پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اراده» ثبت شده است

یادداشت شخصی

تفاوت سال جدید

بهار شد، در میخانه باز باید کرد 

به سوی قبله عاشق، نماز باید کرد

نسیم قدس به عشاق باغ، مژده دهد

که دل ز هر دو جهان بی‌نیاز باید کرد

نوروزتان مبارک. ان شالله که در سال جدید ظهور مهدی موعود (عج) را جشن بگیریم.

سال ۹۸ با همه سختی‌های آن تمام شد. همه امیدواریم سال جدید سال خیر و برکت و خوشی و شادمانی باشد. هر چند که همه معتقدیم سال ۹۸ علیرغم همه سختی‌ها، جلوه‌های شکوهمندی از پیشرفت فرهنگ عمومی را شاهد بودیم. کمک مردمی در سیل، حضور مردمی در تقابل با دشمنی که با نامردی سردارمان را به شهادت رساند، مراعات و کمک مردم در مقابله با بیماری کرونا، ارتقای نظارت اجتماعی و امر به معروف و نهی از منکر،‌چه مردم با مردم و چه مردم با مسئولین و البته کمرنگ شدن دورویی و نقاق به نظرم نمونه‌هایی از این پیشرفت فرهنگ عمومی است. این پیشرفت‌ها معمولا در سایه ناملایمات و سختی‌ها تسریع می‌شود. اتفاقاتی که ملت ایران برای نقش آفرینی جهانی نیازمند این آزموده شدن‌ها است که به لطف خدا از آنها موفق بیرون خواهد آمد.

اما تفاوت سال ۹۹ با سال ۹۸ در چیست؟ 

سه نفر را فرض کنید که برایشان اتفاقات سخت مشابهی می‌افتد. نفر اول اراده می‌کند و با آن اتفاق مبارزه می‌کند و آن تهدید محیطی را به فرصت تبدیل می‌کند. نفر دوم آن اتفاق را جدی نمی‌گیرد و تمسخر می‌کند و نفر سوم افسردگی می‌گیرد و مدام از روزگار و زمانه شکایت می‌کند. سرنوشت هر کدام از این سه مشخص است. 

سال ۹۹ هم در صورتی خوب و همراه با خیر است که ما بخواهیم. تا ما مردم نخواهیم، پیشرفتی صورت نخواهد گرفت. «اراده» و ارتقای توانایی خود برای بهتر کردن اوضاع باید در تک تک بوجود بیاید و هر کدام هر وظیفه‌ای که داریم را بهتر از گذشته انجام دهیم.

امیدوارم که سال جدید، با غلبه فوری بر ویروس کرونا به شرایط عادی برگردد و شاهد اتفاقات خوب و خوشایند باشیم.

نورزتان باز هم مبارک.

 

شخصی

کلاغ تنبل

معمولا کل زمان حضورم در مترو با مطالعه می‌گذره، اما استفاده از تاکسی کمی مطالعه رو سخت می‌کنه؛ به چند دلیل: هم معمولا مسیر کوتاه‌تره، هم صدای بلند رادیو که در اغلب تاکسی‌ها روشنه مانع میشه و هم تکان‌ها و پیچ‌های گاه و بیگاه، بحث و تحلیل سیاسی اجتماعی که بماند.

امروز صبح وقتی خیابان ولیعصر را با تاکسی طی می‌کردم، مطالعه را کنار گذاشتم و پشت چراغ قرمز حواسم به کلاغی جلب شد که به سمت آسمان نگاه می‌کرد اما روی نرده‌ها یکی یکی می‌پرید و پیش می‌رفت. در دلم خندیدم که این کلاغ که بال دارد و توانایی پرواز، چرا یکی یکی نرده‌ها را به این سختی می‌رود؟ اصلا چرا جای بهتر و محکمتر و مناسب‌تری نمی‌نشیند که پا یا چنگالش کمتر اذیت شود؟

دیدم قبل از کلاغ باید به خودم بخندم. خدا این همه ظرفیت و توانایی و قابلیت در اختیار انسان گذاشته است تا بتواند با اراده خود به هر کجا می‌خواهد برسد. به انسان هم یادآوری کرده که همه طبیعت را برای تو خلق کردم و می‌توانی از همه چیز استفاده درست کنی، اما آرزوی درازمدت ما نهایتش به همین دنیا ختم می‌شود. چقدر سست بنیادم و چقدر تنبلم که از فرصت عمر برای راه رفتن به کمتر از نرده هم راضی شده‌ام.

------------

پ.ن 1: الان داشتم فکر می‌کردم شاید همین فکر کوتاه امروز من باعث شد که کلاس درس امروز در دانشگاه سوره در مورد «خلاقیت و نوآوری» را بیشتر متمرکز کنم بر اراده‌مان برای ایجاد خلاقیت.

پ.ن 2: اینجا را هم بخوانید.