شرم از کم کاری
الان در مترو زنی پنجاه و اندی ساله دیدم که بار سنگینی روی دوشش گذاشته بود و حمل میکرد. باری که از روی پلاستیک سیاه و بزرگی که آن را پوشانده بود، مشخص نبود چیست و چقدر وزن دارد، اما چه اهمیتی دارد؟ پارچه یا پلاستیک یا هر چیزی که معمولا زنان سرپرست خانوار با آن شغلی برای خود دست و پا میکنند. سنگینی بار را بر روی دوش خودم احساس کردم. منی که لابد چند برابر آن زن درآمد دارم و او چند برابر من همت!
شرم کردم از کم کاری و پرتوقعی و خودخواهی و غر زدن. همین!