پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۱۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

نقل قول

جامعه آدم‌ها نه برّه‌ها!

از صدوق در کتاب علل الشرائع از امام صادق علیه السلام؛ «قال: قال امیرالمومنین علیه السلام: ان اللّه لا یعذب العامة بذنب الخاصة الا اذا عملت الخاصة بالمنکر سرّاً من غیر ان تعلم العامة، فاذا عملت الخاصة بالمنکر جهاراً فلم تغیر ذلک العامة استوجب الفریقان العقوبة من اللّه عزوجل.» خدا توده‌ها را به کیفر گناه زبده‌ها مشمول عقاب و کیفر خویش نمی‌کند. اما چه وقت؟ وقتی که زبده‌ها فقط گناهان شخصی سرّی داشته باشند؛ گناهانی داشته باشند سرّی، که آثارش به خارج سرایت نمی‌کند، بلکه فقط یک تخلف شخصی سرّی است. اما وقتی زبده‌ها آشکارا مرتکب کارهای ناپسند شوند و توده در صدد جلوگیری از این زبده‌ها برنیاید، هر دو مستحق کیفر خدای عزوجل خواهند بود. 
این حدیث ناظر به مسئولیت توده‌ها برای نگهداری زبده‌ها در راه خیر و صلاح است و از آن حدیث‌هاست که باید زمینه اصلی یک بخش عمده از مسائل مربوط به نظام اداری و اجتماعی و اصلاح کار قرار می‌گیرد... آقایی کار خلافی می‌کند و فردی عامی به او می‌گوید آقا، این کار شما خلاف است؛ چرا کردی؟ پاسخ می‌شنود: «برو! عالم را با جاهل بحثی نیست.» بنده خدا هم سرش را زیر می‌اندازد و می‌رود. امیر مرتکب خلافی می‌شود؛ یک فرد عادی به او می‌گوید آقا، چرا این خلاف را کردی؟ پاسخ می‌شنود: «پس انضباط اجتماعی کجا رفته! به من می‌گویند مافوق و به تو می‌گویند مادون. مادون را با مافوق بحثی نیست!» برو بابا با آن علمت ای عالم! برو بابا ای رئیس و مافوق با آن انضباط تشکیلاتی‌ات! برو کشکت را بساب! اینها به درد اسلام نمی‌خورد. به تو می‌گویند عالم، نمی‌گویند معصوم؛ به تو می‌گویند مافوق، نمی‌گویند معصوم. در نظام اسلامی فقط یک مقام غیر مسئول است که آن هم خداست. اوست که: «لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون»؛ بقیه همه مسئول‌اند. پیغمبر و امام هم در آن درجاتی که غیر مسئول‌اند به دلیل اعتقاد به عصمت آنهاست؛ اما این چه ربطی دارد به دیگران؟ بقیه همه مسئول‌اند. هیچ زیربنای اجتماعی از آن زیربنای شوم خطرناکتر نیست که انسانی، یا انسانهایی، بتوانند هر چه می‌خواهند بکند بی‌آنکه بشود بر آنها خرده گرفت و بی‌آنکه بشود از آنها بازخواست کرد. مسئولیت در جامعه اسلامی مسئولیت متقابل است. همه نسبت به یکدیگر مسئول‌اند. «کُلّکُم راع و کلّکم مسئولٌ عَن رعیة»
بنابراین، آن عامی که به عالم خرده می‌گیرد و می‌گوید این کار شما خلاف به نظر می‌رسد، اگر در پاسخ انتقادش شنید که «برو، عالم را با جاهل بحثی نیست»، یک وظیفه بیشتر ندارد؛ به نظر من وظیفه‌اش این است که دیگر به دیده عالم به آن فرد ننگرد، چون او جاهلی است اصطلاح‌دان، نه عالمی ره‌شناس. آن فرد مادون که از زبان مافوقش در برابر هر انتقاد می‌شنود که «من رئیس تو هستم، پس انضباط اداری و تشکیلاتی یا حزبی کجا رفته؟» باید به او به دیده مافوق ننگرد. این طاغوتی است که بر مسند کبریایی تکیه زده و شایسته اطاعت و فرمانبری نیست. جامعه اسلامی جامعه هوشیارها و زبان‌دارهاست. جامعه اسلامی جامعه مردم فضول است؛ نه از آن فضول‌هایی بیجا و نه... زبان‌دار به این معنا که بره نیست. جامعه بره‌ها نیست؛ جامعه آدمهاست. آدمی که انتقاد می‌کند و در کار همه دقت می‌کند. اما به خاطر چی؟ به خاطر پاسداری از محترم‌ترین چیزها: حق و عدل. حق و عدل از همه کس محترم‌تر است.

 

بایدها و نبایدها، صفحه 183 و 184

نویسنده: شهید بهشتی

 

نقل قول

مذهبی‌های خام و بی‌مخ!

این روایت از طریق جابر از امام باقر علیه السلام، روایت شده است. در آن دوره‌های آخر، در آن دوره‌های انحطاط، مردمی پیدا می‌شوند مرید و دنباله‌رو یک دسته دیگر؛ یک دسته مرید و یک دسته مراد. یک دسته دنباله‌رو یک مشت آقا و پیشوا. این مرادها و آقاها، این پیشواها، کسانی هستند که در میدان قرائت و عبادت خیلی خوب می‌درخشند. مردم آنها را افراد خوبی می‌دانند. مراسم مذهبی خیلی اهمیت پیدا می‌کند. قرآن‌خوانها و برگزارکنندگان مراسم هم خوب می‌درخشند. اما این عناصر درخشنده که کارگزاران برگزاری هر چه جالبتر مراسم ظاهری دین و خوانندگان درون‌تهی جالب قرآن کریم‌اند، مردمی هستند خام و بی مخ. چرا؟ چون اینها امر به معروف و نهی از منکر را لازم و واجب نمی‌دانند، مگر آنجا که در هر ضرری بر رویشان بسته باشد. اگر گردی به دامنشان نشیند و اگر از گل بالاتر به ایشان نگویند، آن وقت امر به معروف و نهی از منکر را لازم می‌دانند.
وقتی می‌گویند آقا، چرا امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کنید، برای خودشان عذرها، بهانه‌ها و مجوزهایی می‌تراشند. اینها مردمی هستند که اگر روزی نماز هم به منافع مالی یا شخصی و آسایش بدنیشان ضرری برساند و مزاحم منافعشان شود، آن را هم رها می‌کنند؛ همان طور که شریفترین، پرارجترین و برترین واجبات، یعنی امر به معروف و نهی از منکر را رها کردند.

 

بایدها و نبایدها، صفحه 168

نویسنده: شهید بهشتی

نقل قول

کدام جامعه خوب است؟

بالا بروید یا پایین بیایید، اصلاً قرآن را بر سر جامعه‌ای پهن کنید، مادام که در آن جامعه در یک سو گرسنه بیچاره از سرما لرزان وجود دارد، و از سوی دیگر متنعمان برخوردار از همه چیز، این جامعه لجن است. تمام چهره‌اش را هم که با قرآن بپوشانید باز لجن است. آیا کسی در دنیا منتظر این می‌شود که ببیند آن جامعه، جامعه قرآنی است، یا انجیلی، یا توراتی، یا بودایی، یا اوستایی، یا مائوئیست؟ نگاه می‌کند اگر در جامعه به همه انسانها به چشم انسان نگاه می‌شود و ضرورت‌های زندگی آنها تأمین می‌شود... در جامعه‌ای دیگر به انسانها به عنوان انسان نگاه نمی‌شود، احتیاجات آنها بی‌ارزش است، خیابان‌های یک طرف شهر گل‌کاری دارد، اما طرف دیگرش چندین سال است که چاله - چوله‌هایش به دره و ماهور تبدیل شده. این جامعه هر برچسبی می‌خواهد داشته باشد، آیا مردم سالم دنیا در رده‌بندی این دو نوع جامعه و خوب و بد کردنش حالت انتظار پیدا می‌کنند و می‌گویند ببینیم آیات قرآن در این زمینه چه می‌گوید؟ یا انجیل در این باره چه گفته؟ نصوص اوستا چه می‌فرماید؟ اوپانیشادهای آیین هندی چه می‌گوید؟ کتاب مائو در این باره چه آورده؟ لنن در این زمینه چه گفته؟ مارکس چه گفته؟ این حرفها نیست. منتظر اینها نیستیم. می‌گوییم این جامعه بد است؛ ناقص است؛ دارای کمبود است. شکی نیست. این قدر بحث نمی‌خواهد. 
مثال دیگر: جامعه‌ای است که در آن آدمها را خوب تر و خشک می‌کنند. در آن شکم به راه است؛ پایین شکم هم به راه است؛ لباس رو به راه؛ مرخصی سالانه کنار دریا برای همه فراهم؛ همه لوازم برقی زندگی را دارند؛ اما وقتی خوب نگاه کنی می‌بینی این یک سر و دو گوشهای راست‌قامت که در این جامعه هستند پیچ و مهره‌های بی‌اراده‌ای هستند در ماشین بزرگ جامعه. اگر هم خوب پروارشان می‌کنند برای این است که خوب از گوشتشان استفاده کنند. این یک جور جامعه. در جامعه دیگر انسان انتخابگر است؛ خودش انتخاب می‌کند. پس دو جور جامعه با دو جور انسان داریم: انسان برخوردار از حق انتخابگری و انسان محروم از حق انتخابگری. اینجا یک قدری مسأله ظریف می‌شود و باید قدری بحث گسترده بشود. ولی برای دوستانی که آشنا به بحث هستند، انتخاب اینکه کدام یک از این دو نوع جامعه خوب است و کدام بد است احتیاج به بحث و تردید و تحلیل ندارد. اینکه کدام انسانی است و کدام ضد انسانی، احتیاج به فلسفه‌بافی دارد؟ عرض کردم، شاید فقط کمی احتیاج به توضیح بیشتر داشته باشد.

 

بایدها و نبایدها، صفحه 106 و 107

نویسنده: شهید بهشتی

 

نقل قول

راه روشن اسلام شناسی

راه روشن اسلام‌شناسی چیست؟ یکی از روشن‌ترین راه‌های شناخت اسلام راستین: آیین حق، اسلام خدا این است که جستجوگری‌ات را با معیارهای همه‌کس‌شناسی آغاز کنی که از زشت و زیبا و نیک و بد داری. آن وقت کدام آیین، آیین خداست؟ آیینی که در آن آیین از معروف (خوبیهای شناخته شده نشاندار) حمایت می‌شود و از منکر (بدیهای مردود و مطرود) نکوهش و با آنها مبارزه می‌شود.

 

بایدها و نبایدها، صفحه 97

نویسنده: شهید بهشتی

نقل قول

آدرس خدا را از عدل جدا نکنیم!

وقتی در پرتو اسلام کوششی و جنبشی در راه اقامه حق و عدل تحقق نیافت، نه تنها آنها سراغ ما و اسلام ما نمی‌آیند، بلکه مردم خود ما هم سراغ جایی می‌روند که می‌تواند ادعا کند در راه اقامه عدل قدم‌های تحقق یافته مؤثرِ مثمرِ ثمر برداشته است. بیخود هم رفقا نیایید دور هم بنشینید که چه کنیم که جوانانمان منحرف نشوند. جوان با همان فطرت و بینش فطری‌اش خواستار عدل است. عدل در نظر جوان محترم است؛ خواه اسلام باشد، خواه نباشد؛ خواه خدایی باشد، خواه خدایی نباشد. او عاشق و شیفته عدل است. و تو نگو این شیفتگی تو به عدل غلط است. قرآن می‌گوید صحیح است. مگر نمی‌بینی قرآن می‌گوید «انّ اللّه یأمر بالعدل؟» وقتی می‌خواهد خدا را معرفی کند می‌گوید خدا آن است که فرمان به عدل می‌دهد. مگر نمی‌بینی می‌گوید «قل امر ربی بالقسط؟» خدای من آن است که به قسط فرمان می‌دهد. چرا این گرایش صحیح فطری جوان جامعه اسلامی و سرزمین اسلامی را تخطئه می‌کنی؟ این گرایش درست است. این گرایش بجاست. این گرایش همان گرایش خداپسند است. خدا خواسته این جوان دنبال همین بینش برود تا به خدا برسد؛ تو چرا این راه را جلو او می‌بندی؟ این راه می‌تواند او را به خدا برساند؛ چون: «انّ اللّه یأمر بالعدل»؛ چون: «امر ربی بالقسط.»

تو و من، من و تو و دگران، ببینیم چه کوتاهی کرده‌ایم و می‌کنیم که آدرس خدا از آدرس عدل جدا شده است. این جفای من است، این جفای توست. این گناه ماست که این دو آدرس را از هم جدا کرده‌ایم، والا آن جوان با بینش فطری‌اش درست نمی‌رود؟ من از شما می‌پرسم - من بیخود نظر قاطع دادم. دوست داشتم این نظر قاطع را نگویم، اما از روی طبعم گفتم. اما از شما نظر می‌خواهم: آیا آن جوان اشتباه می‌رود؟ اگر دل و روح او به سوی عدل پرواز کند او را تخطئه می‌کنی؟ این گرایش را گرایش غیر خدایی می‌شناسی؟ پس قرآن چه می‌گوید؟ پس فطرت چه می‌گوید؟ پس عقل چه می‌گوید؟ ببین چه کسی تجاوزگر است. ببین چه کسی راه انحرافی می‌رود: این می‌خواهد از مسیر عدل به خدا برسد یا تو و منی که آمده‌ایم عدل و خدا را از هم جدا کرده‌ایم؟ انسان خدایی باشد اما رئیس الظلمه هم باشد! کداممان اشتباه کرده‌ایم؟

 

بایدها و نبایدها، صفحه 86

نویسنده: شهید بهشتی