روزهای تو که میرسند گویی دوباره من زنده میشوم. بندهای که دوباره امیدوار میشود خدا هنوز افسارش را به گردنش نیفکنده و هنوز اربابش از او دل نبریده است. هر چند که در بقیع تو قول داده بودم دستی که به پنجرههای بقیع رسید دیگر گناه نکند، چشمی که مزار بیسنگ تو را دید، دیگر گناه نبیند و پایی که داخل حرم آسمانیات شد مجلس گناه را ترک کند و همهشان به اختیار من گناه کردند اما خوشحالم که هنوز مورد لطف تو هستم و امید دارم به پذیرش توبه و عاقبت بخیری. امیدم به خدای توست که نزدش بسیار آبرومندی و کرمت هم نسبت به من در شأن خودت.
ارباب من،
با خودم فکر میکردم که اگر همه زندگیام با تو باشد چقدر لذتبخش و شیرین خواهد بود، دیدم اصلا مگر زندگی بدون تو، زندگی است؟ فکر میکردم که اگه به جای زیباییهای زودگذر، کَرَم تو را میدیدم چقدر دلچسب بود؛ اگر به جای خندههای زودگذر ناشی از تمسخر و غیبت، لذت خوشی در کنار تو را حس میکردم چقدر دلنشین بود و اگر به جای رسیدن به این دنیا و زخرفهایش، در آخرت به تو میرسیدم چقدر خیالم راحتتر بود.
اینها همه خوب است اما از منٍ روسیاه که کاری ساخته نیست. باید از تو نگاه رحمتی بخواهم شاید که دستگیری شوم. راستی چقدر خوب است که دست مرا تو بگیری و همه جا کنارت باشم...
شب گذشته به رونمایی کتابی با عنوان «ناصر حسین: زندگینامه سردار شهید ناصر جمال بافقی» دعوت شده بودم. یادواره شهدایی بود که زندگی و عزتمان را مدیون جهاد و اخلاص آنهاییم. کلیپی پخش شد که گفتگویی بود با شهید حسن تهرانی مقدم که در آن راجع به شهید بافقی صحبت کرده بودند. ایشان میگفتند که لحظهای بدون ذکر شهدا سپری نمیکنند چرا که اگر با شهدا در این دنیا غریب باشند، در آن دنیا هم غریب خواهند بود. گفتند شهدا ستارههای درخشان راه هستند.
با خودم راجع به این جملات فکر میکردم که چه کسانی لیاقت شهادت دارند؟ حتما کسانی که مدام برای خدا جهاد میکنند و مدام در آرزوی شهادتند. اما گویا برای ما جمله «بعد از شهدا ما چه کردیم؟» به جای اینکه موتور پیشراننده باشد، شده بهانه تنبلی و تکلیف را از سر خود باز کردن که ای آقا ما کاری نکردیم بعد از شهدا؛ و لابد محض تواضع هم میگوییم!
زندگی شهدایی مثل ناصر جمال بافقی، یا شهدای نامآشناتری همچون شهید تهرانی مقدم و شهید مصطفی احمدی روشن که امروز سالروز شهادتش است، الگویی است برای جهاد فیسبیل الله و تکلیفمداری. جهادی که در زمانه ما مصداق اصلیاش جنگ نرم اعم از فرهنگی و رسانهای است و جهاد علمی و جهاد اقتصادی. مبارزه در این راه و استقامت در آن، با توجه به ستارههایی همچون تهرانیمقدم و احمدی روشن، عاقبت خوش شهادت دارد.
یکی از کتب درسی برخی از گرایشهای کارشناسی ارشد مدیریت «تیمسازی در قرن بیست و یکم» نام دارد. کتابی که توسط دکتر علی رضاییان در بهار 86 نوشته شده است و توسط «سمت» منتشر شده است.
این کتاب 125 صفحهای برخلاف کتابهای معروف دکتر رضاییان («مبانی سازمان و مدیریت» و «رفتار سازمانی») که به نثر و قلم غیرخوانا و سخت مشهور شدهاند، از قلمی تقریبا روان برخوردار است و خواندن آن زمان زیادی مطالبه نمیکند.
این کتاب پس از ضرورت آشنایی با تیم و تیمداری، مباحث مربوط به آن را در 7 فصل کلی بیان میدارد:
فصل اول- تیم و کار تیمی
فصل دوم- اثربخشی تیم کاری
فصل سوم- اعتماد و انسجام
فصل چهارم- رهیافتهای متفاوت نسبت به تیمهای کاری
فصل پنجم- تیمهای مجازی
فصل ششم- عوامل حیاتی موفقیت تیمهای مجازی
فصل هفتم- تیمسازی
کتاب «تیمسازی در قرن بیبست و یکم» در عین حال که یکی از کتب تقریبا رسمی درسی رشته مدیریت و البته یکی از منابع آزمون دکتری مدیریت است، اما میتواند کتاب خلاصه و مفیدی نیز برای کسانی باشد که میخواهند با نظریات جدید تیمسازی آشنا شوند و آن را در سازمان خود به کار گیرند. همچنین توضیحاتی راجع به تیمهای مجازی که با توجه به ارتباطات راه دور در نظر گرفته شده است به تازگی و نو بودن مطالب اشاره دارد.
حماسه 9 دی ماه سال 88 از جمله روزهایی است که در تاریخ جمهوری اسلامی ماندگار میماند. حضور پرشور مردمان خداجویی که از قدرتطلبی و قانونشکنی برخی خواص بیبصیرت خسته شدند و در حالی که دیدند مدعیان دیگری سکوت اختیار کردهاند، خود مانند همه 31 سال گذشته کشور، صحنهگردان اصلی ماجرا شدند و با قویترین ضربه، تکلیف را برای همه مشخص کردند.
نظر «امام» و «امت» درباره این روز نظر یکسانی است و تکلیف قشرهای گوناگون و مسئولین در این رابطه مشخص: اینکه چه اشتباهاتی نباید تکرار شود و اینکه آینده انقلاب و کشور به چه شکلی باید اداره شود؛ اینکه در کجا مصلحت نیست که سکوت شود و در کجا مصلحت است که وحدتمان تقویت شود؛ اینکه عقد اخوت «امت» با اشخاص نیست و فقط دل در گروی اسلام ناب محمدی دارند که نقش دین و مردم در آن به درستی پرداخته شده است.
بعد از 9 دی هر کس به هر نحوی خلاف خواستههای مردم که مورد تأیید رهبری نیز هست حرکت کند، منحرف است.
هر کس هنوز هم فکر میکند که مردم «نوکر» نمیخواهند منحرف است؛ مردم در این روز به خدمتگزاران خود احسنت گفتند و از کسانی که خود را نخبه و مردم را لشگر قابلمه بدست میدانستند، تبری جستند.
هر کس هنوز در بازی قدرت به دنبال قدرت خود و قبیله خود است، منحرف است؛ مردم در این روز نشان دادند که اخلاص میخواهند و کار، صداقت میخواهند و تلاش خستگیناپذیر، شجاعت میخواهند و مبارزه با هر آنچه و هر آنکس که خلاف آرمانهای اسلامیشان کوچکترین حرکتی انجام میدهد.
هر کس هنوز هم نفهمیده که مردم عدم مبارزه با کدام قانونشکنیها را نه تنها مصلحت نمیدانند بلکه سستی و کمکاری میدانند، منحرف است. مردم در این روز با تمام وجودشان بیان کردند که از حلقههای بسته مدیریتی و نفوذ و ریشه دواندن در زمین قدرت بیزارند.
هر کس هنوز به این فکر میکند که میتواند در فتنهها ساکت بنشیند و بعد از مشخص شدن پیروز قضیه، به نفع آن سخنرانی کند و ادعا کند در فتنه هم موضع داشته است، منحرف است. مردم در این روز تک تک اعلام کردند که «عمار» رهبری هستند و بیزارند از ساکتین فتنه.
مراقب باشیم که از مواضع 9 دی منحرف نشویم. مراقب باشیم که عاملین دشمن در فتنه خود را در لباس میش جا نزنند؛ آنان ممکن است وقتی خود را بیاعتبار میبینند سخنشان را از زبان دیگری بیان کنند که هنوز اعتباری دارد. مراقب باشیم که ساکتین فتنه با خوشرقصیهای خود «عمارها» را کنار نزنند و بر کرسی ریاست بنشینند. مراقب باشیم و مراقب باشیم که رهبری فرمودند هر کس در این فتنه اعلام موضع نکند و سربلند بیرون نیاید، رفوزه نمیشود که یک سال عقب بماند بلکه سقوط میکند...