پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۲۰ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

نقل قول

دل بستن به غیر

دل به دیگر موجودات بستن – هر موجودی باشد – از خدا غافل شدن است. آری، آنان که یاد آن‌ها یاد خداست و حب آن‌ها حب خدا است، خاصان حق و فانیان در جمال جمیل على الاطلاقند. آنهایى که از من و مایى گذشته و پا بر فرق خود گذاشته و طرح کونَین و رفض نشاتین نموده‌اند، آنها اسماء علیاى حق و آیات تامّه اویند.

بالجمله، براى زنده نمودن دل، ذکر خدا و خصوص اسم مبارک یا حىّ یا قیوم با حضور قلب مناسب است (چنانچه گفته شده است.)

و از بعض اهل ذکر و معرفت منقول است که در هر شب و روزى، یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن: لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین براى ترقیات روحى خوب است.

 

شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 124 و 125

نویسنده: امام خمینی (ره)

 

نقل قول

صفات مؤمنان

خداى تعالى در آیه دوم از سوره انفال فرماید: انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و على ربهم یتوکلون تا آن که می‌فرماید: اولئک هم المؤمنون حقا به طور حصر می‌فرماید: مؤمنان آنانند که این چند صفت را دارند و غیر اینها مؤمن نیستند، و در آخر نیز فرماید: اینها فقط مؤمن درست راست می‌باشند.

یکى از اوصافى که براى آنها ذکر شده است آن که چون ذکر خدا شود قلبهاى آنان ترسناک شود. و دیگر آن که چون آیات حق بر آنها خوانده شود، آن آیات ایمان آنها را زیادت کند. و دیگر آن که توکل آنها بر پروردگار خودشان است.

اکنون شما که مدعى ایمان هستید، و همه ارکان ایمان را عقلا یافتید، و براى هر یک برهانى دارید یا بافتید، مراجعه به حال خود کنید، ببینید کدام یک از این خواص در قلبتان موجود است؟ این همه ذکر خدا می‌کنید و می‌شنوید، آیا کو آن ترس که علامت مؤمن است؟ البته قلبى که وجدان عظمت و جلال حق نکرده، و کبریا و علوّ شان حق در آن وارد نشده، از ذکر حق ترسان نشود.

مؤمن آن کسى است که قلبش حضور حق و احاطه قیّومى آن ذات مقدس را دریافته باشد و عظمت و جلال او را وجدان کرده باشد.

البته از فطریات است که انسان در محضر سلطان عظیم الشان، کوچک و خوفناک شود، گرچه در خود قصورى نبیند و خود را خدمتگزار ببیند، با آن که همه ممکنات از قیام به حق معرفت و عبادت آن ذات مقدس قاصرند. چطور چنین نباشد! با آن که اشرف ممکنات و اعرف خلق الله و اقرب الى الله، رسول ختمى ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ اعلان ما عبدناک حق عبادتک، و ما عرفناک حق معرفتک داده:

آن جا که عقاب پر بریزد                  از پشه لاغری چه خیزد

پس این خاصیتى که از علائم مؤمن است در ما یافت نشد.

و همین طور خاصیت دیگر که عبارت از زیاد شدن ایمان است از تلاوت آیات شریفه. این همه آیات تدوینیّه و تکوینیّه، بر ما خوانده می‌شود و ارائه داده می‌شود، عوض آن که بر ایمان ما افزایش حاصل آید، بر احتجاب ما می‌افزاید.

در ایام عمر، چقدرها قرآن شریف ـ که بزرگترین آیات الهیّه است ـ ما خود می‌خوانیم و از دیگران استماع می‌کنیم و نور ایمان در قلب ما پیدا نشده، و تذکّر و تنبّهى از آن آیات براى ما حاصل نیامده.

اکنون درست تفکر کن ! بیا ببین صدر یا ذیل این آیه شریفه که آیه چهل و چهارم از سوره مبارکه فصّلت است با ما تطبیق می‌کند؟ مى‌فرماید:

قل هو للّذین آمنوا هدى و شفاء و الّذین لا یؤ منون فى آذانهم و قر و هو علیهم عمى اولئک ینادون من مکان بعید

کجاست آن هدایت و شفاى امراض باطنى که براى مؤمنین از قرآن شریف حاصل می‌شود؟! چه شده است که در گوش ما این آیات شریفه فرو نمى رود و براى ما خود، حجاب فوق حجاب می‌شود؟! این نیست جز آن که نور ایمان در قلب ما نازل نشده، و علوم ما به همان حد علمى باقى مانده و به لوح قلب وارد نگردیده، و در این باب، در قرآن شریف آیات بسیارى است که با مقایسه حال خود با آن آیات و تطبیق آن آیات با صفات خود، به خوبى حال ما معلوم خواهد شد.

و اما خاصیت سوم که می‌فرماید: و على ربّهم یتوکّلون. حقیقت توکل واگذار کردن جمیع امور است به وکیل و اعتماد نمودن به وکالت اوست، و صرف نظر نمودن از دیگران است، و چشم امید از دیگران بستن است. و آن مبتنى بر چهار امر است که ارکان توکل است:

اول، علم به آن که وکیل حاجت انسان را می‌داند.

دوم، علم به آن که قدرت به قضاى حاجت دارد.

سوم، علم به آن که رحمت و شفقت به موکل دارد.

چهام، آن که بخل از ساحت او دور است.

 

 

شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 91 و 92

نویسنده: امام خمینی (ره)

 

نقل قول

تفاوت علم و ایمان

بدان که ایمان غیر از علم و ادراک است، زیرا که علم و ادراک، حظّ عقل است و ایمان حظّ قلب است.

انسان به مجرد آن که علم پیدا کند به خدا و ملائکه و پیغمبران و یوم القیامه، او را نتوان مؤمن گفت، چنانچه ابلیس تمام این امور را علما و اراکا مى دانست و حق تعالى او را کافر خواند.

چه بسا باشد فیلسوفى به برهانهاى فلسفى، شعب توحید و مراتب آن را مبرهن کند و خود، مؤمن باللّه نباشد، زیرا که علمش از مرتبه عقل و کلیّت و تعقّل، به مرتبه قلب و جزئیت و وجدان نرسیده باشد.

براى نزدیک کردن مقصود به فهم، مثالى یاد کنیم :

ما به حسب برهان و ادراک عقلى، همه مى دانیم که مردگان به انسان نمى توانند آزادى دهند، و همه مرده هاى عالم به قدر مگسى حرکت ندارند، و مى دانیم که در تاریکى، مردگان زنده نمى شوند، با این وصف، در شب تاریک از مردگان وحشت داریم، و وهم ما غلبه بر عقل مى کند. براى آن است که به این حقیقت عقلیّه، قلب ایمان نیاورده و این ادراک عقلى به قلب نرسیده. ولى آنها که با تکرّر عمل و کثرت اقدام و زیادت مراودت در شبهاى تار در قبرستانها، این مطلب علمى را به قلب رساندند، از مردگان وحشت نکنند، بلکه در قبرستانها منزل کنند، و با وادى خاموشان مانوس شوند.

دسته اول و دوم، در علم به اینکه از مردگان به کسى آزار نرسد شریک بودند، ولى در ایمان به این مطلب با هم مختلف بودند. از این جهت، علم آنها در آنها اثرى نکرد، ولى ایمان دسته دوم آنها را از وحشت خیالى موهوم بیرون آورد.

 

شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 87 و 88

نویسنده: امام خمینی (ره)

 

نقل قول

قوای افزایش حجاب‌های باطنی

این افزایش حجب، سبب طبیعى دارد، و آن، آن است که این سه قوه، یعنى، قوه شیطنت، که فروع آن عجب و کبر و طلب ریاست و خدعه و مکر و نفاق و کذب و امثال آن است، و قوه غضب، که خودسرى و تجبّر و افتخار و سرکشى و قتل و فحش و آزار خلق و امثال آن از فروع آن است، و قوه شهوت، که شره و حرص و طمع و بخل و امثال آن از فروع آن است، این قواى ثلاثه، محدود به حدى نیستند به این معنا که اگر افسار شیطنت را انسان رها کند، در هیچ حدى واقف نشود و به هیچ مرتبه اى از مراتب قانع نگردد، و براى به دست آوردن مقصد خود حاضر است با تمام نوامیس الهیه و شرایع حقّه مخالفت و دشمنى کند، و براى رسیدن به یک ریاست جزئى، حاضر است فوج فوج انبیاء و اولیاء و صلحاء و علماء باللّه را قتل و غارت کند، و همین طور آن دو قوه دیگر در صورت سرخود بودن و افسار گسیختگى.

 

شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 84

نویسنده: امام خمینی (ره)

نقل قول نقل قول

زیر پا نهادن محبوب مجازی

باید دانست که عشق به کمال مطلق، که از آن منشعب شود عشق به علم مطلق و قدرت مطلقه و حیات مطلقه و اراده مطلقه و غیر ذلک از اوصاف جمال و جلال، در فطرت تمام عائله بشر است، و هیچ طایفه اى از طایفه دیگر، در اصل این فطرت ممتار نیستند، گرچه در مدارج و مراتب فرق داشته باشند. لکن به واسطه احتجاب به طبیعت و کثرت، و قلت حجب، و زیادى و کمى اشتغال به کثرت، و دلبستگى به دنیا و شعب کثیره آن، در تشخیص کمال مطلق، مردم مفترق و مختلف شدند.

و آنچه که اختلاف محیطها و عادات و مذاهب و عقاید و امثال آن، در سلسله بشر تاثیر نموده، در تشخیص ‍ متعلق فطرت و مراتب آن تاثیر نموده و ایجاد اختلافات کثیره عظیمه نموده، نه در اصل آن.

مثلا، آن فیلسوف عظیم الشان که عشق به فنون فلسفه دارد و همه عمر خود را صرف در فنون کثیره و ابواب و شعب متفننه آن مى کند، با آن سلطان و پادشاه که به سعه نطاق سلطنت خود مى کوشد و در راه آن رنجها مى برد و عشق به نفوذ قدرت و سلطنت خود دارد، و آن تاجر که عشق به جمع ثروت و مال و منال دارد، در اصل عشق به کمال، فرق ندارند، لکن هر یک تشخیص کمال را در آن منظور خود دارند....

و اگر این حجابها(ى) ظلمانى، بلکه نورانى از رخسار شریف فطرت برداشته شود، و فطرت اللّه به همان طور که به ید قدرت الهى تخمیر شده مخلّى به روحانیت خود باشد، آن وقت عشق به کمال مطلق بى حجاب و اشتباه در او هویدا شود، و محبوبهاى مجازى و بتهاى خانه دل را درهم شکند، و خودى و خودخواهى و هر چه هست زیر پا نهد، و دستاویز دلبرى شود که تمام دلها ـ خواهى نخواهى ـ به آن متوجه است و تمام فطرتها ـ دانسته یا ندانسته ـ طلبکار اویند. و صاحب چنین فطرت، هر چه از او صادر شود، در راه حق و حقیقت است، و همه راه وصول به خیر مطلق و جمال مطلق است، و خود این فطرت مبدا و منشا خیرات و سعادت است و خود خیر، بلکه خیر است.

 

شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 81 و 82

نویسنده: امام خمینی (ره)