پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۱۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

نقل قول

زیادی افراد شما را به هدف نزدیک نمی‌کند

مراقب باشید با کمال دقت و هوشمندی که کسانی که التزام به اسلام ندارند به جمیع ابعادش ولو در اصلی از اصول با شما موافق نیستند، آنها را دعوت به التزام کنید؛ و اگر مؤثر نشد از شرکت دادن آنها در اجتماعات و انجمن‌های اسلامی احتراز کنید. و گمان نکنید زیادی افراد هر چه باشد شما را به هدف نزدیک می‏‌کند و پس از وصول به هدف، آنها قابل تصفیه هستند. باید بدانید و می‏‌دانید که قشرهای غیرمسْلم یا غیرملتزم به اسلام، از پشت به شما خنجر می‏‌زنند و شما را قبل از وصول به هدف از کار می‏‌اندازند یا نابود می‏‌کنند. از تجربه‏‌های سابق عبرت بگیرید.

 

صحیفه امام، جلد دوم

24 بهمن 1356

امام خمینی (ره)

 

شخصی

منچستر بدون مورینیو دوست داشتنی‌تر است!

تقریبا از 11 سالگی هوادار منچستر یونایتد و البته بیشتر الکس فرگوسن شدم؛ یعنی سال 1997. وجود فرگوسن و درایت او در اداره تیم آنقدر اطمینان‌بخش بود که حتی وقتی تیم نتیجه نمی‌گرفت، به این فکر کنیم حتما بهتر از این نمی‌شده است. به هر حال فلسفه باشگاه منچستر یونایتد یا فرگوسن بر این بود که ستاره‌های بزرگ زیادی نخرد و مانند سایر تیم‌های متمول اساس را بر صرف هزینه‌های هنگفت نکند. تقریبا اکثر ستاره‌های منچستر در طول بیش از دو دهه‌ای که فرگوسن مربی تیم بود، یا محصول آکادمی منچستر بوده‌اند مانند گیگز و بکهام و اسکولز، یا اینکه مانند رونی و رونالدو در سن 17 سالگی و نوجوانی خریداری شده‌اند.

هیچوقت منتظر نبودیم که فرگوسن از منچستر برود یا از فوتبال خداحافظی کند ولی این اتفاق افتاد اما با انتخاب «مویس» به عنوان سرمربی و به دلیل اینکه فرگوسن او را تأیید کرده بود، فکر نمی‌کردیم اتفاق عجیبی بیفتد. متأسفانه مالکان آمریکایی منچستر که گویی فلسفه فوتبال این باشگاه را در این چند سال نفهمیده بودند طاقت نیاوردند و به مویس حتی یک فصل کامل فرصت ندادند و 4 بازی مانده به انتهای فصل او را از سرمربیگری کنار گذاشتند؛ اتفاقی که به نظرم اشتباه بود و در صورت فرصت دادن بیشتر به مویس شاید او موفق می‌شد. به هر حال نمی‌توان کتمان کرد که همزمان با رفتن فرگوسن بسیاری از ستاره‌ها از جمله فردیناند و ویدیچ و اورا و حتی گیگز دیگر در منچستر بازی نکردند. به هر حال رفتن مویس هم آنچنان سخت نیامد، چرا که گیگز که شاید جزو 3 بازیکن محبوب تاریخ این باشگاه است، سرمربی موقت شد. اما همه چیز از آنجا شروع شد که برای فصل بعد از مویس، «فان خال» به عنوان سرمربی معرفی شد. 

فان خال با خریدهای هنگفت و سبک بازی خسته کننده خود، انتخاب خوبی از نظر هواداران فرگوسن نبود. عملکرد دو ساله او گواه همین نظری است که از دو سال پیش داشتم. یک عملکرد پر افت و خیز، بدون جام و در سطح متوسط. تقریبا از چند ماه قبل دلم می‌خواست فان خال انقدر شکست بخورد تا برکنار شود و گیگز جایگزین او شود. شکست‌های فان خال یکی پس از دیگری اتفاق افتاد اما مسئولان باشگاه به فکر مورینیویی افتادند که به دلیل نتایج مفتضح از چلسی اخراج شده بود. البته بحث بر سر نتایج مفتضح سال آخر مورینیو نیست؛ مورینیو حتی اگر همان مورینیوی قهرمان اروپا باشد هم به اندازه کافی برای هوادارن فرگوسن منزجر کننده است. یک مربی نتیجه گرای پرخرج، که نه به فوتبال زیبا کاری دارد، نه چهره جدیدی معرفی می‌کند و نه قدر هویت منچستر را می‌داند. مورینیو به درد همان باشگاه‌هایی مثل چلسی و رئال و اینتر می‌خورد که مالکان آن با خرید ستاره‌های بزرگ برای او، کار قهرمانی‌اش را راحت کنند و او ژست خاص بودن بگیرد؛ و شاید در حال حاضر پاری‌سن‌ژرمن!

آنوقت حضور مورینیو یعنی چند سال دوری از فلسفه فوتبال فرگوسن و فرقش با فان خال این است که فان خال نهایتا یک سال دیگر می‌خواهد از فوتبال خداحافظی کند و گیگز جایگزینش شود. شایعه حضور مورینیو کافی بود که راضی شوم به اینکه فان خال آنقدر نتیجه خوب بگیرد تا فکر برکناری او از سر مسئولان باشگاه پاک شود و مورینیو صاحب تیم شود و از منچستر دور! اتفاقی که در 4 بازی اخیر منچستر افتاد. جبران شکست مرحله رفت لیگ اروپا، صعود به مرحله بعدی جام حذفی، و دو پیروزی پیاپی در لیگ برتر در مقابل آرسنال و واتفورد؛ پیروزی‌هایی که اختلاف منچستر با تیم چهارم را به صفر رساند (با یک بازی بیشتر). همه چیز هم بر مراد فان خال چرخید؛ از چهار تیم بالای جدول، تیم صدرنشین لستر مساوی کرد، تاتنهام و آرسنال و منچستر سیتی هم باختند تا پیروزی فان خال بیشتر به چشم بیاید. هر چند منچستر در بازی با واتفورد اصلا خوب نبود و فقط نتیجه را از آن خود کرد.

حال همه چیز بستگی به 10 هفته پایانی دارد که سه بازی آن با تاتنهام و لستر و منچسترسیتی است. بازی‌های که می‌تواند فان خال را به جمع چهار تیم لیگ برتر اضافه کند و منچستر را به لیگ قهرمانان سال بعد برساند.

 

 

کمیل!

بعضی وقت‌ها باید «کمیل» خواند. دیگر کمیل یک عمل مستحبی نیست، واجب می‌شود انگار. نه واجب شرعی، واجب دلی!

صحیفه سجادیه را خیلی دوست دارم، امام چهارممان «زین العابدین» است و دعاهای او حلاوت و شیرینی خاصی دارد؛ برخی فرازهای صحیفه سجادیه واقعا لذت‌بخش است اما نمی‌دانم چرا «کمیل» بیشتر به دل می‌نشیند. انگار حرف دل من است

هم اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ و هم کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ‏. هم می‌دانم چقدر گناهکارم و هم می‌دانم که نیکویی‌هایی از من در میان مردم نشر داده شده که شایسته آن نیستم.

به نظر من گفتن اینکه کمیل می‌خوانم به بقیه، مشمول ریا نمی‌شود. انقدر خار و خفیف می‌کنی خودت را در کمیل که جایی برای ریا نمی‌ماند جز یک جا: یا سَریعَ الرِّضا. دوست کمیل‌خوانی داشتم که عاشق همین جمله یا سَریعَ الرِّضا بود. البته او آنقدر خوب بود که خودش را مقابل خدا همیشه بدهکار می‌دید و دنبال خشنودی سریع خدا بود. یادش بخیر.

باید کمیل خواند.

دروغگویان بدانند حافظه خودشان ضعیف است نه مردم!

چهار سال پیش و انتخابات مجلس نهم بود. شایعه کردند که احمدی‌نژاد و جریان موسوم به انحرافی قصد دارد مجلس نهم را تسخیر کند و با پول‌های هنگفت دولتی می‌خواهد برای کاندیداهای مدنظر خود بخصوص در شهرستان‌ها تبلیغات کند و راه را برای ریاست جمهوری مشایی در سال 92 هموار نماید. اصولگرا و اصلاح‌طلب بر این موضوع اتفاق نظر داشتند و خط تخریبی هزینه 700 میلیون تومانی دولت برای تبلیغات هر کاندیدا در رسانه‌ها به شدت پررنگ شد.

احمدی‌نژاد با سکوت و تنها یک جمله مطایبه آن عملیات روانی را پاسخ داد: «نفری هفتصد میلیون تومان؟ حاضر و آماده‌اش ارزان‌تر است!»

پس از انتخابات مجلس نهم و عدم دخالت احمدی‌نژاد در آن بود که برخی از مردم که بسیاری از شایعات دروغ علیه احمدی‌نژاد را باور کرده بودند، متوجه شدند که خط تخریبی علیه رئیس جمهور وقت چه میزان ناصواب است و حتی برخی تشکل‌های دانشجویی در آن زمان و بخصوص بدنه آنها علیه ترویج کنندگان «جریان انحرافی» موضع گرفتند.

زمان سپری شد؛ نزدیک انتخابات مهم ریاست جمهوری سال 92 شدیم؛ همان خط تخریبی علیه رئیس جمهور وقت که دوباره اصلاح طلب و اصولگرا در آن اتفاق نظر داشتند، گفتند در صورت ردصلاحیت مشایی در انتخابات، احمدی‌نژاد فتنه 92 را راه می‌اندازد، فتنه‌ای که پیرامون به مرکز است و از شهرستان‌ها شروع می‌شود و به تهران کشیده می‌شود. گفتند احمدی‌نژاد دو وزیر دیگر را برکنار می‌کند تا کابیته از اعتبار بیفتد و خودش سرپرست تمام وزارتخانه‌ها از جمله وزارت کشور شود و به این وسیله مانع از برگزاری انتخابات شود! بقیه اتهامات بماند اما شوخی ماجرا آنجا بود که کار را تا آنجا وسعت دادند که گفتند احمدی‌نژاد جلوی توزیع سراسری آرد در کل کشور را می‌گیرد!

یادمان هست که هیچکدام از این اقدامات انجام نشد و انتخابات در کمال آرامش صورت پذیرفت و دولت دهم بهترین همکاری را برای تحویل دولت به رئیس جمهور جدید داشت.

روحانی رئیس جمهور شده بود اما در بسیاری از روزها این احمدی‌‌نژاد بود که تیتر یک روزنامه‌ها بخصوص روزنامه‌های اصلاح طلب می‌شد. از همان موقع کوچکترین تحرک احمدی‌نژاد و حتی حضور در مجلس ختم او را برای تسخیر مجلس دهم تعبیر می‌کردند. احمدی‌نژادی که سکوت اختیار کرده بود و هیچ موضع‌گیری سیاسی در دو سال و نیم گذشته نداشته مگر بیان کلیات انقلاب اسلامی. اما تا همین چند هفته قبل خطر او و یاران او را برای ورود به مجلس مستمرا تکرار می‌کردند... و در این روزهای تبلیغات انتخاباتی، احمدی‌نژاد بیانیه رسمی می‌دهد که از هیچ کاندیدایی حمایت نخواهد کرد.

بحث بر سر احمدی‌نژاد نیست. کارنامه او و نقاط قوت و ضعف او مشخص است. بحث بر سر این است که یادمان هست چه کسانی چه دروغ‌هایی گفتند و چگونه تخریب اذهان عمومی کردند؛ چه کسانی دنبال قدرت بودند و منافع شخصی‌شان؛ و از همه مهم‌تر چه کسانی شعار حمایت از انقلاب می‌دادند اما برعکس روح انقلاب عمل می‌کردند و با دروغ و تهمت و زیر پا گذاشتن اخلاق، قدرت‌پرستی خود را اثبات می‌کردند. دروغگویان بدانند اگر حافظه خودشان ضعیف است و یادشان رفته در چند سال گذشته چه کرده‌اند، حافظه مردم ضعیف نیست و می‌دانند چه کسانی تشنه خدمت به آنها هستند و چه کسانی شیفته قدرت.

 

آیا همیشه دشمن آنچه را می‌خواهد بر زبان می‌آورد؟

چند روزی می‌شود که بی‌بی‌سی و سایر رسانه‌های جهت‌دار نظام سلطه، عملیاتی‌تر وارد انتخابات ایران شده‌اند و به دستورالعمل اینکه به چه کسی رأی ندهید رسیده‌اند. اتفاقی که شاید اگر توسط صدای آمریکا (VOA) انجام می‌شد، عجیب نبود اما از بی‌بی‌سی چنین انتظاری نمی‌رفت. اما گویا بی‌بی‌سی یا لااقل بی‌بی‌سی فارسی دیگر ژست ظاهری بی‌طرفی را بیش از گذشته کنار گذاشته و شاید به دلیل اهمیت موضوع، حاضر به خرج کردن آبروی خود تا این حد شده است.

کمپین «نه به انگلیس» #no2uk در فضای مجازی این قضیه را دنبال می‌کند که از سه کاندیدای خاصی که بی‌بی‌سی خواسته به آنها رأی ندهیم، حمایت کنیم. رهبر معظم انقلاب چند روز پیش فرمودند:

رادیوی انگلیسی دارد به مردم تهران دستورالعمل میدهد به فلانی رأی بدهید، به فلانی رأی ندهید! معنای این چیست؟ انگلیسی‌ها دلشان تنگ شده برای دخالت کردن در ایران. یک روزی بود که پادشاه کشور وقتی میخواست تصمیم مهمّی بگیرد، سفیر انگلیس را صدا میکرد و از او میپرسید که این کار را بکنم یا نکنم. انگلیس‌ها یک روزی این‌جور در امور کشور دخالت میکردند؛ بعد هم آمریکایی‌ها، یک مدّتی هم هر دو؛ امروز این دستها قطع شده است؛ امروز جلوی این دخالتها گرفته شده است به برکت انقلاب، به برکت بیداری مردم؛ دلشان تنگ شده، حالا از راه رادیو به مردم دارند دستور میدهند به فلانی رأی بدهید، به فلانی رأی ندهید. اینکه ما عرض میکنیم در انتخابات، مردم با بصیرت، با آگاهی، با دانایی وارد بشوند، به‌خاطر این است؛ بدانند دشمن چه میخواهد؛ وقتی شما دانستی دشمن چه میخواهد، عکس او عمل میکنی؛ معلوم است.

اما یک نکته را نباید غفلت کنیم و آن اینکه رهبری فرمودند ببینید دشمن چه می‌خواهد و عکس آن عمل کنید، نفرمودند ببینید دشمن چه می‌گوید. همیشه اینطور نیست که دشمن خواست قلبی خود را بر زبان آورده و حمایت علنی از خواست خود کند. دشمن گاهی اوقات می‌تواند به قصد فریب یا تفرقه‌افکنی برخلاف خواست قلبی خود تبلیغات و موضع‌گیری نماید. در دشمن‌شناسی حواسمان باشد که اسیر این توهم نشویم که هر وقت دشمن از کسی حمایت کرد، حتما آن فرد با دشمن است یا وقتی کسی را تخریب کرد، حتما آن فرد علیه دشمن است.

همچنین گاهی اوقات دشمن می‌تواند سکوت پیشه کند. حواسمان جمع باشد آنقدر بصیرت داشته باشیم که همیشه منتظر نباشیم دشمن چه می‌گوید و خلاف آن عمل کنیم؛ اغلب باید خودمان راه را پیدا کنیم و حتی راه را بسازیم.