دیروز یه گزارش از شبکه تهران دیدم که خیلی جالب بود. در چند روز پیاپی و در ساعتهای مشخص مثلا 11 صبح (در روز گزارش) پارکینگهای اتوبوسرانی پر از اتوبوس بود و مردم در ایستگاهها صفهای طویل بسته بودند! گزارشکر میگفت که هیچ کس هم در شهرداری پاسخگو نبود!
گویا بعد از اون همه دروغ نسبت دادن قالیباف نسبت به شهردار قبلی و سپس استفاده از نام شهردار قبلی در انتخابات شورای شهر برای حزب وابسته به او با این بیلبورد که:
رئیس جمهور مانند رجایی، شهردار مانند باکری، شهردار ما قالیباف!
او این دوگانگی ارزشی را اینطور پاسخ میدهد که هنوز باید شهردار قبلی در کارهایی که نکرده تخریب شود تا من رئیس جمهور شوم! شاید اینگونه طرح سهمیه بندی بنزین ناکارآمد جلوه کند.
خیلی ممنون از خانم روحانی که منو دعوت کردند به این بازی.
بازیه جالبیه! به نظر من مشکلات و تفکرات افراد مختلف و دغدغههای اساسی اونا رو نشون میده، اصلا میشه از این بازی یه پایان نامه کارشناسی ارشد نوشت.
اگه من یه روزی رئیس جمهور بشم، که خدا همچین بلایی رو برا ایران نخواد! (فرض میگیریم که بنده پس از طی مراحل و تجربههای بسیاری به این سمت نایل آمدم) سعی میکنم به اون برنامههایی که به مردم گفتم و مردم به خاطر اون به من رای دادن عمل کنم، عمل کردنم هم به قول یارو گفتنی هردنبیلی نیست. به نظر من برنامهها اونقدرها هم مشکل نداره، حتما برنامهها خوب بوده که مردم بهش رای دادن یا لااقل از بین کاندیداهای ردصلاحیت نشده بهتر بوده! چه برنامه سازندگی و توسعه اقتصادی باشه، چه توسعه سیاسی و چه اجرای عدالت یا هر چیز دیگهای (این مثالها برای ملموس شدن بحث است و هیچ ارزش قانونی دیگری ندارد!). هر کدومشون به موقع خودشون خوبه. باید زمان سنجی درستی داشته باشیم و به این نکته توجه داشته باشیم که عدالت و اخلاص و آزادی میتونه زمینه کاری ما باشه تا بتونیم در همه چیز با جهش پیشرفت کنیم.
یه حکمت در نهج البلاغه هست (437) که: «عدالت هر چیزی را در جای خود مینهد... عدالت تدبیر عمومی مردم است...». تا عدالت تا حد معقول برقرار نشود، هیچ تضمینی برای توسعه اقتصادی و سیاسی وجود نداره، چرا که وجود دارند قدرتمندان و ثروتمندانی که دم از آزادی بیان میزنند ولی فقط برای کسانی که به نفع آنها حرف میزنند! هر کس هم مخالفت کند و انتقاد کند با رسانهها و ابزاری که در دست دارند به چماقدار و خشونت طلب متهم میشود.
پس عدالت به همراه آزادی و اخلاص زمینه کاری میشود. اما برای هر کاری باید فرهنگ سازی مناسب اون کار انجام بشه تا اکثریت مردم یکدل و متحد به انجام اون کار رغبت پیدا کنند. شاید اینطوری بگم بهتره که به نظر من فرهنگ سازی مناسب قبل از شروع کار و در حین انجام و به خصوص پس از آن 50 درصد از کار است.
اما برنامهها:
اول از همه اینکه یه فکری به حال روحانیونی که نمیفهمند مسئولیت یعنی چی و تو هر کاری میخان خودشون رو دخالت بدن میکردم! بعدش هم یه فکری برا موتوریها و سیگاریها. البته نه به صورت فاشیتی که بخام همشون رو محاکمه کنم، یه بازی برد-برد! به نظر من با آوردن نخبگانی که بدون دلیلی طرد شدهاند و نخبگان فرهنگی و علمی و هنری که در خارج از کشور حضور دارند میتوانیم نشاط و فعالیت رو به کشورمون برگردونیم. البته این امر هم مستلزم برنامه ریزی دقیق هست و همینجوری نمیشه یه دفعه همه رو برگردونیم ایران! ضمنا این به معنی این نیست که نخبگانی که در ایران زندگی میکنند چیزی از آنها کم دارند!
سعی میکنم یه خورده فرهنگ اخلاص و همرنگی رو در مردم زیاد کنم که انقدر شاهد... نباشیم! شاید این کارها خیلی بیشتر از 4 سال طول بکشه اما ما که مثل خیلیها نمیخایم کارها به اسم خودمون تموم بشه، ما شروع میکنیم به اسم هر کی تموم شد خدا خیرش بده! باید تحمل این حرفا هم داشته باشیم که هر اشتباهی شد توسط ما انجام شده، هر کار خوبی هم انجام شده دولتهای قبلی انجام دادن یا دولتهای بعدی تکمیل کردند. آخه میدونید که؟ فقط اونایی خوبن که قدرت و ثروت داشته باشن و رسانهها دستشون باشه، بقیه هر چقدر هم کار کنند...
یه کار دیگه که انجام نمیدم اینه که اصلا شعار اقتصادی نمیدم، چون زمانه اثبات کرده که هر کی شعار اقتصادی داده و میخواسته به دردهای اقتصادی مردم برسه همه چی بدتر شده! چون با این شعار آدم فقط دشمنای خودشو زیاد میکنه و حلقه دور خودشو تنگتر میکنه!
به نظر من اگه تفکیک کارها بشه خیلی از مشکلات با توجه به استعدادها و منابع حل میشه؛ اگه اون کسی که برنامه ریزه برنامه ریزی کنه، اونی که مجریه اجرا کنه و اونی که ناظره نظارت کنه، دیگه انقدر کارها قاتی پاتی نمیشه! حل کردن این مشکل به دست دانشگاهیهاست و اونا که باید توو همه جا (با توجه به رشته شون) دخالت کنن نه یه عده دیگه...
یه فکری هم باید به حال این بوروکراسی کرد که دمار از روزگار همه در اورده!
به نظرم اگه مشکل فرهنگ کار هم در مردم ما حل بشه، خیلی میتونیم پیشرفت کنیم!
دوستای خوبم که دعوتشون میکنم: احمد، جاوید، مجید، علی، محمد.
به ایام فاطمیه اول رسیدیم. چقدر زود گذشت که بزرگان می گفتند قدر بدانید شاید سال دیگه نتونید فاطمیه رو درک کنید.
درک کردن فاطمیه؛
چه کسانی فاطمیه را درک میکنند؟ درک کردن فاطمیه بستگی به چه چیزهایی دارد؟ آیا درک کردن فاطمیه فقط به لباس مشکی پوشیدن و روضه گرفتن و سینه زدن است، بی آنکه به فرهنگ فاطمیه نزدیک شویم؟
عده کمی در فاطمیه و به خصوص فاطمیه اول به عزا مینشینند اما همان عده کم هم به این موضوع توجه نمیکنند که فاطمیه چه درسهایی برای ما دارد!
چه میشود که خانمی که جهان به خاطر او خلق شده است این گونه خود را فدای ولایت و مهمتر از آن فدای حق میکند؟
به خودمان فکر کنیم، در کجای فرهنگ فاطمیه ایستادهایم؟ چگونه خود را شیعه کسانی میدانیم که فقط در حرف میتوانیم بگوییم به اعمال آنها عشق میورزیم ولی در عمل خود را به آنها نزدیک نمیکنیم؟
چقدر حقیرند کسانی که به اسم مصلحت همه کم کاریهای خود را توجیه میکنند و از ترس اینکه مردمان کوچک این زمانه از دور آنها پراکنده شوند، حاضرند حق را پنهان کنند اما غافل از آنکه حق هیچگاه پنهان نمیماند و این انسانهای حقیر روزی در انبوه برگهای درخت زیبا و تنومند حق و عدالت گم میشوند.
چقدر ساده لوحند کسانی که به دنبال خشنودی همگان هستند و خشنودی خالق خود را فراموش کردهاند. خشنود بودن مردم از انسان چیز بدی نیست، یکی از دعاهای پیامبر اسلام هم این بود که: «خدایا مرا در میان مردم خوشنام قرار بده»، اما چه نکاتی که در این زمینه نگاشته نشده است و چقدر کار انسان سخت شده است! کتابهای بسیاری که در این زمینه نوشته شده است در یک حکمت نهج البلاغه خلاصه شده است و بسیار آسان هدف و وسیله ما را مشخص میکند:
«رابطه خود را با خدا اصلاح کن، آنوقت خداوند رابطه تو با همه را اصلاح خواهد کرد.»