سر سفره بودیم. دخترم تشنه بود و آب میخواست. بطری کنار دستش بود و میخواست برای خودش آب بریزد.
گفتم: صبر کن بابا من برات بریزم.
گفت: نه خودم میخوام بریزم.
خودش میخواست آب بریزد ولی نتوانست. انتهای بطری را گرفتم و بلند کردم. خودش آب ریخت!
گفت: کمکم کردی چه زورم زیاد شد!
زورم! آب ریختن را کار خودش حس کرد و زور رو زور خودش دانست.
خدایا! کمکمان کنی چقدر زورمان زیاد میشود.
قو علی خدمتک جوارحی!
تغییر نعمت شاید به خودی خود اصطلاح دارای بار ارزشی منفی نباشد. به هر حال نعمتی از دست رفته است و نعمتی دیگر جایگزین آن شده است. اما گاهی اوقات نعمات بزرگی از ما گرفته میشود و نعمات کوچکی داده میشود. گاهی اوقات نعمات آرام بخشی گرفته میشود و نعمات پردردسری داده میشود که به هر حال انجامش میدهی اما باید چند برابر تلاش کنی تا به آرامش گاها کوتاهتر برسی.
این همانجایی است که در کمیل میخوانیم: اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم؛ خدایا ببخش گناهانی را که باعث تغییر نعمت من میشوند.
این چه گناهانی است که باعث تغییر نعمت میشوند؟ چه کنیم که نعمات بهتر و بزرگتر را از دست ندهیم و به نعمات کوچکتر دلخوش نکنیم؟
جایی میخواندم به نقل از خداوندگار مناجات، امام سجاد علیه السلام، که گناهانی که باعث تغییر نعمت میشوند عبارتند از:
- ظلم و ستم کردن به مردم
- از دست دادن عادات به کار خیر و نیکو.
- ترک عمل معروف و خیر.
- کفران نعمت
- ترک شکر
دقیق میشوم به خودم طی ۱۰ سال گذشته. هر ۵ مورد را هم به کرات هم به شدت مرتکب شدهام.
اللهم الغفر لی الذنوب التی تغیر النعم... یا رب... یا رب... یا رب...
شاید هیچ سالی به این اندازه از تو دور نبودم. و شاید هیچ سالی به این اندازه عزم خوب شدن و مردانه قیام کردن برای اصلاح نداشتم.
امسال میخواهم به جای شبه مناجات با تو و زدن حرفها و دغدغههای خودم، فقط به تو بنگرم و تو را بخوانم. بخوانمت تا بل باز شود درهای رحمت حق بر این دل.
این روزها بسیار از بندگان خدا، خود را به کربلا میرسانند. پیاده روی از نجف تا کربلا حرکتی عظیم است که حتما تاثیرات مثبت آن بر بسیاری از افراد جامعه انکارشدنی نیست. این مسیر باید مسیر سیر الی الله باشد نه سیر الی الحسین که ما دو نوع امام دوستی داریم (+) که یکی حجاب و مانع است و یکی کمک و راهنما.
بیایید آنهایی که به هر علتی توفیق حضور در این پیاده روی عظیم را نداشتیم، مسیر سیر الی الله را شروع کنیم:
خدایا!
میدانم اهل ریا هستم و اهل ریا مشرک (+)
میدانم خودنمایی کردهام و سرچشمه وجودم را گلآلود (+)
و میدانم هر کس باید خود طبیب خویش باشد (+)
میدانم که شیطان ابتدا از غرور من، من را به گناه کشانده و
میدانم که پس از آن میخواهد با ناامیدی از درگاه تو مرا به ادامه گناه وادارد (+)
اما میدانم در قیامت حتی همین شیطان هم به رحمت تو طمع میکند (+)
پس چرا من در دنیا به جود تو طمع نکنم؟
میدانم که تو اگر بندهای را دوست داشته باشی، راضی شوی از او به کم (+)
پس باید برای شروع این مسیر اشتغال به عیب خود پیدا کنم (+)
عیبهایی که علاج همه آنها ترک کردن حب دنیاست (+)
و باید حالا که درخت فساد هنوز نورس است و تنومند نشده است آن را از ریشه برکنم (+)
باید محبوب یا محبوبهای مجازی را کنار نهم (+)
تا دو عالم را لایق دشمن بدانم (+)
پس به درگاه تو دعا میکنم که باب مراوده با توست (+)
که کمکم کنی تا بتوانم مردانه در راه تو قیام کنم (+)
تا باعث شرمساری رسول تو نشوم (+)
و عاشقی عاقل باشم (+)
که دوستی با حسین را فقط گریستن نداند (+)
اما کشتی حسین را سریعترین کشتیها برای رسیدن به خدا بداند.
داشتم بایگانی 10 سال گذشته را میخواندم؛ بایگانی مربوط به کلیدواژه تو. انگار این 32 مطلب گذشتهای که راجع به تو نوشتهام، هر سال دورتر شدهام و دورتر. هر سال از هجر تو کمتر سوختهام و بیشتر ساختهام. چرا به این سو میروم؟ هر سال حتی اگر دانستههایم بیشتر شده باشد اما عملم کمتر شده. به بیابانی رسیدهام که شاید 10 سال پیش فکرش را هم نمیکردم؛ فکرش را هم نمیکردم چنین اعمالی از من سر بزند. منی که ده سال پیش میگفتم انقدر خوب زندگی میکنم که به همه بفهمانم شیعه امام حسن بودن چقدر خوب است:
من به تنهایی از این جام نخواهم نوشید همه اهل جهان را حسنی خواهم کرد
تکراری شده است شیرینزبانیهایی که هر سال از مناجاتهای خداوندگار مناجات و زینت عابدان یاد گرفتهام. دوباره نمیخواهم بگویم که به کریمی تو نگاه میکنم نه به اعمال خودم!
باید بگویم:
تو راه دادی مرا به خانه، مرا خریدی به هر بهانه ولی دوباره شکسته توبه، گنه نمودم چه ناشیانه
ارباب کریمم!
اگر سال پیش نوشته بودم گاهی به تو نزدیک شدهام و گاهی از تو دور اما این یک سال اخیر کمتر روزی بود که به تو نزدیک شده باشم.
نمیدانم چه شد که یاد این خاطره در بقیع افتادم. یادت هست روز دومی که پا به بقیعت گذاشتم؟ مفتی وهابی کنار قبر تو به تو توهین میکرد. میگفت: «چرا از حسن بن علی حاجت دارید؟ اگر شما با مدیر شرکت رفیق باشید، سراغ پارتی میروید یا مستقیم پیش مدیر شرکت میروید؟ خدا رفیق شماست و از رگ گردن به شما نزدیکتر است، از خدا بخواهید. حسن بن علی پودر شده است. حسن بن علی در طول زندگانیاش یک کلمه به فارسی سخن نگفته و فارسی بلد نیست که حاجت شما را بفهمد!»
تحجر و جمود فکری به او اجازه نمیداد که بفهمد انسان کامل یعنی چه. میخواستم جواب بدهم اما روحانی کاروانمان توصیه اکید کرده بود که روی کاروان دانشجویی حساس هستند و وارد گفتگو نشوید. پیرمردی از میان زائرین شیعه رو کرد به آن مفتی وهابی و یک سوال کرد: «مگر نمیگویی واسطهای نیاز نیست؟ پس خدا چرا خودش ما را هدایت نکرد و پیامبر فرستاد؟»
طنین صلوات که ناخودآگاه از میان جمعیت بلند شد، فهمیدم که هیچوقت شیعیان خود را تنها نمیگذاری. تو خود چراغ هدایتی که از شیعیانت خواستی چراغ هدایت باشند. *
اگر شیعه هستم باید عمل کنم به دستورات و شیوه زندگیات. اگر این 10 سال گذشته از تو دورتر شدم اما این دهه آینده که به چهل سالگی میرسم باید روز به روز به تو نزدیکتر شوم. این اولین سالروز ولادت تو در دهه چهارم زندگی من است. میخواهم به تو نزدیکتر شوم اما قبل از آن که چراغ هدایتت مرا به سوی سعادت رهنمون کند، نیازمند برآورده شدن یک حاجت هستم. میشود امشب واسطه برآورده شدن یک حاجت من شوی؟ میشود «الهی العفو» مرا آمین بگویی؟
----------------------------------
* امام حسن مجتبی علیه السلام: کونوا اوعیه العلم و مصابیح الهدی (ظرف دانش باشید و چراغ هدایت)