پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ثروت» ثبت شده است

یادداشت معرفی کتاب و فیلم

معرفی مستند | روح زمانه

این #مستند محصول کشور #آمریکا و ساخته پیتر جوزف است که قسمت اول از سه گانه‌ای به همین نام است و قسمت اول آن دو ساعت و دو دقیقه است. در این مستند سعی شده است این نگاه به #مخاطب القا شود که گروه معدودی در جهان هستند که از #احساسات مذهبی، نژادی، ملی و امثالهم استفاده می‌کنند تا همواره #قدرت و #ثروت خود را تقویت کنند. از #خورشیدپرستی و #بت پرستی تا #یهود و #مسیحیت تحریف شده ساخته و پرداخته این گروه معدود است و جنگ‌های جهانی و یازده سپتامبر و امثالهم را طراحی شده همین گروه می‌داند و برای آن سعی می‌کند ادله و مدرک کافی ارائه کند. این مستند از بهترین مستندهای دهه‌های اخیر است که رنک بالای هشت از ده هم توسط مخاطبان به دست آورده است.

تماشای این مستند را نه با این نگاه که همه حرف‌های آن را قبول کنیم بلکه با این نگاه که به حرف‌هایی از این جنس فکر کنیم ، پیشنهاد می‌کنم.

نقل قول نقل قول

میلیونر معرفت یا میلیونر ثروت؟!

فقر در موسم جوانی، اگر به توفیق و پیروزی منجر شود، این فایده را دارد که آدمی را به کار و کوشش عادت می‌دهد و او را به مرحله بالایی می‌رساند. فقر زندگی مادی را عریان می‌کند و همه زشتی‌هایش را به انسان نشان می‌دهد و او را وامی‌دارد که بکوشد و خود را از تنگنا برهاند و به سوی زندگی ایده‌آل صعود کند. معمولا جوان مرفه ثروتمند که همه چیز برایش فراهم است، اوقاتش را با تفریحات گوناگون می‌گذراند؛ به اسب دوانی و شکار می‌رود، انواع سگ‌ها را دارد، با دود توتون و قمار خود را سرگرم می‌کند. جنبه‌های حیوانی روح چنین موجودی در خدمت ابعاد لطیف و عالی آن قرار می‌گیرد؛ اما چون فقیر با هزار زحمت نانش را در می‌آورد و نانی را که از دسترنج خود به دست آورده می‌خورد و در افکار و رویاهای خود فرو می‌رود، به سیر و سیاحت تماشاخانه الهی مشغول می‌شود،‌ آسمان را تماشا می‌کند و ستارگان را و گل‌ها را و کودکان را و اجتماعی را که خود جزیی از آن است و در آن رنج می‌برد؛ دستگاه خلقت را سیر و سیاحت می‌کند که خود در آن نور می‌افشاند و آن قدر به جامعه بشری خیره می‌شود که باطن و عمق آن را می‌بیند و آن قدر به دستگاه خلقت چشم می‌دوزد که خدا را می‌بیند و آن قدر در فکر و رؤیا فرو می‌رود که خود را بزرگ و با شکوه احساس می‌کند و همچنان در عالم رویاییش می‌رود تا جایی که فضای سینه‌اش را پر از مهر و دوستی می‌یابد و در این میان خود را که رنج می‌برد فراموش می‌کند و به همه مردم می‌اندیشد و به آنها مهر می‌ورزد و احساس مطبوعی در او رشد می‌کند.

این همه چیزی نیست جز خودفراموشی، و دلسوزی برای دیگران. او با تفکر درباره طبیعت که زیبایی‌هایش را به پاکدلان نثار می‌کند و از ارواح آلوده دور نگاهشان می‌دارد، به مقامی می‌رسد که خود را میلیونر معرفت می‌بیند و برای میلیونرهای ثروت دلسوزی می‌کند. هر چه بیشتر روشنایی‌ها در جان او نفوذ می‌یابد، کینه‌ها از دل او بیرون می‌رود. با این اوصاف، او را باید موجود بدبختی به حساب آورد؟ نه! فقر و نداری یک جوان، بینوایی نیست. 

 

بینوایان، صفحه ۱۲۶۵ و ۱۲۶۶

نویسنده: ویکتور هوگو