یکی از ویژگیهای فرهنگی ما حفظ حرمت نان و نمک است. عباراتی چون «دستم نمک ندارد» در هنگامی که محبتمان پاداش درخوری نمیگیرد و «نترسید نمک ندارد» در هنگامی که غذای تعارف شده رد میشود، در همین رابطه به کار گرفته میشود.
حفظ این حرمت به تدریج و در اثر افراطی که ما در بعضی از کارهایمان پیش میگیریم شأن خود را از دست داده و به یک ضدفرهنگ تبدیل میشود.
وقتی یک نیکوکار دست کسی را میگیرد که شب به همراه خانوادهاش با شکم گرسنه سر بر بالین نگذارد، از آنها انتظار دارد که در حق او کار دیگری انجام دهد و جای دیگری جبران کند! قدرشناس محبت بودن بسیار زیباست و باعث تشویق نیکوکار میشود اما آیا این عرف درست است که نیکوکار به خاطر تشکر کردن این کار را انجام دهد ؟
امروز دیده میشود که حفظ این حرمت از دهها بار تشکر و جبران کردن میگذرد و گاه به سکوت در مقابل رفتار و گفتار غیرمنطقی و حتی طرفداری غیرمنصفانه از او در یک مجادله یا معامله کشیده میشود!
بدین ترتیب اگر این طرفداری ناحق انجام نشود فرد متهم به «نمک خوردن و نمکدان شکستن» میشود! اتهامی که افراد طرفدار حق را از «نمک گیر شدن» میهراساند؛ چرا که میدانند این نان و نمک از سر مهر صادقانه تعارف نمیشود بلکه آنها را در قید جبرانی غیر منصفانه قرار خواهد داد! طبیعتا اینگونه حفظ مبالغه آمیز حرمت نان و نمک عدهاى را بر آن مىدارد که با دادن یک شام و نهار و یا پیشکش یک هدیه و یا دادن رشوه، دهان افراد را بسته و آرا و عقاید آنها را خریده و به اهداف خویش برسند. و بسیاری از ما غافلیم که «عقیده» بالاترین بهایی است که در ازای خوردن یک وعده غذا که در خانه خود نیز یافت میشود، میتوان به دیگری پرداخت!
با کمی دقت میتوان دید که بسیارى دیگر از توصیههای فرهنگى ما چون مراعات دوست و همسایه، حفظ شان فامیل، احترام به بزرگ تر و نگهداشتن حرمت موى سپید و … که همه در راستای یک قدر شناسی ساده و صادقانه بوده است، به نوعى دچار همین سرنوشت شدهاند. بدین معنی که در طول زمان، با افراطى که در راه انجام آنها در پیش گرفتیم، تغییر ماهیت داده و به زیر پا گذاشتن حق و عدالت در جامعه منجر شده اند. و چنین است که امروزه مخالفت با درخواست یک دوست، به زیر پا گذاشتن حرمت دوستى تعبیر میشود و سرپیچى کردن از فرمان غیر اصولى پدر یا معلم، به شکستن حرمت پدر و معلم و اعتراض به حرف ناحقى که از دهان سالمندى در آمده است به شکستن حرمت موى سفید!!! و اینها همه جامعه را بسوی خفقان و سکوت سوق میدهد، راه اعتراض و انتقاد را میبندد و در نهایت انسانها را تبدیل به انبار باروتی میکند که با اندک تلنگری منفجر میشوند. رفتارهای خشونت بار، عدم صبر و تحمل، حساسیت بیش از حد و اندازه و. . . در جامعه ما ناشی از همین ویژگیهای فرهنگی ماست که هیچکس جز خودمان یعنی آشنایان، دوستان و فامیل به یکدیگر تحمیل نمیکنیم.
و نکته جالب توجه اینجاست که اگر کسى از ما به خاطر همسایگی یا دوستی و یا به هر دلیل دیگرى به ناحق دفاع کند، کار او را نوعی مروت و مردانگى میدانیم، و آن را از خصوصیات خوب ملى و فرهنگى خود تلقى کرده و به آن میبالیم، اما وقتی همین کارها براى اثبات دوستى به دیگرى و در تضاد با منافع ما قرار گرفت، آنرا پستى و نامردى نام میدهیم.
بسیار افرادی که در ادارات و سازمانهاى دولتى و غیردولتى اشتغال دارند اگر بتوانند دست آشنایان و دوستان نزدیک خود را به کاری بند میکنند و به خاطر این عمل بر خود مىبالند، کاری که در بسیاری از موارد با زیر پا گذاشتن حق ناآشنایی صورت میگیرد. اما اگر همین عمل توسط افراد ردههاى بسیار بالاتر صورت گیرد، فریادشان به هوا مىرود که مملکت دارد نابود مىشود! غافل از اینکه این یک خصوصیت ملى است و مسئولین نیز در راستاى حفظ حرمت نان و نمک و حق دوستى و فامیلى دست به انجام این کارها مىزنند!