محل کار قبلی «همراه اول» خیلی بد آنتن میداد و مدام قطع و وصل میشد. محل کار فعلی هم «همراه اول» خیلی بد آنتن میده و قطع و وصل میشه. یه ساختمون دیگه هم تردد دارم در منطقه محل کار قبلی که اون هم همینطوره.
بعد نکته جالب اینکه با شخص محترمی کار دارم و باید تماس بگیرم؛ از تلفن ثابت بگیرم معمولا پاسخگو نیستن چون ناشناس هست و از موبایلم بگیرم بعد از چند بار الو و سلام به دلیل قطع و وصل کلا قطع میشه. بعدش بلافاصله میام با تلفن ثابت بگیرم شماره شخص محترم رو ولی مشغول هست شماره، چون ایشون فکر کرده که خودش آنتن نداده و در حال شماره گیری موبایل من هست!
وضعیتی داریم با این همراه اول!
ایرانسل هم همینطوره؟
احترام و محبت، غیر از مرید و مرادبازی است. آنچه ما الان داریم چیز عجیبی است. همان چیزی است که قرآن با آن مبارزه کرده است. من مکرر گفتهام باید میان معلم و متعلم رابطه نقادانه برقرار باشد. معلم و متعلمی که در نظامهای پیشرفته تعلیم و تربیت زندگی میکنند، چه نوع رابطهای دارند؟ حضرت استاد در کلاس همچون بتی است که نمیشود گفت بالای چشمش ابروست. خیال نکنید این انحراف در جامعه ما فقط در رابطه مردم با عالمان دین به وجود آمده. رابطه بین محصل و معلم در دبستان و دبیرستان و دانشگاه هم چیزی از همین قبیل است. استادهای دانشگاه به طاغوتها خیلی بیشتر شبیهاند تا به معلمها. عالمان دین هم به طاغوتها خیلی نزدیکترند تا به انسانهای نمونه روشنگر سازنده. چرا؟ چون مردم ما طاغوتپرور هستند.
ما باید مردم را بیدار کنیم. مردم را از طاغوتپروری بر حذر بداریم. من گمان نمیکنم علاجی جز این داشته باشد. اگر فکر میکنید که ما بیاییم خودمان را نصیحت بکنیم بدون اینکه شما بخواهید ما را به راه راست بیاورید، این محال است. تا شما مردمی نشوید که مراقب به اصطلاح رهبران و راهنمایانتان باشید، تا شما در مورد مراقبت از گفتار و رفتار کسانی که بر کرسی هدایت و رهبری جامعه نشستهاند احساس وظیفه نکنید، تا شما با چشم باز به همه چیز ننگرید و با انصاف به هر کار چشم ندوزید و با فکر باز هر کاری و هر گفتار را ارزیابی نکنید، همین آش است و همین کاسه. تا خر هست، یک خرسوار را پایین بیاورید، دیگری سوارش میشود.
پیامبری از نگاهی دیگر
صفحه 270 و 271
نویسنده: شهید بهشتی
دیروز عصر به تماشای فیلم سد معبر در جشنواره فجر نشستم. فیلمی با بازی حامد بهداد، باران کوثری و محسن کیایی که فیلمنامه آن را سعید روستایی (کارگردان فیلم ابد و یک روز) نوشته است و محسن قرایی آن را کارگردانی کرده است.
قاسم (حامد بهداد) نقش یک مأمور شهرداری را بازی میکند که باید با دستفروشی مقابله کند ولی از دعواهای پی در پی و البته دیه دادن خسته شده است و میخواهد با پول ارثی که به همسرش نرگس (باران کوثری) رسیده است، کامیونی بخرد و وارد کار بازیافت زباله شود اما همسرش با او اختلاف نظر دارد و خرید خانه را واجب میداند.
در این چارچوب شخصیتهای دیگری نیز پرداخته شدهاند و داستان روایت خوبی دارد. کمی دعوا و مرافعه در فیلم زیاد است اما فیلم خسته کنندهای نیست و کنایههای طنز که همه را به خنده وامیدارد در آن به چشم میخورد.
بیشتر از این فیلم را توضیح نمیدهم تا کسانی که تمایل به دیدن آن دارند، مزه آن را بچشند.
در سکانسی یکی از شخصیتها، قاسم را از نوعی دزدی نهی میکند و سرنوشت نامساعد خود را مایه عبرت او قرار میدهد و او را به جان بچهاش قسم میدهد. قاسم قسم میخورد اما در دلش قصد آن دزدی را داشت که مواجه میشود با در خطر قرار گرفتن زندگی بچهاش؛ و البته پایان باز فیلم.
خوبی پایان باز فیلمها به این است که میتواند ما را به تفکر وا دارد و در ساخت قسمت نهایی فیلم شریک شویم. من که تمایل داشتم پایان باز فیلم را اینگونه تفسیر کنم:
یَا حَبِیبَ مَنْ تَحَبَّبَ إِلَیْکَ وَ یَا قُرَّةَ عَیْنِ مَنْ لاذَ بِکَ وَ انْقَطَعَ إِلَیْکَ أَنْتَ الْمُحْسِنُ و نَحْنُ الْمُسِیئُونَ فَتَجَاوَزْ یَا رَبِّ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ
اى دوست آن که به تو دوستى ورزید، اى نور چشم کسى که به تو پناه آورد و براى رسیدن به تو از دیگران گسست، تو نیکوکاری و ما بدکارانیم، به زیبایى آنچه نزد توست، از زشتى آنچه پیش ماست درگذر.
* فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی
همراه کردن مخاطبان با خود، یکی از اصلیترین مأموریتهای رسانهها به شمار میرود. رسانهها بدون تأثیر بر فکر یا رفتار مخاطبان هدف، رسانهای زنده نیستند و فقط شمایل یک رسانه را دارند. جریانسازی یکی از اهم کارهایی است که یک رسانه میتواند برای رسیدن به این مقصود، انجام دهد. نگارنده در این مقاله با ارائه تعریف «جریانسازی» و «رسانههای اجتماعی» به صورت خلاصه، به ارائه ابعاد مختلف جریانسازی و تاکتیکهای آن میپردازد؛ «جنگ روانی»، «شایعه»، «انگارهسازی»، «اقناع» و «کمپین» از جمله تکنیکهای جریانسازی است که در این مقاله بدان پرداخته شده است. پژوهشگر سعی کرده است در سراسر مقاله از زاویه «رسانههای اجتماعی» به موضوع بنگرد.
واژگان کلیدی
جریانسازی، فضای مجازی، رسانههای اجتماعی
این مقاله در شماره 26 ماهنامه علمی تخصصی مدیریت رسانه منتشر شده است. نسخه الکترونیک این ماهنامه را میتوانید از اینجا خریداری نمایید.
حوادث اتفاق میافتند و منتظر ما نمیمانند. چارهای هم نیست جز اینکه کاری کنیم که این حوادث کمتر شود اما هیچوقت حوادث به صفر نمیرسند؛ باید این را هم بپذیریم.
ژاپنیها در مدیریت، نظریهای به نام شش سیگما دارند که میگویند نهایت هنرمان این است که بهرهوری را به 99.99 درصد برسانیم اما هیچوقت نمیتوانیم به صد در صد برسانیم؛ تازه آن بهرهوری است و حوادث غیرمترقبه که نیاز به مدیریت بحران دارند از آن قاعده خارجاند.
همیشه اینطور نیست که حوادث تقصیر یک نفر یا یک سازمان باشد و گاهی اوقات گروههای مختلفی، سهمهای مختلفی از آن دارند. همیشه هم اینطور نیست که عوامل انسانی دخیل در حوادثی باشند و گاهی اوقات خارج از کنترل انسان است.
حادثه پلاسکو همه را ناراحت کرد و وقتی حادثهای اینگونه انسانی است که مرزهای ملی را درمینوردد، بهتر است فراموش کنیم قبیلهگراییهایمان را و همه دست به دست هم دهیم که یار و مددکار حادثهدیدهها باشیم. پس از آن باید ببینیم چه کنیم که اینگونه قضایا تکرار نشوند و حوادث تلخ کمتری پیش آید. قانونگذاری، اجرا، نظارت، فرهنگ عمومی، تقوای شخصی، رسانهها و ... همه میتوانند در کاستن از این حوادث یاریگر باشند.
سوگ واقعی این است که این سوگ را فراموش کنیم و از اتفاقات مشابه جلوگیری نکنیم.