پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کمبود» ثبت شده است

یادداشت معرفی کتاب و فیلم

معرفی کتاب | کمبود

کتاب «کمبود» اثر سندهیل مولای ناتان توسط نشر ققنوس در ۳۱۰ صفحه منتشر شده است. این کتاب  نامزد کتاب سال فاننشال تایمز سال 2013 و  برنده جایزه کتاب ویلیام جیمز سال 2014 است.

نویسندگان قصد دارند این مفهوم را منتقل کنند که انسان‌ها کمبودهای مختلفی را در زندگی تجربه می‌کنند، کمبود مالی، کمبود زمانی، کمبود همنشین و... . واکنش همه انسان‌ها در انواع کمبودها تقریبا شبیه هم است؛ همه به کارهای فوری به جای کارهای مهم می‌پردازند، دچار آشفتگی می‌شوند، با تونل‌بینی تصمیم می‌گیرند و همه اینها باعث می‌شود که کمبود، کمبود بیاورد و فقر تشدید شود.

اگر جزو افرادی هستید که کمبود وقت دارید، این کتاب می‌تواند تا حدودی به شما کمک کند. نگاهی که کتاب می‌خواهد به مخاطب برساند، نگاه قابل تأمل و جذابی است اما کتاب پر است از حرف‌های تکراری. شاید می‌شد همین کتاب را در نصف این واژگان و صفحات نوشت و چیزی هم از دست نداد.

ترجمه اثر، متأسفانه ترجمه خوبی نیست و واژگان خوبی انتخاب نشده است. این کتاب توسط نشر ترجمان هم با نام «فقر احمق می‌کند» منتشر شده است که چون مطالعه نکرده‌ام، نمی‌دانم ترجمه بهتری است یا خیر اما ترجمه نشر ترجمان ۳۸۴ صفحه‌ای است.

هر دو ترجمه در نسخه‌های کاغذی، الکترونیک و صوتی در دسترس‌تان هستند.

یادداشت یادداشت‌ها

هزینه‌های کمبود و فراخی

این روزها مشغول مطالعه کتاب «کمبود» هستم. نویسندگان در این کتاب بحث می‌کنند که کمبود از هر چیزی، واکنش‌های یکسان پدید می‌آورد. آن کسی که کمبود مالی دارد، همان اشتباهاتی را می‌کند که فرد دیگری با کمبود زمانی دارد و فرد دیگری با کمبود همنشین و دوست. به قولی دیگر این کمبود «پهنای باند» ذهنی فرد را می‌گیرد و باعث می‌شود که فرد انتخاب اشتباهی در تصمیم‌گیری‌هایش داشته باشد. اینطور می‌شود که عموما کمبود، کمبود بیشتر می‌آورد!

از سوی دیگر مفهوم دیگری مقابل «کمبود» وجود دارد که مترجم واژه «فراخی» را برای آن انتخاب کرده است. در جایی از کتاب آمده است:

«برای افراد کمتر گرفتار، فراخی خطا را جبران می‌کند، بنابراین پیامدها به حداقل می‌رسند. اما شخص گرفتار نمی‌تواند به آسانی از آنها رهایی یابد. او باید هزینه هر ساعت مورد نیاز را با چیز دیگری پرداخت کند.»

این بخش از کتاب را که می‌خواندم، گفتم کاش همه مشکل همین پرداخت هزینه جبرانی بود پرت شدم به چند سال پیش. یادم افتاد زمانی در شرکت روغن نباتی قو، کارگری به دلیل اینکه حقوق چند ماهه خود را نگرفته بود و بیمه‌اش هم پرداخت نشده بود، نتوانست نیمه شب دختر پنج ساله‌اش را معالجه کند و تا صبح دخترش تشنج کرد و فوت کرد.

چقدر تصمیم‌گیری‌مان در هر سطحی که هستیم، به دیگران ضربات جبران‌ناپذیر زده است؟ چقدر موقع تصمیم‌گیری، خودمان را جای دیگران می‌گذاریم؟ نکند زمستان را فقط از پشت پنجره لمس کرده باشیم و گرسنگی را فقط در کتاب‌ها خوانده باشیم و در فیلم‌ها دیده باشیم!

لینک گزارش فوت دختر کارگر