بعد از تسری شایعات پیرامون نهی احمدینژاد برای حضور در انتخابات 96 توسط رهبر معظم انقلاب و شفاف شدن موضع ایشان با اعلام پشت بلندگوی عدم نهی و توصیه خیرخواهانه به برادر مؤمن با توجه به مصلحت موجود، احمدینژاد نامهای نوشت و به ایشان اعلام کرد که قصد شرکت در انتخابات سال 96 را ندارد.
یک ماه بعد در تاریخ 13 آبان در شورای بازخوانی خط امام (ره)، باز هم احمدینژاد در این خصوص صحبت کرد و گفت:
دوستانی که می خواهند در انتخابات کار کنند و در انتخابات نظری دارند، بروند و در این مجموعه نباشند. چون آسیب میبیند. من میدانم در این انتخابات حساسیت و فشار زیاد است. میآیند فشار میآوررند، وادار میکنند که آقا حمایت کن و اطلاعیه بده! من گفتم هیچ برنامهای در رقابت ها ندارم؛ معنایش این است که در انتخابات شورا یا ریاست جمهوری چیزی به معنای حمایت از شخص یا لیست وجود ندارد. اگر نزدیکترین فرد به من هم آمد و گفت؛ محترم و آزاد است. گرچه من به او می گویم این کار را نکن؛ ولی ارتباطی به من ندارد. روشن است که اگر از کسی حمایت کنم میشود همان بحث دیگر! شوخی و بازی نیست. بگویند آقا خودت نباش، اعتبارت بیاید پشت این آقا، خب خنده دار است دیگر! اگر با من مشورت کنند که میگویم حتما نروید چون ضرورتی ندارد و در این صحنه نمی توانید کاری کنید و موفق نمی شوید. حضورتان نمی تواند مفید باشد. دلایلش هم موجود است. ما خیالمان راحت است. از اول هم راحت بود. ماب این دغدغه را نداریم.
پس از آن نیز در تاریخ 23 بهمن، دوباره احمدینژاد با صدور اطلاعیهای اعلام کرد که از هیچ فرد یا گروه یا جناحی در انتخابات 96 حمایت نخواهد کرد.
در بند سوم این اطلاعیه آمده است:
۳- ممکن است برخی افراد یا جریانات و جناحها به خاطر منافع گروهی، اخبار و شایعاتی تحت عنوان حمایت از شخص خاصی به نقل از اینجانب منتشر نماید. صریحا اعلام مینمایم که این نوع شایعات و اخبار حتی اگر از زبان نزدیکان اینجانب باشد، خلاف واقع است و قویا تکذیب میشود.
پس از این اطلاعیه، چند روز پیش، حمید بقایی اعلام کاندیداتوری میکند و مدعی میشود میخواهد راه احمدینژاد را ادامه دهد. تا اینجا مشکلی نیست و حمایتی از جانب احمدینژاد صورت نگرفته است. همه بقایی را شوخی میگیرند و مشایی که قبلا مدعی شده بود بعد از پایان دولت تصمیم گرفته است اظهار نظر سیاسی نکند، اعلام میکند که کسانی کاندیداتوری بقایی را شوخی میدانند که در سال 76 خاتمی و در سال 84 احمدینژاد را شوخی میدانستند. تا اینجا هم میتوان اظهار نظر مشایی را یک اظهار نظر سیاسی تلقی کرد و به احمدینژاد مربوط ندانست.
اما روز گذشته مشایی در یک نشست پرسش و پاسخ رسمی، به صورت تمام قد از بقایی حمایت میکند و او را شبیهترین فرد به احمدینژاد میداند و میگوید:
آنچه از بیانات مقام معظم رهبری دریافت کردیم این است که دکتر احمدی نژاد فقط به عنوان نامزد حضور نداشته باشد.
اینها که میگویند بر اساس توصیه رهبری احمدینژاد نباید از کسی حمایت کند، اگر ایشان از نامزد موردنظر آنان حمایت کند باز هم این حرفها را خواهند زد؟!
ذکر دو نکته در اینجا لازم است:
یک نکته آنکه آیا احمدینژاد جمله خودش را یادش هست که «احمدینژاد یعنی مشایی و مشایی یعنی احمدینژاد»؟ آیا کنارهگیری خودش از حمایت از کاندیداها و حمایت تمام قد مشایی از یک کاندیدا را میتوان هضم کرد؟ این تناقض آشکار را نمیتوان با جملاتی نظیر اینکه مشایی آزاد است و به من ربطی ندارد هم توجیه کرد؛ زیرا مشایی با بقیه افراد در این جریان فرق دارد. پذیرفتن این توجیهات یعنی مشایی با احمدینژاد فرق دارد و چون فرق دارد پس نمیتواند جریان مردمی احمدینژاد را هدایت کند.
نکته دوم اینکه دریافت مشایی از بیانات رهبری با دریافت احمدینژاد کاملا متفاوت است و این اظهر من الشمس است. ضمن اینکه باید پرسید منظور مشایی از جملهای که نقل شد چه کسانی بودند؟ برداشت احمدینژاد هم از توصیه رهبری این بوده است که نباید از کسی حمایت کند و آن را کتبی و شفاهی اعلام کرده است. باید بپذیریم احمدینژاد در این موضوع مهم با «اینها» (اصولگرایان) توافق نظر دارد و با مشایی اختلاف جدی دارد؟
به نظر میرسد که هر چند احمدینژاد قبلا گفته است نزدیکان من هم اگر حرفی زدند، قویا تکذیب میکنم اما چون این فرد مشایی است که بارها احمدینژاد تأکید به مورد وثوق بودن ایشان داشته است و ایشان در حال مصادره احمدینژاد به نفع خود و جریان مدنظر خود است، یک بار دیگر نیازمند شفاف شدن موضع احمدینژاد هستیم تا تصور صراحت و شجاعتی که از احمدینژاد داشتیم خدشهدار نشود. ضمن اینکه ایشان باید به خودشان تذکر دهند که در عالم سیاست هیچوقت کسی را اینطور تمام قد مورد حمایت قرار ندهد، چون ممکن است روزهای دیگری از راه برسند.
غروب روز گذشته هنوز خبر رسمی درگذشت هاشمی رفسنجانی اعلام نشده بود و فقط سر زبانها افتاده بود، در یک گروه تلگرامی به دوستان گفتم که بودن یا نبودن شخص ایشان خللی در سیستمی که ایشان بنا نهاده وارد نمیکند. ایشان برخلاف اکثر سیاستمداران ایران، به جای اینکه شخص خودش را محور قرار دهد و همه رو دور خودش جمع کند، سیستمی ایجاد کرد که اگر جانشینان او توانایی اداره این سیستم را داشته باشند، سالهای سال کارکرد خواهد داشت.
همیشه منتقد هاشمی رفسنجانی بودم. از همان سالهای کودکیام که در دوره ریاست جمهوری ایشان سپری شد و به دلیل عواقب جنگ تحمیلی و البته نگاه غلط ایشان در اعتماد به نسخههای اقتصادی نهادهای بین المللی مردم تحت فشار بودند تا پس از آن در سالهایی که نقشآفرینیهای سیاسی دیگری کردند. اما انتقادات من هیچوقت باعث نشد که زبان به ناسزا بگشایم یا او را خائن قلمداد کنم. همیشه هم در صحبتهای دوستانه یا کاری، که بقیه او را وابسته به غرب میدانستند، میگفتم که با همه اختلافنظر و عقاید اما هاشمی نه وابسته است و نه ارتباطی با دشمن دارد. اتفاقا تا قبل از سال 88 استکبار ستیزی او از خیلی مسئولین دیگر بیشتر بود و با تمام انتقاداتی که راجع به رواج اشرافیت در بین مسئولین در دوره ایشان، یا نوع نگاه اقتصادی ایشان داشتم اما همیشه طرفدار خطبههای نماز جمعه روز قدس ایشان در طول سالیان متمادی بودم.
هاشمی با تمام رنجهایی که کشید و عقایدی که داشت و اعمال خوب و بدی که انجام داد، خودش بود؛ یک شخصیت مؤثر در کشور که نظرات خودش را بیان میکرد و بارها خود را به معرض آرای عمومی مردم گذاشت. چندین بار شکست خورد و بارها پیروز شد اما هیچگاه از اینکه خود را در معرض آرای مردم بگذارد، هراس نداشت.
پس از درگذشت او، گویا عدهای حرفها و تهمتهایی که علیه او میزدند را فراموش کردهاند و حالا برای او مدیحهسرایی میکنند. سخنم این نیست که حالا مایهای برای اختلافافکنی بین مردم پیدا کنیم، حرفم این است که درس بگیریم و دیگر به کسی تهمت بیجا نزنیم تا بعدا پشیمان نشویم. آن عده افراطگر دیروزی که جانب انصاف را کنار میگذاشتند، حالا تفریط میکنند و حتی نگاههای غلط هاشمی را درست میانگارند.
هاشمی مانند هر انسان دیگری خوبی و بدی داشت، هم در رویکردهایش و هم در عملکردش. خوبی و بدی او را درست بشناسیم و بشناسانیم تا کشورمان بیشتر پیشرفت کند وگرنه دوره زندگی او تمام شد و امید است که عاقبت بخیر شده باشد.
----------------------------------
پ.ن 1: باید مراقب خودمان باشیم. میشود انسان مؤثری مانند هاشمی بود و در گیر و دارها و آزمایشهای گوناگون شخصی و خانوادگی و اجتماعی اعمالی انجام داد که تردید در عاقبت بخیری آن را برخی احساس کنند، دیگر امثال من که جرأت یک سیلی خوردن هم نداریم، بماند!
پ.ن 2: آن عدهای که هاشمی را عاقبت به شر میدانند، بدانند که امام خمینی (ره) معتقد بود که حتی در مورد دشمنان قسم خورده اسلام مانند یزید هم اگر حدیث امام معصوم نداشتیم مبنی بر شامل عذاب شدن او، حق قضاوت نداشتیم، چون ممکن است ساعات پایانی عمر توبه کرده باشد و توبهاش مورد قبول واقع شده باشد، مابقی انسانها که بماند.
پ.ن 3: بهتر است به جای قضاوت درباره عاقبت به شری یا عاقبت به خیری یا تردید در این باره، هر کس به خودش فکر کند و درس بگیرد.
جریان خبری سیاسی کشور در چند هفته اخیر تا حد قابل توجهی درگیر عدم حضور احمدینژاد در انتخابات سال آینده شد. خبری که انتشار غیررسمی آن به اختلافات و پچ پچ ها دامن زد و با موضع رهبری به نقطه شفاف رسید که طیفهای گوناگون را از منظر خود به نتیجهای رسانید.
در این میان برخی از هواداران احمدینژاد که او را نماد مردمی بودن و مبارزه با استکبار میشناسند، دچار سؤالات و ابهاماتی شدهاند که حتما لازم است آنهایی که دستشان میرسد کاری بکنند. نباید فراموش شود که خیل عظیمی از هواداران احمدینژاد دلبستگان به انقلاب و امام و رهبری هستند که احمدینژاد را -لااقل از نظر رویکردی و با قبول اشتباهات عملکردی- مجری صحیفه امام میدانستند؛ زیرا میدیدند در دوره او تحولاتی انقلابی صورت گرفت که سبک آن، سبک مبارزه با سلطه، حمایت از پابرهنهها و خدمت به عموم مردم بود. منکر اشتباهات احمدینژاد نیستم که او هم نقصهایی دارد؛ منکر اشتباهات دولت احمدینژاد هم نیستم که انتظار تسری یک فکر به تمامی بدنه دولت، تصوری نامعقول است. بحثم بر سر این است که این هواداران از مظلومترین گروههای جامعه هستند (عموم هواداران را عرض میکنم، منکر فرصتطلبان و نان به نرخ روز خوران و منفعت طلبان و ... که در همه جا هستند، نمیشوم). این هواداران همیشه از جان و دل برای انقلاب زحمت کشیدند، زیر شدیدترین عملیاتهای روانی خارجی و داخلی، قد خم نکردند و بدون اینکه به منفعت شخصی خود فکر کنند، برای نزدیک شدن به آرمان دولت اسلامی تلاش کردند. آنها در زمانهایی از همه طیفهای داخلی و خارجی و انقلابی و غیرانقلابی ناسزا شنیدند، گاهی متهم به افراط شدند و گاهی متهم به تفریط؛ گاهی متهم به حجتیهای بودن شدند و گاهی متهم به بهایی بودن! گاهی متهم به ریا شدند و گاهی متهم به دزدی. اتهاماتی بسیار پرتناقض که هیچکدام را جدی نگرفتند و تلاش خود را جهت حذف کاستیها انجام دادند.
حال در این شرایط که برخی از این هواداران احساس سرخوردگی میکنند و سؤالاتی دارند، وظیفه داریم که به سؤالات برادر مؤمنمان پاسخ دهیم. اگر سؤال کردند که چرا رهبری برای جلوگیری از دوقطبی، قطب انقلابیتر به زعم اینان را نصیحت کردند و مشورت دادند که شرکت نکند، به آنها نگوییم مطیع رهبری باشید. میدانیم که آنها مطیع رهبری هستند و جانشان را فدای اسلام میکنند. سؤالشان را جواب دهیم و انتظار نداشته باشیم پیروان مکتب امام، چشم و گوش بسته فقط مطیع باشند که شهید بهشتی آن را بسیار خطرناک میدانست. قطعا پاسخهای مستدل و منطقی و اقناع کننده برای این سؤال وجود دارد که از بیان آن فعلا صرفنظر میکنم. یا اگر نقد کردند که چرا خبر غیررسمی منتشر میشود و چرا حرف درگوشی منتقل میشود، نقدشان را بشنویم و اگر واقعا خطایی بوده است بپذیریم. از آنها خوارجی نسازیم که میخواهند به امامشان چیزی تحمیل کنند یا جلوتر از امامشان حرکت کنند. آنها پیرو امامشان هستند و زندگیشان را پای انقلاب گذاشتهاند و دنبال منفعتی نیستند. اشتباهات کوچک و بزرگ احمدینژاد و دوستان نزدیکش را به پای آنان ننویسم و خودمان را جای آنها بگذاریم که اگر با وجود دیدن اشتباهات احمدینژاد هنوز به او دل بستهاند، چون فرد بهتری نیافتهاند؛ اگر فرد بهتری میشناسیم که مجری مکتب امام باشد و «شجاع»، «سختکوش» و «هوشمند» باشد به آنها معرفی کنیم و اگر نمیشناسیم شورا یا سیستمی که بتواند کشور را در ذیل مکتب امام اداره کند به آنها معرفی کنیم. اگر دغدغه آنها را نسبت به غفلت از بندهایی از قانون اساسی را میبینیم که ماهیت انقلاب اسلامی است، به جای توجیه و دلیلتراشی، مباحثه عقلانی کنیم و به هم برای فهم بهتر مسائل کمک کنیم. اگر بین هواداران احمدینژاد، عدهای مشکلاتی دارند، آن را به سایر هوادارانش تعمیم ندهیم.
--------
پ.ن 1: موافق حضور احمدینژاد در انتخابات سال 96 نبودم، چرا که آن را نقض سخنان خودشان در سال 84 میدانستم که مدیر اجرایی کشور باید جوان باشد و مسنترها جایگاه مشاوره داشته باشند نه اجرا. هر چند که ممکن بود در صورت حضور نسبت به بقیه جزو کاندیداهای جوان محسوب شود!
پ.ن 2: صلاح ندانستن حضور یک نفر در یک عرصه، دلیل بر بد بودن کسی یا عدم حضور در عرصهها و زمانهای دیگر نیست. در سیره ائمه دیدیم که شرایط زمانه برای سکوت، حکومت، صلح، قیام و ... بسیار مهم بوده است و ما به عنوان پیرو باید درس بگیریم.
پ.ن 3: در حرفهای خصوصی با هواداران احمدینژاد تا جایی که علم کم و دانش اندکم اجازه داده است، جواب سؤالاتشان را دادهام و حتی نقدهایی به سرخوردگیشان دارم اما به نظرم توجه ویژه به این برادران مؤمن در این روزها ضروری است.
پ.ن 4: برای برخی از سؤالات و نقدهای آنها پاسخی دارم که اگر لازم شد در یادداشتی دیگر مینویسم.
دکتر وردینژاد در کلاس «مدیریت رسانه 1» مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی در سال 88 میگفتند که دشمنان ایران نیاز به هزینه زیاد و کار تخصصی فراوان جهت جاسوسی از ایران ندارند؛ زیرا با سایتهای متعدد خبری 90 درصد اخبار محرمانه ما در معرض دید عموم قرار گرفته است یا به راحتی در دسترس همگان است. سازمانهای جاسوسی دشمنانمان باید برای 10 درصد باقیمانده وقت و هزینه و انرژی بگذارند. میگفتند که میزان اخبار منتشره محرمانه ما نسبت به کشورهای پیشرفته، وضعیت فاجعهآوری دارد.
خط و خطوط سیاسی ایشان و افتراقی که در این زمینه داریم در این یادداشت محل بحث نیست اما این حرف ایشان همیشه در خاطر من ماند و به نظرم به عنوان یکی از معضلات گردش خبر بخصوص در حوزههای سیاسی و اقتصادی در کشورمان جدی است. یادمان نرفته است که مکالمات حضوری محرمانه شخص اول و دوم کشور در چند سال گذشته، نقل محافل گوناگون بود و همیشه این سؤال مطرح بود که اگر این صحبتها دو نفره بوده است، پس چه کسی آن را نقل کرده است؟
یکی از راههای شایعهسازی و تخریب اذهان عمومی همین انتشار غیررسمی اخبار با مهر محرمانه جهت دیده شدن بیشتر است. به نظر میرسد که برخی از ارکان قدرت در کشورمان با قیافه حق به جانب، استفاده از این حربه را خوب بلد هستند و به جستجوگران حقیقت کمترین مجال برای سؤال و نقد را هم نمیدهند یا اگر بدهند تأثیری در افکار عمومی جامعه ندارد. استفاده از رسانههای گوناگون و گسترده توسط ارکان مورد بحث، به آنها قدرتی بخشیده است که شاید تا چند زمانی مست آن باشند که البته ماه همیشه پشت ابر نمیماند.
به عنوان مثال یادمان هست در قضیه خانهنشینی 11 روزه رئیس جمهور سابق چقدر شایعه توسط همین اخبار محرمانه ساخته شد و زمینهساز کلیدواژه تخریبی «جریان انحرافی» در کشور شد. یادمان هست که همان زمان رهبر معظم انقلاب وارد میدان شدند و آن شایعات را «حرفهای سست و بیپایه» خواندند که توسط دستگاههای تبلیغاتی گفته شده است و تأکید میکنند که «بخصوص خود رئیس جمهور» برای خدمت به مردم شب و روز ندارند. اما خاطرمان میآید که مسئلهای که از نظر رهبر معظم انقلاب «مسئله مهمی» نبود را چگونه به مسئله اول کشور تبدیل کردند و سالها در آن دمیدند و میدمند؛ آن هم با جلوه ولایتمداری! اساسا یکی از مشکلات همین است که بخش قابل توجهی از این اخبار محرمانه به دیدارهای خصوصی رهبری مربوط میشود و توصیهها و فرمایشاتی که ایشان به افراد مختلف کردهاند. حال اینکه ایشان بارها گفتهاند مواضع ایشان همان است که با مردم در میان میگذارند و «حرف درگوشی» با کسی ندارند و نسبت دادن اینکه ایشان موضعی خلاف موضع علنی خود به خواص میگویند را «گناه کبیره» دانستهاند.
قبلا هم نگاشته بودم که برخی سیاسیون از طریق همین «گفتن اخبار مگو» برای خود مخاطبان، مریدان و طرفدارانی پیدا میکنند که سالها بر موج احساسی حقطلبی آنان سوار میشوند و تا حدودی توجه مسئولین و مردم را از مسائل اصلی کشور به مسائل فرعی جهت تحکیم قدرت یا افزایش قدرت خود یا حزب خود جلب میکنند.
به نظر میرسد یکی از راههای مبارزه با این شایعات و اخبار غیررسمی که با بسته بندی «محرمانه» و «خصوصی» عرضه میشود، بیتوجهی به آن است. این بیتوجهی در وهله اول و اصلیترین گام به اهالی رسانه برمیگردد. متأسفانه معمولا اهالی رسانه با در دست گرفتن «سررسید» به نگارش اخبار جذاب محرمانه از سوی اشخاص قدرتطلب -که بعضا حتی به نیات آنها هم شک وارد است- اقدام میکنند تا با نقل آنان در میان دوستان محفلی خود، خویش را «کاردرست» و «مهم» جلوه دهند یا گرهی از گره کشور باز کنند! حال آنکه خبرنگاران، دبیران سرویسهای مختلف، تحلیلگران رسانهای و مدیران رسانههای خرد مستقل باید لااقل با بیتوجهی خود به نقل اینگونه اخبار که وثوق آن از هیچ طریقی امکانپذیر نیست از ارزش این کار بکاهند و آن را به کاری بیهوده تبدیل کنند.
با نزدیک شدن به انتخابات سال 96، دامنه این شایعات محرمانه بسیار گستردهتر خواهد شد. شایعاتی که از نگاه ظاهری بیشتر به ضرر کسانی خواهد شد که رسانه کمتری در اختیار دارند یا تقوای بیشتری برای ساخت شایعه به خرج میدهند! نمونه این اخبار در یکی دو هفته اخیر در رسانههای مختلف اجتماعی و رسمی منتشر شده است.
بیایید تصمیم بگیریم به جای تخریب اذهان مردم کمی هم به فکر کشورمان باشیم و وظایفمان را درست انجام دهیم که همه عزت دست خداست و او بر قلوب مردم مسلط است.
رهبر معظم انقلاب در دیدار روز گذشته خودشان با ائمه جماعات تهران بیان داشتند: «در ایّام فتنه در سال ۸۸ در اوّل کار، بنده یکی از این سران فتنه را خواستم و به او گفتم که آقاجان، این کاری که شما شروع کردهاید و دارید میکنید، دست بیگانهها خواهد افتاد و دشمن از این استفاده خواهد کرد؛ شما حالا بظاهر درون نظام هستید، با نظام هستید و به قول خودتان دارید یک اعتراض مدنی -منبابمثال یک اعتراض به انتخابات- میکنید امّا این کاری که دارید میکنید مورد استفاده دشمنانِ اصل نظام قرار خواهد گرفت؛ گوش نکرد؛ یعنی نفهمیدند که چه داریم میگوییم؛ حالا البتّه این نگاه خوشبینانهی بنده است که میگویم نفهمیدند، بعضی هم ممکن است جور دیگری فکر کنند. وارد شدند؛ بعد دیدید از درونش چه درآمد؛ گفتند «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است». خب، حالا عذر بیاوریم که اینها که یک مشت جوان بودند، یک چرندی، یک حرف بیربطی گفتند؛ نه، اینجوری نیست. اگر چنانچه در زیر عبای بنده کسی حرفی بزند که من با آن مخالفم، خب بایستی او را از زیر عبایم بیرون کنم؛ بایستی اعلام کنم که مخالفم وَالّا بهحساب من گذاشته خواهد شد؛ همه وزن و وزانتی که صاحب عبا دارد، پشتوانهی آن حرف خواهد شد.» (+)
در همین یک روز گذشته این سخن، دستمایه نقد برخی از فعالان سیاسی قرار گرفت و در ظریفترین پیام، محمدجواد اکبرین، روزنامهنگار سابق، مطلبی نگاشت که به شدت در فضای مجازی توزیع شد. مطلب ایشان این بود که: «احتمالا آقای خامنهای نمیداند که جملهی «آن شخص باید اعلام مخالفت کند اگرنه به حساب او گذاشته میشود» تا چه اندازه بیمایه است؛ اگر چنین باشد همهی کسانی که در پوشش تفسیر سخنان رهبری و با شعار دفاع از او هر کاری میکنند و هر چیزی مینویسند او باید موضع بگیرد وگرنه به حساب او گذاشته میشود. اگر اینطور باشد خیلی چیزها (که فعلا شرم دارم از مثالزدن) به حسابش میرود که بعید میدانم حضرتش راضی باشند!»
سخنی که در نگاه اول ممکن است حق به نظر برسد اما با کمی تأمل میتوان این نقد را رد کرد:
1. اولا اینکه انسان با دشمنش مرزبندی داشته باشد، سخن بیمایهای نیست و آموزه دین ما است. مرزبندی با دشمن یک مرزبندی «رویکردی» است و سوای از مرزبندی ما با اشتباهات «عملکردی» دوستان نادان یا غافل است.
2. با توجه بیشتر به فرمایشات رهبری، میبینیم که ایشان با تواضع خود را مثال میزنند و میفرمایند اگر در «زیر عبای بنده کسی حرفی بزند»؛ این نشانگر این مطلب است که ایشان به عملکرد خود در این باره هم تأمل کردهاند.
3. عملکرد رهبر معظم انقلاب نشان دهنده خلاف مطلب محمدجواد اکبرین است. رهبر انقلاب در مواقع حساس، همیشه هم توصیههای لازم را کردهاند و هم تذکر دادهاند و هم گاهی عتاب کردهاند تا اشتباهات دوستان غافل و نادان تکرار نشود. شاهدمثالهای آن در سالهای اخیر که به ذهن نزدیکتر است را میتوان «بازداشتگاه کهریزک»، «حمله به سفارت انگلستان»، «حمله به سفارت عربستان»، «فحاشی در خیابان به فائزه هاشمی»، «شعار در حین سخنرانی سیدحسن خمینی» یا حتی در زمان ریاست جمهوری ایشان «جلوگیری از تخریب مقبره فردوسی» توسط برخی از انقلابیون دانست. حتی ایشان در زمانی که شخصی مانند احمدینژاد که رهبری اعلام حمایت خاص از دولت ایشان را کرده بودند، اشتباهی مرتکب شد، آن عمل را با این جملات مورد عتاب شدید قرار میدهند: «این کار بدى بود، این کار نامناسبى بود؛ اینجور کارها، هم خلاف شرع است، هم خلاف قانون است، هم خلاف اخلاق است، هم تضییع حقوق اساسى مردم است.» (+)
4. اگر منظور نقادان سخن دیروز رهبری، دخالت رهبری در مسئولیت همه نهادهای منصوب ایشان است که این کاری دور از جایگاه ایشان است و اگر انجام شود، همین نقادان آن را دخالت بیجا و نشانه دیکتاتوری میدانند. ایشان حتی این مورد را هم به صورت شفاف مشخص کردهاند: «بنده حقیر هم طبق اصول بنا ندارم در کارها و تصمیمهای دولت وارد شوم. خب، مسئولیتها در قانون اساسی مشخص است؛ هر کس مسئولیتی دارد؛ مگر آنجایی که احساس کنم یک مصلحتی دارد تفویت میشود... خب، انسان وارد میشود که جلوی این تفویت مصلحت را بگیرد.» (+)
-----
پ.ن: فتنه 88 آنقدر به کشور ضربه زد که حالا حالاها نتوانیم از مسببین آن به راحتی بگذریم.