گاهی وقتها حس میکنی از عملکرد خودت در یک مدت طولانی چند ساله ناراضی و پشیمون هستی؛ اما یه اتفاق جدید هم در زندگیات در حال وقوعه که فرصت جبران اون عملکردت رو نداری. اینجور موقعها آدم نمیدونه باید چیکار کنه. تنها کاری که میشه کرد اینه که مراقب آینده و فرصتهای پیش رو باشیم که به سرنوشت قبلی دچار نشه.
الهی به امید تو...
عاشقى که نیست حیران تو، حیران میشود خواه یا ناخواه، خواهان بیابان میشود
هر که بین ره پشیمان شد ز عاشق بودنش از پشیمان بودنش حتما پشیمان میشود
در بیابان طلب خارِ که بودن مطرح است خار، خار گل نشد، خار مغیلان میشود
وصل یا هجران تماما بستگى دارد به تو تو بخواهى هجر، وصل و وصل، هجران میشود
گیسوى آشفتهات حال مرا آشفته کرد با پریشان هر که میگردد پریشان میشود
گر تو باشى و نباشد هیچ کس در محضرت کوچههاى مصر هم مانند کنعان میشود
نامهام را دیدم و پشت شما مخفى شدم طفل هر وقت اشتباهى کرد، پنهان میشود
من که گریان نیستم، یعنى که عاشق نیستم ورنه عاشق، مثل طفلان، زود گریان میشود
رزق تو از هر طرف باشد معانیش یکیست نان اگر از هر طرف خوانده شود، نان میشود
با کریمان گشتن و آدم شدن دشوار نیست چه کسى گفته نخواهد شد، به قرآن میشود
به عنوان یک هوادار منچستر یونایتد، او را سالها است میشناسم. پس از سهگانه فرگوسن در منچستر یونایتد در سال 1999 و خداحافظی یا انتقال چند بازیکن بزرگ مانند اشمایکل و یاپ استام، ترکیب دفاعی تیم دچار مشکلات زیادی شده بود. خرید بارتز و لوران بلان هم کاری از پیش نبرد و آنقدر اوضاع دفاعی منچستر بد شده بود که هر توپی به زمین منچستر میآمد، نگران خوردن گل میشدم. در این اوضاع، کارلوس کیروش به عنوان دستیار سر الکس فرگوسن وارد منچستر یونایتد شد و سال بعد این تیم، بهترین خط دفاع اروپا را داشت؛ اتفاقی که برای چند سال دیگر هم در زمان حضور کیروش در منچستر تکرار شد.
آمدن او به تیم ملی ایران، چیزی شبیه آرزو بود که اتفاق افتاد. چهار سال همراهی با کیروش صرفنظر از نتایج فوق العاده، دستاوردهای دیگری هم داشت:
- اینکه همیشه یادمان باشد با نظم میتوان به موفقیت دست یافت، نه با رابطهبازی و باندبازی.
- اینکه تیم مهم است و نه بازیکنسالاری.
- اینکه برنامه مهم است و شفاف بودن اهداف.
- اینکه همدلی و همزبانی در تیم باعث میشود انگیزه برای تلاش بیشتر برای موفقیت کشور فوق تصور شود.
- اینکه میتوان باخت اما با غرور و افتخار باخت و مهمتر اینکه فهمیدیم مردم ایران هم چقدر خوب متوجه تلاش میشوند و برای باخت هم احترام قائلند.
- اینکه همیشه صراحت و صداقت با مردم و پرهیز از دورویی، رمز محبوبیت است و به جای دلخوش کردن به عوامل قدرت، میتوان در قلب مردم بود.
- اینکه باید تعهد داشته باشیم و سر قولمان بمانیم. کیروش نشان داد به قرارداد و تعهدش به ایران پایبند است حتی اگر بزرگترین تیمهای جهان برای همکاری با او دست دراز کنند. بگذریم که در این میان در مقابل تهمتهایی از قبیل «دریافت پول بیشتر از ایران نسبت به آن تیمها» هم صبوری نشان داد.
آقای کیروش... بابت چهار سال زحمت و تلاش و یکرنگی از شما سپاسگزارم.
خسته نباشید...
--------------------------------
پینوشت (24 فروردین 94): بالاخره پس از 12 روز کش و قوس، کیروش در ایران ماندنی شد.
وقتی دیدم که وبلاگنویسها دوباره فعال شدهاند و با یک «بازی حساب شده وبلاگی» هم بازی وبلاگی راه انداختهاند و هم این بازی وبلاگی -که در مورد وبلاگ است- منجر به فعالیت بیشتر وبلاگها میشود، خوشحال شدم.
وبلاگنویسان قدیمیتر، حس خاصی نسبت به وبلاگ دارند که در شبکههای اجتماعی و مسنجرهای موبایلی یافت نمیشود. وبلاگ با تمام اینها متفاوت است. به غیر از اینکه تولید محتوای وبلاگها طوری است که با لینک ثابت و بایگانی و قابلیت جستجو و ... در دسترستر و ماندگارتر است (چه برای نویسنده وبلاگ، چه دیگران)، و جدای از اینکه وبلاگها شخصیتر هستند و بیشتر نماینده شخصیت صاحب وبلاگ است، چیزی که مهم است این است که نوشتههای وبلاگی جدیتر از شبکههای اجتماعی و مسنجرهای موبایلی است و نوشتههای وبلاگی کمی با تفکر بیشتر همراه است. نشانه آن هم اینکه اکثر وبلاگنویسها در شبکههای اجتماعی و مسنجرهای موبایلی، محتوای بسیار بیشتری تولید میکنند و نوشتههای خاص خود را روی وبلاگشان منتشر میکنند.
همه اینها باعث شد که بدون اینکه از سوی شخص خاصی دعوت به بازی شوم، خودم به صورت خودجوش! خودم را دعوت به بازی کنم. شاید دوستان وبلاگ نویس من که این روزها مشغلههای گوناگون آنها را از این فضا دور کرده است نیز با دعوت من کمی فعالتر شوند و حتی برخی که به طور کل از وبلاگ نویسی دور افتادهاند، به این فضا برگردند.
اما تاریخ شخصی وبلاگ «پژوهشگر»
علاقه به نوشتن از کودکی در من وجود داشت تا جایی که یکی از شیرینترین تفریحات دوران دبستان من، تمرین نستعلیق بود! البته که این نوشتنِ با سرمشق با نویسندگی متفاوت است اما قلم به دست گرفتن را از آن زمان به خاطر دارم. یادم میآید که در سن 13 سالگی و در سال 1378 سردبیر دوهفته نامه پایگاه بسیج محلهمان بودم که خودم پیشنهاد تأسیس آن را داده بودم. پس از فراز و نشیبها و توقفهای گاه و بیگاه دنبال جایی بودم که بتوانم بیشتر بنویسم. از نوروز 84 با وبلاگ «آواز خاموش» شروع به وبلاگنویسی کردم که خاطرم نیست سرویسدهنده وبلاگ چه نامی داشت، چیزی شبیه پارسی وبلاگ! که البته با این پارسی وبلاگ فعلی زمین تا آسمان متفاوت بود.
بعد از سه سال فعالیت در آواز خاموش، در سال 86 تصمیم گرفتم به بلاگفا مهاجرت کنم و از آنجا که امکان انتقال آن مطالب و نظرات وجود نداشت، وبلاگ قبلی را از دست دادم. در بلاگفا با نام «بینش سبز» وبلاگ نویسی کردم (نام دو هفته نامهای که در گذشته سردبیر آن بودم). اگر درست بخاطرم مانده باشد تا سال 88 در بلاگفا بودم که به بلاگاسپات مهاجرت کردم اما این بار تمام مطالب و نظرات رو منتقل کردم. چند ماهی بیش نگذشته بود که دسترسی به بلاگاسپات به دلایل نامعلومی به همراه وردپرس محدود شد و صفحه پیوندها پرمخاطبتر! بالاجبار با خرید دامنه شخصی و استفاده از وردپرس، مطالب و نظرات را منتقل کردم. اما از بهمن ماه 1390 به بلاگ دات آی آر کوچ کردم و با ابزارهای مناسب مهاجرتی که داشت و امکاناتی خوبی که دارد، دوباره به یک سرویس دهنده وطنی برگشتم، هر چند که دامنه شخصی خود را حفظ کردم و مطالب را روی آن منتشر میکنم. از همان تاریخ بود که نام «پژوهشگر» را برای وبلاگم انتخاب کردم که سمت و سوی جدیدی به وبلاگ بدهم.
چند ماه پیش هم یک بخش جدید به نام نقل قول در وبلاگ ایجاد کردم تا زکات مطالعهام را با انتشار جملات زیبا از کتابهایی که در حال مطالعه آنها هستم، بدهم.
نه فقط به رسم بازیهای وبلاگی، که به دلیل اینکه دوستانم مانند گذشته فعالتر ظاهر شوند، دعوت میکنم از: مهدی قمصریان، حسن میثمی، حمید جیهانی، احمد نصیرایی، حسن قاسم زاده، مرتضی فرجیاننژاد.