نیمه شعبان

تولدت شد. پارسال در مسجدالحرام بودم و غربت تو در بین مردم آنجا بیش از همه چیز به چشم می‌آمد. اونجا هیچکس اجازه برگزاری جشن علنی رو نداره و …
اما در ایران خودمون هم غربتت یه جور دیگه به چشم میاد. یه عده فقط فکر ریسه و چراغ هستند و یه عده فکر دیدنت! نمیدونم چرا بعضی‌ها میخوان ببیننت. دکان راه میندازند و … اما به نظر من، دیدنت یعنی اینکه ما ببینیم که تو داری ما رو می‌بینی. اگه اینطوری باشیم، دیگه هیچوقت به گناه فکر نمی‌کنیم.
آقا جون،
یه حرف باهات دارم. از قدیم گفتن: «خاطرخواهی یک سره، مایه دردسره». میشه ازت بخوام خاطرخواهی ما هم یک سره نباشه؟ میشه ازت بخوام وقتی شب اول قبر، نکیر و منکر میان بالا سرم و من لال شدم، وقتی اومدی بهم سر بزنی، من بگم این آقای منه و تو هم تأیید کنی و بگی این نوکرمه؟
 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به بالا بروید