چه زیبا قدرت خود را به رخ دوستدارانت میکشی!
دنیای آنان را به گونهای رقم میزنی که بدون تو احساس تنهایی کنند و در تنهایی به یاد تو باشند!
چه زیبا قدرت خود را به رخ دوستدارانت میکشی!
دنیای آنان را به گونهای رقم میزنی که بدون تو احساس تنهایی کنند و در تنهایی به یاد تو باشند!
سلام.خیلی عالی بود.کوتاه ولی زیبا.وقتی نوشته ای با این موضوع می خونم دلم می خواد هرچی شعر بلدم بنویسم.ولی خب نمی شه.پس برات یه شعر خوشگل می نویسم و می رم
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
آوازه درست است که من توبه شکستم
شبها که رود بر من از اندیشه رویت
تا روز نه من خفته نه همسایه ز دستم
خیلی دلنشین بود ……کاملا با واقعیت می خونه.ممنون
عالی بود. مرسی
سلام…
چه قشنگ ! اینجوری هم میشه با معشوق معاشقه کرد و باج گرفت…!
سبز باشید…..
قاسم عزیز
متشکرم که «سعی می کنی با خوندن آرشیو وبلاگ من، باز هم نظرت را برام بزاری که هر روز بهتر بشم.»!
باور کن که خوشحال میشوم اگه باز هم برام نظرت گرانقدرت رو بزاری…
در ضمن پیوندت دادم
درسته همینه که تو گفتی
اما در مورد برگ سبز اونی که بالای بلاگته یه چیز دیگه است
خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی خوشگل تره چون طبیعی تره
سبز باشی