در یادداشت های قبلی، شاخص های انقلاب اسلامی را برای جلوگیری از انحراف در جهت گیری ها و کارها از منظر مقام معظم رهبری بیان کردیم. در این یادداشت که قسمت پایانی این سلسله یادداشت می باشد، به این می پردازیم که هر پدیده ای برای رسیدن به اهداف خود نیازمند برنامه است؛ انقلاب هم از این قاعده مستثنی نیست. انقلاب اسلامی هم برای رسیدن به چشم انداز خود نیازمند برنامه ای است که در برنامه ریزی آن باید شاخص هایی را در حوزه های گوناگون در نظر بگیرد.
· رونقل اقتصادی در کنار خودکفایی
«در زمینهى اقتصادى، چیزهایى که ما به آنها اهمیت مىدهیم، رونق اقتصادى و اشتغال و کاهش تورّم و خودکفایى در مواد اساسى کشاورزى است؛ یعنى امنیت غذایى کشور. اینها مسائل بسیار مهم و اساسى است و باید در این دوره، ما به حدّ مطلوب به این اهداف نائل شویم. ما باید تورّم را یکرقمى کنیم.
· عدالت اجتماعی نتیجه ی مردم محور بودن توسعه
در عرصهى اجتماعى، توسعه باید با مردم گره بخورد؛ مردم باید محور توسعه باشند. عدالت حتماً یکى از شاخصهاى اصلى است. برنامهریزى و سیاستگذارىاى که عدالت و توزیع عادلانهى ثروت را در جامعه ندیده بگیرد، نمىتواند چشمانداز مورد نظر ما را تأمین کند و برنامهى مطلوب ما نیست. چون برادران سازمان مدیریّت و کارشناسان و برنامهریزان اینجا هستند، این مطلب را مىگویم: توجّه کنید حتماً عنصر عدالت اجتماعى و اقتصادى و توزیع عادلانهى ثروت رعایت شود. نمىگوییم همه درآمد برابر داشته باشند - اینکه مورد بحث نیست - اما نمىتوانیم از عنصر عدالت که یکى از اساسىترین عناصر در نظام جمهورى اسلامى است، صرفنظر کنیم؛ باید حتماً رعایت شود.
· اعتقاد ریشه ای و دینی به آزادی و تامین حقوق شهروندی
رفع فقر و ایجاد امنیت مدنى و قضایى هم بسیار مهمّ است و باید حتماً ملاحظه شود. آزادى باید به شکل منطقى و صحیح در جامعه تأمین شود؛ همان آزادىاى که انقلاب اسلامى و نظام اسلامى پرچمش را در دنیاى اسلام بلند کرد؛ نه آزادى به شکل افراطى، تقلیدى و مندرآوردى. کجا بحث آزادى در این منطقه از دنیا مطرح بود؟ در دنیاى اسلام، پرچم آزادى را نظام جمهورى اسلامى بلند کرد؛ در شعارهایش «استقلال» و «آزادى» طنینانداز بود. البته خیلى از کشورها ادّعاى آزادى دارند و شعارش را هم مىدهند؛ اما آزادى مدنى در بخشهایى بهشدّت نقض مىشود. هم در اروپا و هم در خودِ ایالات متّحدهى امریکا اینگونه است. در امریکا آزادى تا آنجایى است که به منافع اساسى سرمایهداران - که صحنهگردانهاى پشت صحنهى نظام امریکایند - لطمه نخورد. هرجا مختصر خدشهاى وارد آید، آزادى بهشدّت سرکوب مىشود؛ از هیچکس هم ملاحظه و تقیّه نمىکنند. ما به آزادى معتقدیم. اعتقاد ما به آزادى و تأمین حقوق شهروندى در مسائل اجتماعى هم، ریشهدار و داراى مبناى دینى است.
· حضور فعال در مناسبات جهانی
در زمینهى دیپلماسى، کارآمدى، تحرّک بىوقفه، جهتدار بودن و حضور فعّال در معاهدات و مجموعهها و هستههاى منطقهاى و جهانى مورد نظر است.
· نهضت نرم افزاری و تولید علم
در زمینهى علمى، نهضت نرمافزارى و تولید علم - که ما دو سه سال است مرتّب آن را مطرح کردهایم - باید تحقّق پیدا کند. این شعار نیست. من دنبال این قضیه را گرفتهام و به همهى مراکزى که ممکن بوده، توصیه کردهام. منتها من کار اجرایى نمىکنم؛ کار اجرایى را باید دستگاههاى اجرایى بکنند. بحمداللَّه این کار شروع شده؛ اما باید مسألهى تولید علم جدّى شود. ما باید در همهى زمینهها - چه علوم طبیعى و چه علوم انسانى - علم تولید کنیم. اتّصال علم و صنعت - که من بارها روى آن تأکید کردهام - باید تحقّق پیدا کند. همهى اینها ساز و کار دارد و مىتواند در برنامه گنجانده شود.
· عظیم ترین کار فرهنگی: تقویت روحیه ایمان
در زمینهى فرهنگى، باید به تقویت روحیهى ایمان توجّه شود. آقاى رئیس جمهور در زمینهى جامعهى اخلاقى مطالب بسیار خوبى بیان کردند. منطق ایشان، کاملاً صحیح و درست است. ما باید روحیهى ایمان و عنصر ایثار و فداکارى را در درجهى اوّل در خودمان و سپس در مردم تقویت کنیم. این هم باید در برنامهها گنجانده و دیده شود. بخش مهمّى که قدرت ملى ما را تشکیل داد، همین روحیهى ایثار بود که در جنگ به صورت شهادتطلبى ظاهر شد. در میدانى هم که امروز در مقابل خود داریم - که یقیناً از میدان جنگ پیچیدهتر و دشوارتر است - نیروى ایثار و فداکارى که همهى معادلات را به هم مىریزد، باید مطرح شود. اگر ما بتوانیم این را در خودمان تقویت کنیم، همهى معادلات قدرت در دنیا به سود ما به هم خواهد ریخت.
· قانون؛ ستون و پی انقلاب
تبیین مبانى ارزشى و تقویت قانون اساسى هم مهمّ است. قانون اساسى مثل ستونها و پِىهاى یک بناست. اگر ما بخواهیم عمارت بزرگ و رفیعى بسازیم، پِى و ستون لازم دارد تا بتواند به ساختمان شکل کلّى دهد. این پِىها و ستونها، همان قانون اساسى است. قوانین عادّى عبارت است از کارى که در داخلِ بنا انجام مىگیرد؛ تقسیمبندیها، دیوارکشیها و آرایشها. ارزشها به مثابهى مصالح ساختمانىاند. همهى ستونهایى که ایجاد مىشود و همهى کارهایى که در این عمارت انجام مىگیرد - چه در بخش قانون اساسى، چه در بخش قانون عادّى - مصالحش همان ارزشهاى ماست؛ از ارزشهاى ما تشکیل و ترکیب مىشود. ما این قانون اساسى و این چارچوب مستحکم را داریم. در این بیستوچهار پنج سال، براى آراستن داخل این بناى رفیع و فخیم سعى زیادى هم شده است. ما مىتوانیم یک بناى مستحکم و زیبا به دنیا ارائه دهیم. همهى تلاش دشمن این است که این نمونه ارائه نشود؛ لذا به ستونها و پِىها حمله مىکند، براى اینکه آنها را فرو ریزد. البته قوانین عادّى منعطف است. براى تغییر و بروز کردن قوانین عادّى، عاقلانه و مدبّرانه نیست که پِىها را به هم بریزیم. براى تغییر یک دکور، هیچوقت ستونها را خراب نمىکنند. براى عوض کردن تقسیمبندیها، پِى را خراب نمىکنند. پِى را باید محکم نگه داریم؛ این پِى، خوب ریخته شده است.
ببینید در دنیا دولتهایى که گاهى اعتراضهایى هم به جمهورى اسلامى مىکنند، قانون اساسىِ دویست سیصد سالهى خود را محکم نگه داشتهاند. ارزشهاى کهنهى دویست سیصد ساله، بلکه بیشتر را محکم و دو دستى نگه مىدارند و نمىگذارند به آن خدشه وارد شود. شما دیدید در نامهاى که سال گذشته عدّهاى از بهاصطلاح روشنفکران امریکا براى توجیه جنگطلبى رئیس جمهور امریکا و دار و دستهاش صادر کردند، روى ارزشهاى امریکایى تکیه کردند. این ارزشها، ارزشهاى «جورج واشنگتن» است که دویست سال از عمر آن مىگذرد. ارزشهاى امریکایى براى آنها اصل شد، که بر اساس آن ارزشها حتّى جنگطلبى و استعمال بمب اتم نیز مطرح گردید. همان روزها «بوش» تهدید کرد که من چند کشور را با بمب اتم مىزنم! این کار توجیه مىگردد و جایز شمرده مىشود. روى ارزشهاى خودشان اینطور تکیه مىکنند؛ اما وقتى نوبت به ما و قانون اساسى و ارزشهاى ما مىرسد، ما مىشویم اصولگرا به معناى متحجّر! اصولگرایى امریکایى مىشود مثبت؛ اما اصولگرایى اسلامىِ متّکى به منطق و عقل و استدلال و تجربه و شوقِ آزادىخواهى و استقلالطلبىِ یک ملت مىشود یک چیزِ محکوم، مىشود فحش: اصولگراها! البته مدتّى است تعبیر «اصولگراها» را عوض کردهاند و مىگویند «محافظهکارها»؛ غافل از اینکه در کشور ما جناحهاى مختلف همهشان اصولگرایند. البته ممکن است تعدادى تندرو در هر گوشهاى وجود داشته باشند، اما جُلِّ عناصر کشور ما که در دستگاهها هستند، اصولگرایند و همهشان به این اصل معتقدند. این اصول باید در این چشماندازها کاملاً دیده و رعایت شود. ما به مرحلهاى رسیدهایم که مىتوانیم و باید این بنا را بر اساس این اصول حفظ کنیم و پیش برویم.
· برنامه بومی پیشرفت
البته برنامه خصوصیاتى دارد؛ باید منطبق بر خصوصیات جغرافیایى، تاریخى و فرهنگى کشور باشد. از برنامهى کشورهاى دیگر نمىشود تقلید کرد؛ برنامه یک چیز تقلیدى نیست. اینکه فلان کشور از این راه به توسعه رسید، پس ما هم از این راه برویم، غلط است. باید امکانات و موجودى و تواناییها و زمینههاى کشور محاسبه و راه انتخاب شود. برنامه، فقط اقتصادىِ محض نباشد. در برنامه، فرهنگ، امنیت، معنویّت و اخلاق باید حتماً دیده شود. فقط رشد اقتصادى مورد تکیه نباشد؛ در چارچوب سیاستهاى کلانى باشد که عرض شد.
· تواناسازی برای رقابت جهانی
در برنامه، هضم نشدن در اقتصاد جهانى رعایت شود؛ این را توجّه داشته باشید. من یکى دو بار دیگر هم تکرار کردم: پیوستن به سازمان تجارت جهانى از نظر من کارى است مثبت؛ اما هنگامى که ما زیرساختهاى لازم را براى این کار داشته باشیم، که الان این را نداریم. الان برداشتن تعرفهها و رفتن داخل سازمان تجارت جهانى، یعنى هضم شدن در یک اقتصاد برتر، بدون امکان رقابت؛ یعنى کَم شدن و غرق شدن؛ یعنى همین تولید داخلى را هم که تا امروز با زحمت و خون دل فراهم شده، از دست دادن و نابود کردن. بله؛ سازمان تجارت جهانى میدان گستردهاى براى فعّالیت است؛ اما باید قدرت شنا داشته باشیم. آن روز من گفتم این کار مثل این است که ما یک تیم فوتبال را به مسابقات جامجهانى بفرستیم؛ در حالىکه اعضاى آن هیچ تمرینى نکرده باشند. نتیجهى این کار این است که ما بیست تا گل مىخوریم و برمىگردیم! ما باید آمادگى را فراهم کنیم و عجّله هم نداشته باشیم. پنج سال دیگر شد، ده سال دیگر شد، دیر نمىشود. اوّل باید زیرساختهاى اقتصادى مستحکم شود و ما خاطر جمع شویم، بعد با خیال راحت و با میل وارد صحنه شویم. الان توصیهى هضم شدن در اقتصاد جهانى، براى اقتصاد ملى و مستقل ما سمّ مهلکى خواهد بود.
· ما می توانیم
چیزهاى دیگرى هم در کنار برنامه وجود دارد. اعتماد به نفس ملى را از دست ندهیم. اینکه امام فرمودند «ما مىتوانیم»، جملهى بسیار مهم و پُرمعنایى است. باور کنیم که مىتوانیم. با این همه دشمنى، شما توانستید کار کنید. حتّى اگر هیچ کار مثبتى هم نکرده بودید و توانسته بودید بمانید، هنر بود. این همه کارهاى مثبت و ارزشمند صورت گرفته؛ این نشاندهندهى آن است که مىتوانید و مىتوانیم. اگر انسان بخواهد نمونههاى این توانستن را بگوید، خیلى زیاد است. از همین توانستنهاى ماست که ناراحتند. صریحاً اعلام کردهاند که ما نمىتوانیم ببینیم جمهورى اسلامى به فناورى برتر هستهاى و از این قبیل چیزهایى که وجود دارد، برسد. در زمینههاى گوناگون، در زمینههاى گیاهى و غیره هم انصافاً کارهاى خیلى خوبى در کشور شده است. بنابراین ما مىتوانیم این اعتماد به نفس را حفظ کنیم.
· نخبگان و سیاسیون هم وحدت داشته باشند
وحدت را باید حفظ کرد. من خواهش مىکنم به مسألهى حفظ وحدت و اتّحاد و همدلى اهمیت دهند؛ این یکى از اصول است. البته مخاطب این کار، ملت نیست - ملت متّحد است و اختلافى ندارد - مخاطب این کار، نخبگان و سیاسیّون از جناحهاى مختلف هستند. به بهانههاى مختلف و با اختلافهاى کوچک، در مقابل هم قرار نگیرند و با توجیههاى غلط، علیه هم جنجال راه نیندازند. ظریفى از دوستان ما مىگفت این مسألهى خودى و غیرخودى را که شما مطرح کردید، همه قبول کردند؛ منتها بعضیها جاى خودى و غیرخودى را عوض کردند! کسانى را که براى نظام و انقلاب و اسلام احساس مسؤولیت مىکنند، خودى بدانید. غیرخودى کسانى هستند که با اصل نظام مخالفند.
· خسته نشویم و نفس خود را مهار کنیم
ابتکار و کار خستگىناپذیر هم یکى از کارهایى است که ما لازم داریم. مهار نفس هم مهمّ است. در جنگ اُحد مىدانید چه اتّفاقى افتاد. پیروزى پیش آمد، بعد این پیروزى تبدیل به شکست و خسارت شد؛ بهخاطر اینکه جمعى نتوانستند نفس خود را مهار کنند. آیهى قرآن مىفرماید: «انّ الذین تولّوا منکم یوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا»؛ آنهایى که در جنگ اُحد نتوانستند خود را حفظ کنند و پایشان لغزید، شیطان بهخاطر بعضى از کارهایى که خودشان بر سر خود آورده بودند - نانى که خودشان در سفرهى خود گذاشته بودند - آنها را به این بلا دچار کرد. خودشان براى خودشان مشکل ایجاد کرده بودند؛ این عدمِ مهار نفس است. ما باید نفس خود را مهار کنیم. ما در مسؤولیتهایى که قرار گرفتهایم، باید به لذّات و شهوات و جمعآورى ثروت دل نسپاریم. مقطع ما، مقطع عظیمى است؛ در تاریخ، یکى از مقاطع بسیار حسّاس و برجسته است. بدانید همهى ما زیر ذرّهبین قضاوت مردم در طول صدها سال آینده قرار خواهیم داشت؛ روى اعمال و کارهاى ما قضاوت مىکنند. اگر خطا کنیم، بلغزیم و دل به لذّت و راحت و شهوت دنیا بدهیم - که این براى انقلاب گران تمام خواهد شد - در پروندهى ما در تاریخ ثبت خواهد شد. پیش خداى متعال هم که معلوم است و عرض کردیم چقدر هم دشوار است.
· ما اصلاً برای خدمت به مردم آمده ایم
مطلب بعد، خدمترسانى به مردم است. خدمترسانى منطقى دارد. ما اصلاً براى خدمت به مردم آمدهایم. فلسفهى وجود ما خدمت به مردم است. در روایات وارد شده است که والى و حاکم اسلامى - حاکم در همهى سطوح؛ وزیر و استاندار و بالاتر و پایینتر و همه، مشمول این جملهاند - با مردم باید مثل پدر مهربان نسبت به فرزندان باشد. اگر به شما خبر برسد که فرزندتان از بیمارى، از سرما، از گرما، از گرسنگى، از تحقیر، از اهانت و از غربت رنج مىکشد، چه حالى پیدا مىکنید؟ مىتوانید تحمّل کنید؟ در سطح کشور نسبت به هر کس چنین اتّفاقى بیفتد، تا آنجایىکه شما علم و اطلاع دارید، باید همین احساس را داشته باشید؛ نباید آرام و قرار داشته باشیم. نهضت خدمترسانى یعنى این. این خدمت را باید براى مردم محسوس کنیم. کارهاى بزرگى را که صورت گرفته، باید به زندگى مردم بکشانیم تا لذّتش را حس کنند. انضباط مالى و مبارزه با فساد هم از کارهاى لازم است.» [1]
پاورقی:
[1]- بیانات در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران 15/5/1382این یادداشت را در ندای انقلاب ببینید.