حاتم طائی را گفتند: از خود بزرگ همتتر در جهان دیدهای یا شنیدهای؟ گفت: بلی روزی چهل شتر قربان کرده بودم امرای عرب را.
پس به گوشه صحرائی به حاجتی برون رفتم. خارکنی دیدم پشته فراهم آورده. گفتمش: به مهمانی حاتم چرا نروی که خلقی بر سماط او گرد آمدهاند. گفت:
هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طائی نبرد
من او را به همت و جوانمردی از خود برتر دیدم.
گلستان، نویسنده: سعدی
باب سوم، حکایت شماره ۱۴