. من در ذهنم این است که خود عبداللَّه‌بن‌مسعود هم متأسفانه جزو همین عده بوده است. اصحاب عبداللَّه‌بن‌مسعود، مقدس‌مآبها بودند. به امیرالمؤمنین گفتند: در جنگى که تو بخواهى بروى با کفار و مردم روم و سایر جاها بجنگى، ما با تو مى‌آییم و در خدمتت هستیم؛ اما اگر بخواهى با مسلمانان بجنگى - با اهل بصره و اهل شام - ما در کنار تو نمى‌جنگیم؛ نه با تو مى‌جنگیم، نه بر تو مى‌جنگیم. حالا امیرالمؤمنین اینها را چه‌کار کند؟
آیا امیرالمؤمنین اینها را کشت؟ ابداً، حتّى بداخلاقى هم نکرد. خودشان گفتند ما را به مرزبانى بفرست. امیرالمؤمنین قبول کرد و گفت لب مرز بروید و مرزدارى کنید. عده‌یى را طرف خراسان فرستاد. همین ربیع‌بن‌خثیم - خواجه ربیع معروف مشهد - ظاهراً آن‌طور که نقل مى‌کنند، جزو اینهاست. با مقدس‌مآبهاى این‌طورى، امیرالمؤمنین که بداخلاقى نمى‌کرد؛ رهایشان مى‌کرد بروند. اینها مقدس‌مآب آن‌طورى نبودند؛ اما جهل مرکب داشتند؛ یعنى طبق یک بینش بسیار تنگ‌نظرانه و غلط، چیزى را براى خودشان دین اتخاذ کرده بودند و در راه آن دین، مى‌زدند و مى‌کشتند و مبارزه مى‌کردند!
البته رؤسایشان خود را عقب مى‌کشیدند. اشعث‌بن‌قیس‌ها و محمّدبن‌اشعث‌ها همیشه عقب جبهه‌اند؛ اما در جلو، یک عده آدمهاى نادان و ظاهربین قرار دارند که مغز اینها را از مطالب غلط پُر کرده‌اند و شمشیر هم به دستشان داده‌اند و مى‌گویند جلو بروید؛ اینها هم جلو مى‌آیند، مى‌زنند، مى‌کشند و کشته مى‌شوند؛ مثل ابن‌ملجم. خیال نکنید که ابن‌ملجم مرد خیلى هوشمندى بود؛ نه، آدم احمقى بود که ذهنش را علیه امیرالمؤمنین پُر کرده بودند و کافر شده بود. او را براى قتل امیرالمؤمنین به کوفه فرستادند. اتفاقاً یک حادثه‌ى عشقى هم مصادف شد و او را چند برابر مصمم کرد و دست به این کار زد. خوارج این‌گونه بودند و تا بعد هم همین‌طور ماندند.

بیانات آیت الله خامنه‌ای در 26 فروردین 1370