چرا شاخص تعیین میکنیم؟
اگر شاخص بد تبیین شود، خطر جدی است!
نخبگان هم به شاخص احتیاج دارند!
«دورهى مدینه، فصل دوم دوران بیستوسه سالهى رسالت پیغمبر است. سیزده سال در مکه، فصل اوّل بود – که مقدمهى فصل دوم محسوب مىشود – و تقریباً ده سال هم دوران مدینهى پیغمبر است که دوران شالودهریزى نظام اسلامى و ساختن یک الگو و نمونه از حاکمیّت اسلام براى همهى زمانها و دورانهاى تاریخ انسان و همهى مکانهاست. البته این الگو، یک الگوى کامل است و مثل آن را دیگر در هیچ دورانى سراغ نداریم؛ لیکن با نگاه به این الگوى کامل، مىشود شاخصها را شناخت. این شاخصها براى افراد بشر و مسلمانها علامتهایى است که باید به وسیلهى آنها نسبت به نظامها و انسانها قضاوت کنند. هدف پیغمبر از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتى و فاسد سیاسى و اقتصادى و اجتماعىاى که آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف، فقط مبارزهى با کفّار مکه نبود؛ مسأله، مسألهى جهانى بود. پیامبر اکرم این هدف را دنبال مىکرد که هرجا زمینه مساعد بود، بذر اندیشه و عقیده را بپاشد؛ با این امید که در زمان مساعد، این بذر سبز خواهد شد. هدف این بود که پیام آزادى و بیدارى و خوشبختى انسان به همهى دلها برسد. این جز با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکانپذیر نبود؛ لذا پیغمبر به مدینه آمد تا این نظام نمونه را به وجود آورد. اینکه چقدر بتوانند آن را ادامه دهند و بعدیها چقدر بتوانند خودشان را به آن نزدیک کنند، بسته به همّت آنهاست. پیغمبر نمونه را مىسازد و به همهى بشریت و تاریخ ارائه مىکند.
نظامى که پیغمبر ساخت، شاخصهاى گوناگونى دارد که در بین آنها هفت شاخص از همه مهمتر و برجسته تر است:
شاخص اوّل، ایمان و معنویّت است. انگیزه و موتور پیشبرندهى حقیقى در نظام نبوى، ایمانى است که از سرچشمه دل و فکر مردم مىجوشد و دست و بازو و پا و وجود آنها را در جهت صحیح به حرکت در مىآورد. پس شاخص اوّل، دمیدن و تقویت روح ایمان و معنویت و دادن اعتقاد و اندیشهى درست به افراد است، که پیغمبر این را از مکه شروع کرد و در مدینه پرچمش را با قدرت بالا برد.» [۱]
در چگونگی استفاده نظام جمهوری اسلامی از این شاخص که عنوان «موتور پیشبرنده» را داراست، میتوان گفت:
«اگر امروز نظام جمهورى اسلامى در مقابل نظامهاى گوناگون عالم سخنى براى گفتن دارد، مطلبى براى تحدى در قبال نظامهاى مادى در نظام جمهورى اسلامى وجود دارد، به خاطر همین است که شاخص عمده، ایمان است. امروز بشر به خاطر بىایمانى، دچار منجلابهاى گوناگون زندگى است. بنابراین شاخص عمده، ایمان است. ایمان به خدا و راه خدا و راه انبیاء – که دنبال آن، عمل به این تعالیم است – فقط براى تعالى معنوى نیست؛ اگرچه عمدهترین ثمرهى آن، تعالى معنوى و تکامل انسانى و اخلاقى است؛ چون دنیا مزرعهى آخرت است. از حرکت در زندگى دنیاست که انسان میتواند مدارج و معارج را طى کند و پیش برود. لذا زندگى مادى هم در گروى ایمان به خداست. پس ایمان به خداى متعال نه فقط سعادت معنوى را تأمین میکند، بلکه سعادت مادى را هم تأمین میکند… به گفتهى قرآن: «قد جائکم من اللَّه نور و کتاب مبین. یهدى به اللَّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام»؛ راههاى سلامت را، راههاى آرامش را، راههاى امنیت روانى را قرآن به انسان تعلیم میدهد؛ این راهى است که بشر را به آرامش روانى میرساند؛ یعنى همان چیزى که امروز دنیا در فقدان آن، در حال التهاب است. پیشرفت مادى هست، پیشرفت فناورى و علمى هست، ثروتهاى کلان در دست جوامع هست؛ اما آسایش نیست، آرامش نیست. این به خاطر کمبود این عنصر اساسى در زندگى انسان است، که عبارت است از ایمان. این یک مطلب اساسى با استفادهى از قرآن کریم است که در جمهورى اسلامى، من و شما، همهى آحادمان، همهى جوانهایمان، همهى نسلهاى رو به جلو که میخواهند فرداى سعادتمندى را براى کشورشان و براى خودشان و براى فرزندانشان تأمین کنند، باید به این توجه داشته باشند. اساس کار در نظام اسلامى ایمان است، که باید این ایمان را تأمین کرد؛ نه فقط در دل، بلکه در عمل، در برنامهریزىها و در همهى اقدامها.» [۲]
«شاخص دوم، قسط و عدل است. اساس کار بر عدالت و قسط و رساندن هر حقّى به حقدار – بدون هیچ ملاحظه – است.
شاخص سوم، علم و معرفت است. در نظام نبوى، پایهى همه چیز، دانستن و شناختن و آگاهى و بیدارى است. کسى را کورکورانه به سمتى حرکت نمىدهند؛ مردم را با آگاهى و معرفت و قدرتِ تشخیص، به نیروى فعّال – نه نیروى منفعل – بدل مىکنند.
شاخص چهارم، صفا و اخوّت است. در نظام نبوى، درگیریهاى برخاسته از انگیزههاى خرافى، شخصى، سودطلبى و منفعتطلبى مبغوض است و با آن مبارزه مىشود. فضا، فضاى صمیمیّت و اخوّت و برادرى و همدلى است.
شاخص پنجم، صلاح اخلاقى و رفتارى است. انسانها را تزکیه و از مفاسد و رذائل اخلاقى، پیراسته و پاک مىکند؛ انسانِ با اخلاق و مزکّى مىسازد؛ «و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه». تزکیه، یکى از آن پایههاى اصلى است؛ یعنى پیغمبر روى یکایک افراد، کار تربیتى و انسانسازى مىکرد.
شاخص ششم، اقتدار و عزّت است. جامعه و نظام نبوى، توسرىخور، وابسته، دنبالهرو و دست حاجت به سوى این و آن درازکن نیست؛ عزیز و مقتدر و تصمیمگیر است؛ صلاح خود را که شناخت، براى تأمین آن تلاش مىکند و کار خود را پیش مىبرد.
شاخص هفتم، کار و حرکت و پیشرفتِ دائمى است. توقّف در نظام نبوى وجود ندارد؛ به طور مرتّب، حرکت، کار و پیشرفت است. اتفاق نمىافتد که یک زمان بگویند: دیگر تمام شد؛ حال بنشینیم استراحت کنیم! این وجود ندارد. البته این کار، کارِ لذّتآور و شادىبخشى است؛ کار خستگىآور و کسلکننده و ملولکننده و به تعبآورندهاى نیست؛ کارى است که به انسان نشاط و نیرو و شوق مىدهد.» [۳]پاورقی:
[۱]- بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبههاى نماز جمعهى تهران ۲۸/۲/۱۳۸۰
[۲]- بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی ۱/۱/۱۳۸۹
[۳]- بیانات مقام معظم رهبری در خطبههاى نماز جمعهى تهران ۲۸/۲/۱۳۸۰
انقلاب اسلامى بر اساس الگو قرار دادن همین شخصیتِ همهجانبهى کامل به وجود آمد. آنهایى که خواستند از انقلابهاى گذشته و از بعضى حوادث کشورهاى دیگر براى انقلاب اسلامى شبیهسازى کنند، به این نکته توجّه نکردند. انقلاب اسلامى الگو و نمونهى خود را از امیرالمؤمنین گرفت و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمد. امام بزرگوار ما که یک شاگرد و رهرو مکتب امیرالمؤمنین علیهالصّلاهوالسّلام بودند، در رفتار و گفتار خود، همین توصیهها را مىکردند. اگر نگاه کنید، در تعالیم امام بزرگوار، جابهجا شاخصهاى علوى را مشاهده مىکنید. به خاطر همین بوده است که دشمنان، نقطهى مقابل راه امام را هدف فعالیت خودشان قرار دادهاند. تبلیغات دشمنان انقلاب و نظام جمهورى اسلامى – که دشمنان ملت ایرانند – هدف خود را همین قرار دادهاند که نقطهى مقابلِ راهى را که امام بزرگوار با شاخصهاى معیّن ترسیم کرده بودند، در میان مردم ترویج کنند.» [۱]
• رعایت شاخصههای الگوی حکومت علوی
اما «الگوى علوى در حکومت چیست؟ شاخصههایى دارد که این شاخصهها بایستى رعایت شود. مردم هم باید به ما نگاه کنند، ببینند اگر شاخصههاى حکومت علوى را رعایت مىکنیم – حالا به قدر توانایى خودمان – آن وقت قبول کنند که ما حکومتى در راه على هستیم. اگر دیدند ما آن شاخصهها را رعایت نمىکنیم یا عکس آنها عمل مىکنیم – بحث این نیست که قدرت ما کمتر از على است و ارادهى دنبال کردن آن راه را نداریم – آن وقت گفتار ما و ادّعاى ما را قبول نکنند و بگویند نه، این حکومت علوى نیست؛ این حکومتِ ولایت امیرالمؤمنین نیست. ملاک اینهاست. اینها را بایستى مورد توجّه قرار داد. حالا این شاخصهها چیست؟ البته اگر بخواهیم شاخصههاى حکومت امیرالمؤمنین را بیان کنیم، شاید ده شاخصهى مهم را بشود بیان کرد. چند شاخصه اینهاست که من عرض مىکنم:
• اقامه دین الهی
اوّل، پایبندىِ کامل به دین خدا و اصرار بر اقامهى دین الهى. این شاخصهى اوّل است. هر حکومتى که اساس کارش بر اقامهى دین خدا نباشد، علوى نیست. در وسط جنگ – آنهایى که در دوران دفاع هشت ساله، در میدان بودند مىفهمند من چه مىگویم – در آن بحبوحهى رزم که هر رزمنده و هر سربازى همّتش این است ببیند چطور مىتواند حمله کند و چطور مىتواند از خودش دفاع نماید، یک نفر نزد امیرالمؤمنین آمد و مسألهاى راجع به توحید پرسید. گفت در «قل هواللَّه احد» این کلمهى «احد» یعنى چه؟ حالا این یک مسألهى اصلى هم نیست. از اصل وجود خدا سؤال نکرد؛ یک مسألهى فرعى را سؤال کرد. دوروبریهاى امیرالمؤمنین آمدند جلو که مرد حسابى، حالا وقت این سؤالهاست!؟ حضرت فرمود: «نه؛ بگذارید جوابش را بدهم. ما براى همین مىجنگیم.» یعنى جنگِ امیرالمؤمنین، سیاستِ امیرالمؤمنین، جبههبندىِ امیرالمؤمنین، خون دلهاى امیرالمؤمنین و همهى خطوط اصلىاى که در حکومت خود انتخاب مىکند، براى این است که دین خدا اقامه شود. این یک شاخصه است. اگر در نظام اسلامى و در جمهورى اسلامى که به نام حکومت علوى خود را معرّفى مىکند، اقامهى دین خدا هدف نباشد؛ مردم به دین خدا عمل بکنند یا نکنند؛ اعتقاد داشته باشند یا نداشته باشند؛ اقامهى حقّ الهى بشود یا نشود و بگوییم به ما چه ربطى دارد – اگر این طور باشد – این حکومت علوى نیست. اقامهى دین الهى، اوّلین شاخصه است و این مادرِ همهى خصوصیّات دیگرِ زندگى امیرالمؤمنین و حکومت امیرالمؤمنین است. عدالت او هم ناشى از این است. مردمسالارى و رعایت مردم در زندگى امیرالمؤمنین هم مربوط به همین است.
• عدالت مطلق
خصوصیت دوم و شاخصهى دومِ حکومت امیرالمؤمنین عدالت است؛ عدالتِ مطلق. یعنى هیچ مصلحت شخصى و هیچ سیاست مربوط به شخص خود را بر عدالت مقدّم نمىکند. «أتأمرونّى ان اطلب النصر بالجور لا واللَّه»؛ من حاضر نیستم پیروزى را از راه ظلم به دست آورم. ببینید چقدر این تابلو، تابلوِ درخشانى است؛ چه پرچم بلندى است. به شما مىگویند ممکن است در این میدان سیاست، در این میدان مسابقهى علمى، در این میدان انتخابات، در این میدان جنگ، پیروز شوید؛ اما متوقّف به این است که این ظلم را انجام دهید. کدام را انتخاب مىکنید؟ امیرالمؤمنین مىگوید من این پیروزى را نمىخواهم. من شکست بخورم عیبى ندارد، اما ظلم نمىکنم. همهى این حرفهایى که راجع به امیرالمؤمنین دربارهى عدالت شنیدهاید، محورش همین عدالتطلبى مطلقِ امیرالمؤمنین است. عدالت براى همه و عدالت در همهى شؤون؛ یعنى عدالت اقتصادى، عدالت سیاسى، عدالت اجتماعى و عدالت اخلاقى. این یکى دیگر از معیارهاى حکومت امیرالمؤمنین است. تحمّلِ ظلم را نمىکند؛ خودش هم به ظلم تسلیم نمىشود، ولو مصالحش از دست برود. یکى از ظلمهاى بزرگ، تبعیض است؛ چه تبعیضِ در اجراى احکام، چه تبعیضِ در اجراى مقرّرات. اینها به هیچ وجه براى امیرالمؤمنین قابل قبول نیست. یک نفر از طرفداران پروپا قرص او که تبلیغاتچىِ بسیار ماهرى است و دائماً به نفع او تبلیغاتِ حق مىکند، مرتکب عمل خلافى مىشود و امیرالمؤمنین حدّ الهى را بر او جارى مىکند. طرفدار مذکور که چنین انتظارى ندارد، مىگوید: یا امیرالمؤمنین! منى که این قدر طرفدار شمایم؟ منى که این قدر از شما دفاع مىکنم؟ حضرت مىفرماید: بله، حُکمِ خداست. آن طرفدارىاى که از ما مىکنى، انشاءاللَّه قبول باشد، خیلى هم متشکّر؛ اما حکم خدا این است. حدّ خدا را برایش جارى کرد؛ او هم گفت: خیلى خوب؛ حال که اینطور است، سراغ دربار معاویه مىروم که قدر مرا مىدانند! و رفت.
• تقوا
یکى دیگر از خصوصیّات و شاخصههاى حکومت امیرالمؤمنین تقواست. ببینید؛ اینها هر کدام یک پرچم است، هر کدام یک علامت است. تقوا یعنى چه؟ یعنى آن شدّت مراقبتى که انسان در اعمال شخصى خود از راه حق هیچ تخطّى نکند؛ این معنى تقواست. یعنى کاملاً مراقب خود باشد. در دست زدن به پول مراقبت کند؛ در دست زدن به آبروى انسانها مراقبت کند؛ در گزینشها مراقبت کند؛ در طرد کردنها مراقبت کند؛ در حرف زدن مراقبت کند که برخلاف حق سخنى نگوید. یعنى شدّت مراقبت. شما نهجالبلاغه را نگاه کنید، پُر است از این مطالب. حالا متأسفانه در بین بعضیها معمول شده که هر غلطى مىخواهند بکنند، به اسم اینکه امیرالمؤمنین اینگونه بود و امیرالمؤمنین این طورى عمل مىکرد، انجام مىدهند. به چه دلیل؟ از کجا؟ امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه است. امیرالمؤمنین در روایات فراوانى است که از آن بزرگوار و اولاد طاهرینش باقى مانده است. کو این چیزهایى که بعضى مىگویند على این طور بود، على آن طور بود!؟ نخیر؛ على آن است که در نهجالبلاغه است. شما نهجالبلاغه را از اوّل تا آخر نگاه کنید! سرتاپاى نهجالبلاغه تحریضِ بر تقواست؛ دعوت به تقوا و پرهیزکارى است. تا انسان پرهیزکار نباشد نمىتواند اقامهى دین خدا کند. آلوده دامانى بد دردى است. آلوده بودنِ دل انسان به گناه، نمىگذارد انسان حقیقت را درک کند، چه برسد به اینکه دنبال حقیقت حرکت کند. تقوا یکى از شاخصههاى حکومت امیرالمؤمنین، برخاسته از ارادهى مردم و خواست مردم است. «تغلّب» – یعنى از راه غلبه و زور بر مردم حاکم شدن – در منطق امیرالمؤمنین نیست. با اینکه خود را بر حق مىدانست، اما کنار نشست، تا وقتى مردم آمدند، اصرار کردند، ابرام کردند، شاید گریه کردند، التماس کردند که آقا شما بیا زمام امور ما را در دست بگیر. آن وقت آمد و زمام امور مردم را در دست گرفت. خودش گفت که اگر مردم نیامده بودند؛ اگر مردم اصرار نمىکردند، اگر این طلب جدّى مردم نبود، من علاقهاى به این کار نداشتم. قدرت در دست گرفتن و اعمال اقتدار، براى امیرالمؤمنین جاذبهاى ندارد. قدرتطلبى براى کسانى جاذبه دارد که مىخواهند خواهشهاى نفسانى و هواهاى نفسانى خودشان را ارضا کنند، نه براى امیرالمؤمنین. او دنبال تکلیف شرعى است؛ دنبال اقامهى حقّ است. مردم قدرت را به او سپردند، او هم قدرت را گرفت و بعد با اقتدار آن قدرت را نگه داشت. آن جایى هم که کسانى با قدرت اسلامى او، با حکومت اسلامى او معارضه کردند، هیچ مجامله و ملاحظهاى نکرد. صحابهى پیغمبرند، باشند! موجّهینند، باشند! سابقهى جهاد در راه اسلام دارند، داشته باشند! با حکومت حق معارضه و مقابله کردهاند و باید در مقابلشان با اقتدار ایستاد؛ و ایستاد! این سه جنگ امیرالمؤمنین از این قبیل بود. اینها شاخصهى یک حکومت صحیح است.
• مردم این شاخصهها را از مسئولین بخواهند
ما امروز اگر جمهورى اسلامى هستیم، اگر حکومت علوى هستیم، باید اینها را رعایت کنیم. شما مردم هم اینها را باید از ما بخواهید. اقامهى دین خدا را باید بخواهید. اینکه ما نگاه کنیم ببینیم شرق و غرب در مفاهیم حکومتى و مفاهیم سیاسى حرفشان چیست، آنها چه مىگویند، ما هم سعى کنیم خودمان را آن طور تطبیق دهیم، این مثل همان خلافت عثمانیهاست، مثل خلافت بنىامیّه و بنىعبّاس است. آنها هم اسمشان خلیفهى پیغمبر بود؛ اسمشان حاکم اسلامى بود؛ اما رسم و عملشان حکومت کسرى و قیصر و حکومت پادشاهان بود. همانطور که آنها عمل مىکردند، اینها هم همانطور عمل مىکردند. اسممان حکومت علوى و حکومت اسلامى باشد، بعد برویم سراغ سرمایهدارى غرب، سراغ حکومتى که سرمایهداران و کمپانىداران و زشتروترین ظالمان و ستمگران عالم آن را اداره مىکنند؟! این درست است؟ این همان نفاق خواهد شد. پرچمى را با یک نامى بلند کنیم، آن وقت در زیر این پرچم سراغ چیزهاى دیگر برویم!؟ امروز در نظام اسلامى، همهى کارگزاران حکومت، از پایین تا بالا؛ از رهبرى – که خدمتگزار همه است – از رئیس جمهور، از وزرا، از مسؤولین قضایى، از نمایندگان مجلس و از مدیران گوناگونى که در اکناف کشور هستند، باید همّتشان این باشد که دین خدا را اقامه کنند، عدالت را احیا کنند، تبعیض در اجراى مقرّرات را از میان بردارند، بیشترین توجّهشان به طبقهى محروم و مستضعف و فقیر باشد – همچنان که امیرالمؤمنین بود – شعار تقوا را شعار شخصى و عمومى خودشان قرار دهند؛ این وظیفهى ماست. اینکه دنیا این طور حکومت را مىپسندد یا نمىپسندد، این براى ما معیار و ملاک نیست. جهت، این است، سمت و سو، این است. البته زمانه روزبهروز پیچیدهتر مىشود؛ ارتباطات انسانى روزبهروز دشوارتر و پیچیدهتر مىشود؛ اِعمال عدالت و اقامهى حق کار آسانى نیست؛ اما هدف این است و این است که مردم را خوشبخت مىکند؛ این است که سعادت مردم را تأمین مىکند؛ این است که فقر و تبعیض را از بین مىبرد؛ این است که ریشهى فساد را در جامعه مىکَند. والّا اگر این نباشد، حکومتهاى جائرِ دنیا دم از حقوق بشر مىزنند ولى زشتترین کارها را علیه حقوق بشر انجام مىدهند. عراق را به جرم اینکه سلاح شیمیایى مصرف کرده است، مورد تهاجم قرار مىدهند؛ در حالى که سلاح شیمیایى را خودشان به او دادند! خودشان او را تشویق کردند! آن وقت که او سلاح شیمیایى مصرف کرد، چشم را روى هم گذاشتند! اینها عادلند؟! اینها طرفدار حقوق بشرند؟! اینها از انسانیت چیزى سرشان مىشود؟! به نام مبارزه با ترور، مىخواهند دنیا را به آتش بکشند. زشتترین و فجیعترین نوع ترور، امروز در اراضى مقدّس فلسطین جارى است؛ نه فقط اخم نمىکنند بلکه تشویق هم مىکنند؛ از آن دفاع مىکنند؛ آن را لازم مىدانند! اینها حکومتهایى هستند که انسان از اینها تقلید کند؟!
اینها همان مفاهیمى است که در زیر نام دمکراسى، در زیر نام لیبرالیزم، در زیر نام حقوق بشر و در زیر نام آزادى، در حال جریان است. ما بیاییم دنبالهرو آنها شویم، همان مفاهیم را بگیریم، آن وقت چه کار کنیم؟! مثل خودِ آنها به ظلم عمل کنیم و آن وقت اسم عدالت را بیاوریم؟! این غیر از نفاق چیز دیگرى است؟! امروز بشریت در رنج است؛ امروز بشریت از یک تبعیض بزرگ رنج مىبرد؛ بشریت از یک ظلم بزرگ به جان مىآید. این ظلم بزرگ را همین قدرتمندان مىکنند؛ دستشان هم پرچم حقوق بشر است! یعنى نفاق محض. از اینها باید تقلید کرد؟! در مقابل اینها باید رودربایستى داشت؟! مفاهیم اینها را باید گرفت و به جاى مفاهیم علوى و اسلامى گذاشت؟! نه؛ این غلط است. راه درست براى کسى که پیرو امیرالمؤمنین است، این است که شاخصههاى حکومت علوى را در نظر داشته باشد؛ همان اندازهاى که مىتواند و قدرت دارد، طبق آنچه که ساز و کارهاى جهانى اقتضاء مىکند – دوران صنعت و صنعتهاى پیچیده و روشهاى فوق مدرن صنعتى و اینها اقتضائاتى دارد – اینها را رعایت کند تا آن جهتگیرى یک سر سوزن منحرف نشود. این مىشود یک انسان والا؛ مىشود یک حاکم علوى. چنین جامعهاى قدرتمند مىشود؛ چنین جامعهاى پولادین مىشود؛ جامعهاى که مردمش راست بگویند و از مسؤولانشان راست بشنوند؛ آنچه را که وعده مىدهند، آنچه را که مىگویند، آنچه را که به عنوان پرچم بلند مىکنند، همان را عمل مىکنند و «لِم تقولون مالاتفعلون» نباشند. این، آن روش درست است و این به برکت امیرالمؤمنین ممکن است.
• میزان موفقیت جمهوری اسلامی در عمل به شاخصها
ادّعاى من این است که ما توانستهایم در حدّ قدرت معقولِ انسانهایى در حدّ انسانهاى ضعیفى مثل ما، علىرغم همهى دشمنیهاى جهانى، این راه را ترسیم کنیم و این شاخصها را به دنیا نشان دهیم. علّت جاذبهاى که امروز نام مبارک امام رضواناللَّه علیه و نام جمهورى اسلامى در دنیا دارد، همینهاست؛ چون توانستهایم این شاخصهها را در رفتار حکومت اسلامى ثبت کنیم. البته مزاحمت مىکنند، مخالفت مىکنند، اذیّت مىکنند؛ اما تنها راه مقابله با مزاحمتها و اذیّتها و کارشکنیها، استقامت و ایستادگى است. ملت ایران بحمداللَّه ایستاده است. بخصوص جوانان با اراده و مؤمن ما ایستادهاند؛ ما هم به فضل الهى ایستادهایم. این امواج جهانى و این تبلیغات گمراه کننده نخواهد توانست ما را تسلیم خواستههاى آنها کند. آنها مىخواهند این نظام هم مثل نظامهاى دست نشاندهى آنها تسلیم خواست آنها شود و براى اِعمال سلطهى دیکتاتورى بینالمللى امریکا و اشباه امریکا راه را باز کند.» [۲]پاورقی:
[۱]- بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع بزرگ زائران حرم مطهر امام رضا (ع) ۱/۱/۱۳۸۰
[۲]- بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت میلاد امیرالمؤمنین على(ع) ۳۰/۶/۱۳۸۱
· تنیدگی معنویت و سیاست در مقابل سیاست از مد افتادهی غربی!
در روایات اسلامی آمده است که برای شناخت هر فرد، میتوانید دوست و دشمن او را بشناسید و پی به شخصیت خود او ببرید. این قاعده در مورد پدیدههای اجتماعی هم صادق است؛ زیرا هر پدیدهی اجتماعی در نظام هستی، دارای موافقین و مخالفینی است. یکی از شاخصهای حق یا باطل بودن آن پدیده، شناخت دوستان و دشمنان آن است. این معیار در زمان فتنه از کارایی بالایی برخوردار است؛ زیرا در شرایط فتنه، شناخت حق و باطل از هم سخت و دشوار است، اما میتوان با کمک شناخت موافقین و مخالفین هر گروه، به حق و باطل بودن آن پی برد.
· ایده عمار
«ببینید در جنگ صفین، امیرالمؤمنین در مقابل کفار که قرار نداشت؛ جبههى مقابل امیرالمؤمنین جبههاى بودند که نماز هم میخواندند، قرآن هم میخواندند، ظواهر در آنها محفوظ بود؛ خیلى سخت بود. کى باید اینجا روشنگرى کند و حقائق را به مردم نشان دهد؟ بعضىها حقیقتاً متزلزل میشدند. تاریخ جنگ صفین را که انسان میخواند، دلش میلرزد. در این صف عظیمى که امیرالمؤمنین به عنوان لشکریان راه انداخته بود و تا آن منطقه ى حساس – در شامات – در مقابل معاویه قرار گرفته بود، تزلزل اتفاق مىافتاد؛ بارها این اتفاق افتاد؛ چند ماه هم قضایا طول کشید. یک وقت خبر مىآوردند که در فلان جبهه، یک نفرى شبههاى برایش پیدا شده است؛ شروع کرده است به اینکه آقا ما چرا داریم میجنگیم؟ چه فایده دارد؟ چه، چه. اینجا اصحاب امیرالمؤمنین – یعنى در واقع اصحاب خاص و خالصى که از اول اسلام با امیرالمؤمنین همراه بودند و از امیرالمؤمنین جدا نشدند – جلو مىافتادند؛ از جمله جناب عمار یاسر (سلام اللَّه علیه) که مهمترین کار را ایشان میکرد. یکى از دفعات عمار یاسر – ظاهراً عمار بود – استدلال کرد. ببینید چه استدلالهائى است که انسان میتواند همیشه اینها را به عنوان استدلالهاى زنده در دست داشته باشد. ایشان دید یک عدهاى دچار شبهه شدهاند؛ خودش را رساند آنجا، سخنرانى کرد. یکى از حرفهاى او در این سخنرانى این بود که گفت: این پرچمى که شما در جبههى مقابل مىبینید، این پرچم را من در روز احد و بدر در مقابل رسول خدا دیدم – پرچم بنى امیه – زیر این پرچم، همان کسانى آن روز ایستاده بودند که امروز هم ایستادهاند؛ معاویه و عمروعاص. در جنگ احد، هم معاویه، هم عمروعاص و دیگر سران بنى امیه در مقابل پیغمبر قرار داشتند؛ پرچم هم پرچم بنىامیه بود. گفت: اینهائى که شما مىبینید در زیر این پرچم، آن طرف ایستادهاند، همینها زیر همین پرچم در مقابل پیغمبر ایستاده بودند و من این را به چشم خودم دیدم. این طرفى که امیرالمؤمنین هست، همین پرچمى که امروز امیرالمؤمنین دارد – یعنى پرچم بنىهاشم – آن روز هم در جنگ بدر و احد بود و همین کسانى که امروز زیرش ایستادهاند، یعنى علىبنابىطالب و یارانش، آن روز هم زیر همین پرچم ایستاده بودند. از این علامت بهتر؟ ببینید چه علامت خوبى است. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهایند، در یک جبهه. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهایند در جبههى دیگر، در جبههى مقابل. فرقش این است که آن روز آنها ادعا میکردند و معترف بودند و افتخار میکردند که کافرند، امروز همانها زیر آن پرچم ادعا میکنند که مسلمند و طرفدار قرآن و پیغمبرند؛ اما آدمها همان آدمهایند، پرچم هم همان پرچم است. خوب، اینها بصیرت است. اینقدر که ما عرض میکنیم بصیرت بصیرت، یعنى این.
از اول انقلاب و در طول سالهاى متمادى، کىها زیر پرچم مبارزهى با امام و انقلاب ایستادند؟ آمریکا در زیر آن پرچم قرار داشت، انگلیس در زیر آن پرچم قرار داشت، مستکبرین در زیر آن پرچم قرار داشتند، مرتجعین وابستهی به نظام استکبار و سلطه، همه در زیر آن پرچم مجتمع بودند؛ الان هم همین جور است. الان هم شما نگاه کنید از قبل از انتخابات سال ۸۸، در این هفت هشت ماه تا امروز آمریکا کجا ایستاده است؟ انگلیس کجا ایستاده است؟ خبرگزارىهاى صهیونیستى کجا ایستادهاند؟ در داخل، جناحهاى ضد دین، از تودهاى بگیر تا سلطنتطلب، تا بقیهى اقسام و انواع بى دینها کجا ایستادهاند؟ یعنى همان کسانى که از اول انقلاب با انقلاب و با امام دشمنى کردند، سنگ زدند، گلوله خالى کردند، تروریسم راه انداختند. سه روز از پیروزى انقلاب در بیست و دوى بهمن گذشته بود، همین آدمها با همین اسمها آمدند جلوى اقامتگاه امام در خیابان ایران، بنا کردند شعار دادن؛ همانها الان مىآیند توى خیابان، علیه نظام و علیه انقلاب شعار میدهند! چیزى عوض نشده. اسمشان چپ بود، پشت سرشان آمریکا بود؛ اسمشان سوسیالیست بود، لیبرال بود، آزادى طلب بود، پشت سرشان همهی دستگاههاى ارتجاع و استکبار و استبداد کوچک و بزرگ دنیا صف کشیده بودند! امروز هم همین است. اینها علامت است، اینها شاخص است؛ و مهم این است که ملت این شاخصها را میفهمد؛ این چیزى است که انسان اگر صدها بار شکر خدا را بکند، حقش را به جا نیاورده است؛ سجدهى شکر کنیم.» [۱]
- دشمنی اشرار، مایهی افتخار جمهوری اسلامی
«عدهاى نگاه میکنند به دشمنیها، دلشان را از دست میدهند؛ زهرهشان آب میشود از اینکه مىبینند دهانهاى از خشم گشوده، علیه جمهورى اسلامى بدگوئى میکنند، حرف میزنند. خوب، همهى نظامهاى عالم، همهى حکومتهاى عالم دشمنانى دارند و دوستانى؛ امروز هم اینجور است، در طول تاریخ هم اینجور بوده. هیچ حکومتى را شما پیدا نمیکنید که همهى مردم در داخل آن حکومت و خارج آن حکومت با او خوب باشند یا همه با او بد باشند؛ نه، یک عدهاى موافق دارند، یک عدهاى مخالف. حکومت پیغمبر هم همین جور بود، حکومت امیرالمؤمنین هم همین جور بود، حکومت معاویه و یزید هم همین جور بود؛ یک عدهاى موافق، یک عدهاى مخالف. جمهورى اسلامى هم همین جور است؛ یک عدهاى موافقش هستند، یک عده مخالفش هستند؛ منتها مسئله این است که ببینیم موافقین یک حکومت کىهایند، مخالفین این حکومت کىهایند؛ این شاخص است.
یک حکومتى هست که هرچه غارتگر بینالمللى است، با او مخالف است؛ هرچه زورگوى بینالمللى است، با او مخالف است؛ هر دولت داراى سابقهى سیاه استعمارگرى با او مخالف است؛ هر سرمایهدار صهیونیست خبیثى با او مخالف است. خوب، این مخالفتها مایهى افتخار است؛ اینها که نباید کسى را بترساند. موافقینش کىهایند؟ ملتهاى مؤمن در سرتاسر دنیا موافق با او هستند؛ ملتهاى مسلمان، غیر ایرانى؛ در آفریقا، در کشورهاى آفریقاى شمالى، در نقاط مسلماننشین آفریقا، در آسیا، تا اندونزى، تا مالزى، در کشورهاى عربى، غیر عربى، در اروپا، جماعتهاى مسلمان، ملتهاى مسلمان، دوستدار او هستند، هوادار او هستند.» [۲]
پاورقی:
[۱]- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه ۱۹/۱۰/۱۳۸۸
[۲]- بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبههای نماز جمعهی تهران ۲۰/۶/۱۳۸۸
«نظام اسلامى، نظام اسلامى است در ظاهر و باطن؛ نه فقط نظام اسلامى در ظاهر. صرف اینکه حالا یک شرائطى در قانون اساسى براى رئیس جمهور و براى رهبر و براى رئیس قوهى قضائیه و براى شوراى نگهبان و براى که و که معین شده؛ و چه و چه، اینها کافى نیست؛ اگرچه اینها لازم است. انحراف در هدفها، در آرمانها، در جهتگیرىها را باید مراقبت کرد که پیش نیاید. و این چیزى است که ما در طول این سالهاى طولانى – بخصوص بعد از جنگ و بعد از رحلت امام – درگیرش بودیم؛ جزو درگیرىهاى اساسى در این دو دههى گذشته، یکى همین بوده. تلاشهاى زیادى شده است براى اینکه جمهورى اسلامى را از روح و معناى خودش خارج کنند. تلاشهاى زیادى کردهاند؛ به شکلهاى مختلف؛ چه در زمینههاى سیاسى، چه در زمینههاى اخلاقى، چه در زمینههاى اجتماعى؛ از اظهاراتى که شده و حرفهائى که زده شده. ما یک دورهاى را هم مشاهده کردیم که در مطبوعات ما رسماً، علناً، جدائى و تفکیک دین از سیاست را اعلان کردند! اصلاً مسئلهى یکى بودن دین و سیاست را که اساس جمهورى اسلامى و اساس حرکت عمومى مردم بود، زیر سؤال بردند. از این بالاتر؟! در دورانى، در مطبوعات ما دیده شد که صریحاً، علناً، از رژیم ظالم، جبار و سفاک پهلوى دفاع شد! براى اینکه چنین حالتى پیش نیاید و براى برخورد با این انحراف، میشود با برجسته کردن مرزهاى اعتقادى و فکرى و سیاسى، جلوى این انحراف را گرفت. شاخصهاى هویت اسلامى بایستى معلوم باشد: شاخص عدالتطلبى، شاخص سادهزیستى مسئولان، شاخص کار و تلاش مخلصانه، شاخص طلب و پویائى علمى بىوقفه، شاخص ایستادگى قاطع در مقابل طمعورزى و سلطهى بیگانگان، شاخص دفاع از حقوق ملى. از حقوق ملت، دفاعِ شجاعانه کردن یک شاخص است؛ مثل همین حق هستهاى؛ مسئلهى هستهاى. این یکى از دهها نیاز کشور ماست؛ تنها مسئلهى ما نیست؛ اما وقتى دشمن روى این نقطه متمرکز شد، ملت هم ایستادگى کرد. در این نقطهاى که دشمن روى او تمرکز پیدا کرده است، اگر ملت عقبنشینى کند، اگر مسئولین عقبنشینى کنند و از این حق قطعى و روشن صرفنظر کنند، بدون تردید راه براى دستاندازى به حقوق ملى براى دشمن باز خواهد شد.
• اشرافیگری؛ یک ضد ارزش
اجتناب از اشرافیگرى؛ یعنى ضد ارزش کردن. در انقلاب ما این نکته وجود داشت؛ این را بتدریج بعضىها سعى کردند کمرنگ کنند. این در مسائل اقتصادى ما اثر دارد، در مسائل روانى ما اثر دارد. اشرافیگرى و گرایش به اشرافیگرى، یک ضد ارزش بود در انقلاب. یعنى افرادى در سطوح مختلف بودند که از اینکه به اشرافیگرى نسبت داده شوند، یا از آنها چیزى دیده شود که جزو خصوصیات اشرافیگرى باشد، بشدت اجتناب میکردند. مسئولین کشور در درجهى اول متعهد به این قضیه هستند و باید باشند. این تدریجاً ضعیف شد. امروز خوشبختانه همان موج ضد ارزش کردن اشرافیگرى، بحمداللَّه وجود دارد؛ یعنى دولت، مسئولین دولتى سادهزیستند، مردمى هستند و این خیلى فرصت خوبى است؛ نعمت بزرگى است. این یکى از شاخصهاست.
• جهاد و شهادت، پرچم جمهوری اسلامی
مسئلهى ارزش جهاد و شهادت، یکى دیگر از شاخصهاست. ارزش مجاهدت، مقام والاى شهادت، از جملهى چیزهائى بود که به وسیلهى عناصرى – کسانى، دستهائى – زیر سؤال رفت. جهاد را زیر سؤال بردند، شهادت را زیر سؤال بردند. این، یکى از شاخصهاست؛ باید برجسته شود. احترام به شهیدان، احترام به جهاد و مجاهدان بایستى جزو بخشهاى برجستهى پرچم جمهورى اسلامى قرار بگیرد. جمهورى اسلامى به جهاد و شهادت شناخته میشود.
• اعتماد به مردم
اعتماد به مردم، عقیدهى واقعى به مشارکت مردم. بعضىها اسم مردم را مىآورند؛ اما حقیقتاً اعتقادى به مشارکت مردم ندارند. بعضى اسم مردم را مىآورند؛ اما به مردم اعتماد ندارند. بناى جمهورى اسلامى بر اعتماد به مردم و اعتقاد به مشارکت مردم است.
• جرأت مسئولیت در برابر دشمن
شجاعت در برابر هیبت دشمن، جزو شاخصهاست. در مقابل دشمن اگر مسئولین کشور احساس رعب و خوف بکنند، بر سر ملت بلاهاى بزرگ خواهد آمد. آن ملتهائى که ذلیل و مقهور دست دشمن شدند، عمدهى علت این بود که مسئولان – پیشروان قافلهى ملت – شجاعت لازم، اعتماد به نفس لازم را نداشتند. گاهى در بین آحاد مردم عناصر مؤمن، فعال، فداکار، آمادهى به جانبازى هستند، منتها مسئولین و رؤسا وقتى خودشان این آمادگى را ندارند، نیروهاى آنها هم از بین میرود و این ظرفیت هم نابود میشود. آن روزى که شهر اصفهان در دورهى شاه سلطان حسین مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حکومت باعظمت صفوى نابود شد، خیلى از افراد غیور بودند که حاضر بودند مبارزه و مقاومت کنند؛ اما شاه سلطان حسین ضعیف بود. اگر جمهورى اسلامى دچار شاه سلطان حسینها بشود، دچار مدیران و مسئولانى بشود که جرأت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نمیکنند، در مردم خودشان احساس توانائى و قدرت نمیکنند، کار جمهورى اسلامى تمام خواهد بود.
• ملتهای مسلمان؛ عمق استراتژیک جمهوری اسلامی
نزدیکى با ملتهاى مسلمان. ملتهاى مسلمان عمق استراتژیک نظام جمهورى اسلامىاند. چرا تبلیغات عجیب و غریب آمریکائى و انگلیسى سعى میکنند بین ملتهاى مسلمان با ملت ایران جدایى بیندازند؟ چرا؟ با مسئلهى قومیت، با مسئلهى سنى، شیعه؟ چون میدانند آنها عمق راهبردى و عمق استراتژیک جمهورى اسلامى محسوب میشوند. تکیهگاه یک ملت به عمق استراتژیک اوست. نمیخواهند ملت ایران و نظام جمهورى اسلامى از این حمایت و طرفدارىاى که از او در کشورهاى مختلف میشود – که البته بىنظیر هم هست – برخوردار باشد. شما در هیچ جا نمىبینید که در یک کشورى از رؤساى یک کشور دیگرى، آحاد مردم – نه سیاسیون – تجلیل و احترام کنند؛ عکسشان را بلند کنند، نامشان را با هیجان بیاورند؛ جز جمهورى اسلامى. در کشورهاى مسلمان هر جا بروید، آنجائى که رد پائى از جمهورى اسلامى هست، مردم نسبت به آن و نسبت به جمهورى اسلامى ابراز احساساتشان اینجورى است. دشمن این را نمیخواهد؛ دشمن نمیخواهد این ارتباط برقرار باشد. جمهورى اسلامى باید این را یکى از وظائف خودش بداند. این جزو آن شاخصهاى اصلى است.
حالا شما نگاه کنید در این نوشتجات آدمهاى یا کوتهنظر – که خوشبینانهاش این است که بگوئیم کوتهنظرند – یا اگر بدبینانه نگاه کنیم، مغرض و خائن، که از ارتباط جمهورى اسلامى با مردم لبنان، با مردم عراق، با مردم افغانستان، با مردم فلسطین، صریحاً و بارها انتقاد کردهاند و انتقاد میکنند. دیدهاید شما، متأسفانه در مطبوعات ما و در بعضى از تریبونهاى سیاسى، که این چیزها گفته میشود. این ضدیت با یکى از شاخصهاى اساسى جمهورى اسلامى است. نه، جمهورى اسلامى منافع ملتهاى مسلمان را منافع خودش میداند؛ با آنها مرتبط است، از آنها دفاع میکند؛ از مظلوم دفاع میکند، از ملت فلسطین دفاع میکند؛ اینها شاخصهاست و اینها بایستى برجسته شود. دانشجو و دانشگاهى، بخصوص دانشجو میتواند در این میدان نقشآفرین باشد؛ میدان حفظ شاخصها، برجسته کردن شاخصها و مختصات حقیقى جمهورى اسلامى؛ غیر از مختصات ظاهرى که اسمها و مقامات رسمى و حقوقى و اینهاست. شما میتوانید سهیم باشید، میتوانید اقدام کنید. و البته و خوشبختانه، ملت ما ملت بیدارى است.» [۱]
انقلاب اسلامی ایران علاوه بر شاخصهایی که باید آنها را به صورت الگو بشناسد و اساس و پایه خود را بر آن بنا نهاده است، در سیاست خارجی خود نیز همواره باید معیارهایی را مدنظر داشته باشد. به عبارت دیگر جمهوری اسلامی در نوع و شکل روابط خود با دیگر کشورها متفاوت از آن چیزی است که دیگر نظامهای سیاسی دنیا بر پایه آن حرکت میکنند.
«از لحاظ آن چیزى که شاخصهى نظام اسلامى در دنیاست – یعنى عزت، استقلال، مناعت در مقابل کفار، اشداء علىالکفار، رحماء على المؤمنین – امروز نظام ما یک نظام موفق و پیشرفته است. الان من اخبار را مىشنیدم که یک نفر از سردمداران یکى از مجموعههاى مهم غربى گفته که یک امپراتورى اسلامى در حال تحقق و شکلگیرى است که به هیچ وسیلهیى نمىشود او را ترساند! این نکته جالب است؛ نمىگوید نمىشود او را از بین برد – بحث از بین بردن نیست؛ معلوم است که ابرقدرتها نمىتوانند یک ملت را از بین ببرند – مىگوید نمىشود او را ترساند! ابرقدرتها با ترساندن است که ملتها و دولتها را از میدان خارج مىکنند؛ نهیب مىزنند، دست و پاى ملتها و دولتها مىلرزد و کنار مىروند. بنده در دوران ریاست جمهورى این را در مجامع جهانى دیدم. در همین سفرى هم که رئیس جمهور عزیزمان به کنفرانس اسلامى رفته بودند و ما هم در اینجا اطلاع پیدا کردیم، همینطور بوده است؛ دلشان با حرفهایى هماهنگ است، اما مىترسند! ملتها هم مىترسند؛ مخصوص دولتها نیست.
این شجاعتى که شما مىبینید، این یک موهبت الهى است که امروز بهوجود آمده است؛ البته در کشورهاى اسلامى هم این موجى است که بحمداللَّه برخاسته است. بنابراین، جمهورى اسلامى در دنیا عزت، استقلال و سربلندى دارد و دشمن احساس مىکند که این نظام، مستحکم و پولادین است و به این آسانى نمىشود آن را لرزاند.» [۱]
- عزت، حکمت و مصلحت
اما برای اینکه جمهوری اسلامی در دنیا عزتمند و سربلند باشد، نیاز به رعایت سه اصل به عنوان شاخص دارد:
«جمهورى اسلامى ثابت کرده است که در پى تشنّج آفرینى در روابط خود با کشورها نیست، و به روابطى برابر که با سه اصل عزت و حکمت و مصلحت، در سیاست خارجى منطبق باشد، علاقمند و پایبند است؛ و ثابت کرده است که در این روابط، منافع مادى و معنوىِ کشور و رعایت مصلحت و عزت ملت عظیمالشأن ایران و صیانت از آرامش و سِلم در فضاى سیاسى جهان، شاخص و راهنماى اصلى اوست.» [۲]
پاورقی:
[۱]- بیانات رهبر معظم انقلاب در خجسته سالروز میلاد حضرت مهدى(عج) ۳۰/۱۱/۱۳۷۰
[۲]- پیام مقام معظم رهبری به حجاج بیتاللهالحرام ۱۲/۱/۱۳۷۷
۹. ایمان دینی و اراده مردمی
یکی از شاخصههای بارز انقلاب اسلامی ایران توجه همزمان به دین و مردم است. در واقع امام (ره) به عنوان بنیانگذار انقلاب، دینی که از مردم جدا باشد را دین تحریف شده نامید و سعی کرد با ارتقای آگاهی و بینش مردم، زمینههای استحکام جمهوری اسلامی را تقویت کند.
«آنچه در طول سالهاى مبارزات نهضت اسلامى در ایران گذشت هرگز در تاریخ شناخته شدهى ما نظیر نداشته است. در زیر ظاهر آرام زندگىِ ملت، جریان مبارزات اسلامى شبکهى عظیمى از انواع تلاشهاى مبارزاتى مردمى به وجود آورده بود: از سخنرانیهاى روشنگر، و جلسات آشکار و پنهانِ درسهاى اسلامى، و تهیه و پخش بیانیهها و جزوهها و فعالیتهاى تربیتى و تعلیمى بر اساس رهنمود اسلام، تا تظاهرات و راهپیمائیها و تجمعهاى بزرگ دینى و مردمى و تا تشکیل مجموعههاى عملیاتى و فداکاریهاى شگفتآور و مثال زدنى، و همه بنوعى متصل و مرتبط به قلب تپندهى این مبارزهى عمومى و برخوردار از رهبریهاى آن روح بزرگ و ایمان ناب و مغز متفکر.
امام بزرگوار ما در این مدت در عین هدایت مردم و گستردن دامنهى آگاهى همگانى و کشاندن تودهى میلیونى به مبارزه، اندیشهى حکومت اسلامى را نضج و قوام بخشید و در مقابل دو مکتب رائج سیاسى عالم یعنى حکومت دیکتاتورى حزبى کمونیستى در شوروى سابق و چین و اقمار آنها در اروپا و آفریقا و دیگر نقاط، و حکومت هاى پارلمانى غربى که سلطهى سرمایهداران و کمپانیها بر فکر و اخلاق و سرنوشت مردم بنام دموکراسى بود، راه اسلامى را مطرح کرد که در آن بر دو عنصر دین و انسان بطور اساسى تکیه شده و ایمان دینى و ارادهى مردمى بزرگترین شاخصهى آن است. نظام اسلامى در مکتب امام خمینى نظام عدل و ایمان و عقل و آزادگى و مردمگرایى است، و استقلال ملى و رد نظام سلطهى بینالمللى در مکتب امام بزرگوار ما داراى چنین ریشههاى عمیقى است.» [۱]
«ارزشهایى که ما در انقلاب براى آنها مىخواهیم تلاش کنیم و کارمان براى آنهاست، دو مبنا و پایه دارد: مکتب و مردم. مکتب بدون مردم متصوّر نیست؛ چون مکتب ما مکتبى نیست که از مردم جدا بشود. اصلاً این یک فریب است که ما بیاییم اسلام را از نفع و خیل مردم جدا کنیم و بگوییم مردم و سرنوشت آنها را رها کنید و به دین و خدا و اسلام بچسبید! این، همان اسلامِ تحریف شده است. این، همان چیزى است که امام(ره) از اول شروع مبارزه با آن جنگید. بسیارى از آدمهاى خوب و عالِم، حرف امام را در این راه فهمیدند و البته بعضى از متحجّران و نادانها هم تا آخر نفهمیدند و هنوز هم بعضى این حقیقت را نمىفهمند. تفکر اسلامى، از خیل مردم و براى مردم بودن جدا نیست. هر چیزى که شما دیدید به نظرتان اسلامى است، اما از صلاح مردم مجرد است، بدانید در شناخت و فهم اینکه آن اسلام است، اشتباه مىکنید یا در فهم خود آن شیئ محققاً اشتباهى وجود دارد. پس، پایهى ارزشهاى اسلامى و انقلاب ما، بر دو پایهى مکتبى و مردمى است.» [۲]
پاورقی:
[۱]- پیام به ملت ایران به مناسبت بیستمین سالگرد انقلاب اسلامى ۲۱/۱۱/۱۳۷۷
[۲]- سخنرانى در دیدار با مسؤولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى، در آستانهى یازدهمینسالگرد پیروزى انقلاب اسلامى ایران ۹/۱۱/۱۳۶۸
۱۰. چشم انداز
[۱]- بیانات در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران ۱۵/۵/۱۳۸۲
آیا اصولگرایی یک حزب است؟
پس از بیان مفهوم اصولگرایی و همچنین تعیین شاخص آنها، سؤالی که بوجود میآید این است که آیا این شاخصها برای یکی از احزاب کشور و یا اشخاص سردمدار آن جناح تعیین شده است؟ سخنان رهبر معظم انقلاب در طول ۲۲ سال گذشته، نشاندهنده آن است که اصولگرایی به آن معنی که ایشان تعریف کردهاند، شامل حال تمامی مسلمانان میشود و نه فقط سردمداران و یا جناحی از احزاب کشور.
• اصولگرایی، ضامن سعادت انسانها
«رسانههاى صهیونیستى با جنجال و هوچیگرى، ما را به بنیادگرایى نسبت مىدهند؛ درحالى که اگر بنیادگرایى را به معناى بازگشت به اصول و بنیادهاى اسلامى بدانیم، بزرگترین افتخار را به دست آوردهایم. مسلمانان در هیچ نقطهى عالم نباید از نام «اصولگرا» و «بنیادگرا» تحاشى کنند. اصول مقدس اسلام، تضمینکنندهى سعادت انسانهاست. دست استعمار، اصول را در زندگى ما کمرنگ و ضعیف کرد؛ ولى اینک ما افتخار مىکنیم که به اصول اسلامى و قرآنى برگردیم.» [۱]
• حکومت اصولگرا یعنی جهتگیری براساس ارزشهای ماندگار
«حکومت امیرالمؤمنین در زمینهى اقامهى عدل، حمایت از مظلوم، مواجههى با ظالم و طرفدارى از حق در همهى شرایط، الگویى است که باید از آن تبعیت شود. این کهنگى بردار هم نیست و در همهى شرایط گوناگون علمى و اجتماعى دنیا، مىتواند براى خوشبختى و سعادت انسانها الگو باشد. ما نمىخواهیم از روش ادارى آن دوره تقلید کنیم و بگوییم اینها مشمول تحول زمانى است و مثلا روزبهروز روشهاى نویى مىآید. ما مىخواهیم از جهتگیرى آن حکومت که تا ابد زنده است، تبعیت کنیم. دفاع از مظلوم، همیشه یک نقطهى درخشان است. کنار نیامدن با ظالم، رشوه نپذیرفتن از زورمند و زرمند و پا فشردن بر حقیقت، ارزشهایى است که هیچ وقت در دنیا کهنه نمىشود. در شرایط و اوضاع و احوال گوناگون، این خصوصیات همیشه باارزش است. ما اینها را باید دنبال کنیم؛ اصول اینهاست. اینکه مىگوییم حکومت اصولگرا، یعنى پیرو و پایبند به چنین ارزشهاى ماندگارى که هرگز کهنگىپذیر نیست. اتفاقا زورگوها و قلدرهاى دنیا از همین پایبندى ناراحتند. آنها هم از همین خشمگین مىشوند که چرا حکومت اسلامى در ایران طرفدار مظلومان فلسطین یا طرفدار ملت افغانستان است یا با فلان دولت قلدر و ظالم در دنیا سازش نمىکند. اینکه شما مىبینید بنیادگرایى و اصولگرایى مثل یک دشنام، در دست و دهان دشمنان این ملت مىچرخد، به خاطر همین است. این اصول، همان چیزهایى است که قلدرها و زورگوهاى دنیا از آن متضرر مىشوند و با آن مخالفند. آن روز با امیرالمؤمنین هم بر سر همین چیزها جنگیدند. تلاش ما به عنوان حکومت باید این باشد.» [۲]
• اصولگرایی هم مقابل تحجر است و هم مقابل بدعتگذاری
«اساس انقلاب، مثل خود اسلام بر احکام ثابت و احکام متغیر استوار است. یک سلسله احکام، تغییرناپذیر است؛ یک سلسله احکام در شرایط گوناگون تغییر پیدا مىکند. انقلاب هم همینطور است. اجتهاد، خصوصیتى است که این امکان را به یک مسؤول مىدهد تا بتواند به اقتضاى شرایط، روشها و راهها و تاکتیکهاى درست را انتخاب کند. البته انتخاب روش و اجتهاد براى پیدا کردن روش نو و مناسب، کار مجتهد است. این غیر از بدعتگذارى یک انسان ناوارد و تجدیدنظر طلب است؛ این کار کسى است که قدرت اجتهاد در این کار را داشته باشد. نقش اجتهاد و مجتهد در نظام اسلامى به همین خاطر است. از آن طرف، به بهانهى تمسک به اصول، تحجر را نفى مىکنیم و مىگوییم نمىشود به بهانهى تمسک به اصول، تحجر و ایستایى را بر انقلاب تحمیل کرد – اصولگرایى وجود دارد؛ اما این، تحجر و جزماندیشى و نشناختن شرایط مختلف نیست – از این طرف، به بهانهى اجتهاد و تحول، نباید به بدعتگذاریهاى ناشیانه و تجدیدنظرطلبانه اجازهى فعالیت و تحرک مضر و مخرب داد. خط روشن امام بزرگوار این است. بنابراین، اصول، اصول ثابتى است. عدالت، مردمسالارى، استقلال، دفاع از حقوق ملت در همهى زمینهها، دفاع از حقوق مسلمانان عالم، دفاع از هر مظلومى در هر نقطهى عالم؛ اینها جزو اصول ماست. مبارزه با فساد، ظلم و زورگویى جزو اصول ماست – اینها تغییرناپذیر است – اما ممکن است روشهاى گوناگونى در اوضاع و احوال مختلف وجود داشته باشد.» [۳]
• آیا بین اصولگرایی و اصلاحطلبی دعواست؟
«بنده دعواى اصلاحطلب و اصولگرا را هم قبول ندارم؛ من این تقسیمبندى را غلط مىدانم. نقطهى مقابل اصولگرا، اصلاحطلب نیست؛ نقطه مقابل اصلاحطلب، اصولگرا نیست. نقطهى مقابل اصولگرا، آدم بىاصول و لاابالى است؛ آدمى که به هیچ اصلى معتقد نیست؛ آدم هرهرى مذهب است. یک روز منافع او یا فضاى عمومى ایجاب مىکند که بشدت ضد سرمایهگذارى و سرمایهدارى حرکت کند، یک روز هم منافعاش یا فضا ایجاب مىکند که طرفدار سرسخت سرمایهدارى شود؛ حتى به شکل وابسته و نابابش! نقطهى مقابل اصلاحطلبى، افساد است. بنده معتقد به اصولگراى اصلاحطلبم؛ اصول متین و متقنى که از مبانى معرفتى اسلام برخاسته، با اصلاح روشها به صورت روزبهروز و نوبهنو.» [۴]
پاورقی:
[۱]- سخنرانى در مراسم بیعت میهمانان خارجى شرکت کننده در مراسم چهلمین روز ارتحال رهبر کبیر انقلاب اسلامى، و جمعى از اقشار مختلف مردم مشهد و گروهى از عشایر استان خوزستان ۲۲/۴/۱۳۶۸
[۲]- بیانات در خطبههاى نماز جمعهى ۲۱ رمضان ۱۶/۹/۱۳۸۰
[۳]- بیانات در اجتماع بزرگ زایران حرم امام خمینى(ره) ۱۴/۳/۱۳۸۱
[۴]- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان و اساتید دانشگاههاى استان کرمان ۱۹/۲/۱۳۸۴
غیرخودیها را بیشتر بشناسیم
۱٫ کسانی که محیط کشور را متشنج میکنند
– اگر نتواند تشنج عملى هم بهوجود آورد، محیط تشنج فکرى و ذهنى و بحرانسازى مصنوعى کند. این دستها، دستهاى خدومى نیستند؛ دستهاى خودیها نیستند؛ دستهاى بیگانه و دستهاى خائنند. [۱]
– چیزهایى که حاکى از حضور و پیوند مردم با دستگاهها و با دولت و با نظام است، سعى مىکنند اینها را کمرنگ کنند؛ خودیها مبادا این کار را بکنند؛ قلمها مبادا این کار را بکنند؛ مبادا حرفهایى را منعکس کنند که بدروغ نشانهى دلسردى باشد، تا شاید آن دلسردى روى کسى که این مطالب را مىخواند، تأثیر بگذارد و او را هم دلسرد بکند؛ این کارها به سود دشمن است. [۲]
۲٫ ایستادن در کنار سردهندگان شعار «دین منهای حکومت»
– عدهای اسم اسلام را مىخواهند و اسم اسلام را دوست مىدارند. دشمن اسلام به آن معنا هم نیستند؛ اما مطلقاً اعتقادى به فقه اسلامى، به احکام اسلامى و به حاکمیت اسلامى ندارند. معتقد به همان روشهاى فردىاند.
– اینها دم از اصلاح مىزنند؛ گاهى دم از اسلام هم مىزنند؛ اما در کنار کسانى قرار مىگیرند که صریحاً علیه اسلام شعار مىدهند و با آنها اظهار همبستگى مىکنند! گاهى دم از اسلام مىزنند، اما در کنار کسانى قرار مىگیرند که شعار ضدّیت با حکومت اسلامى، شعار سکولاریزم و حکومت منهاى دین و حکومت غیردینى و حکومت ضدّ دینى و لائیسم را مىدهند! پیداست که اینها نفوذیند. [۳]
۳٫ کسانی که حرف غیرخودیها را تکرار میکنند
– ما بیاییم با کسانى که نظام را قبول ندارند و عازم بر معارضهى با نظامند، روزبهروز مرزهاى خود را کمرنگ کنیم و دائما با خودیها به جان هم بیفتیم! این درست نیست.
– معناى غیر خودى این نیست که او نباید در این کشور زندگى کند؛ نه. غیر خودى هم زندگى کند؛ منتها معلوم شود که او با نظام میانهاى ندارد؛ براى اینکه او در مواردى منشأ اثر خواهد بود. مرز حفظ شود، حرف او تکرار نشود، کار او مورد تأیید قرار نگیرد. این اساس قضیه است. [۴]
۴٫ غریبهها در لباس خودی
«شعارهاى انقلاب را که پرچمهاى راهنما در راه اعتلاء و سربلندى و آبادانى این کشور است، گرامى بدارید و با همهى وجود از آن دفاع کنید و سهل انگارى نسبت به آن را از بیگانگانى که احیانا به لباس خودى در مىآیند و با زبان خودى سخن مىگویند، تحمل نکنید.» [۵]
صفات غیرخودیها
۱٫ خیانت ملی
• تخریبکنندگان دولت قانونی
«رمز موفقیت دولت و قوهى قضاییه و مقننه، در پشتیبانى قاطبهى ملت از آنهاست. هر حرکت و گفتارى که روح اعتماد مردم به این قوا و کارگزاران آن را متزلزل و در این پشتیبانى، اندک خللى وارد سازد، حرام شرعى و خیانت ملى است.» [۶]
• فاسدان مالی و اداری
«از جملهى شاخصها، مسئلهى «مبارزهى با فساد» است؛ فساد ادارى و مالى، جزو بدترین عوارض است. این، از همان مواردى است که مراکز بینالمللى تأیید کردهاند که در این یک سال و نیم اخیر، رتبهى کشور در مبارزهى با فساد بالا آمده است و در این زمینه پیشرفتهایى وجود داشته است. البته ما به این قانع نیستیم. بایستى فساد ادارى و مالى و خیانت در امانتهاى ملى در کشور ریشهکن شود.» [۷]
• مرعوبین استکبار
«مىخواهند با مطرح کردن نام جنگ و تهدید به جنگ، ملت و در درجهى اول مسؤولان را مرعوب و وادار کنند که در مقابل آنها تسلیم شوند؛ منافع آنها را تأمین نمایند و به ملت خود خیانت کنند. این را بدانند که در میان مسؤولان کشور و در قواى سهگانه، هیچ کس نمىتواند اندک انگیزهاى داشته باشد براى اینکه ملت ایران و مصالح او را تسلیم دشمن بیگانه کند. اگر کسى در جهت تسلیم منافع ملى و ملت ایران به دشمن حرکت کند، ملت او را با نهایت بىرحمى کنار خواهد زد.» [۸]
• کسانی که قصد مذاکره با سلطهگران دارند
– این که بعضى بردارند طبق میل دل کارشناسان سیاى امریکا، دم از نزدیکى و مذاکره و ارتباط بزنند و فضا را عادّى سازى کنند، این بزرگترین توهین و خیانت به این مردم است.
– اگر قرار است سخن از رفع دشمنىِ دشمنان سوگند خورده بر زبان آورد، باید آن روزى باشد که این کشور از لحاظ اقتصادى پایههاى خودش را مستحکم کرده باشد؛ محرومیتها را رفع کرده باشد؛ این نسبت بیکارى را از بین برده باشد؛ آینده جوانها را روشن کرده باشد؛ جوان تحصیلکرده و فارغالتحصیل دغدغه معاش و دغدغه کار نداشته باشد؛ از لحاظ مسائل فرهنگى این کشور بتواند هنرمندانى تربیت کند که بر طبق منافع و مصالح ملى، سینماى کشور را اداره کنند؛ هنر کشور را اداره کنند؛ مطبوعات کشور را اداره کنند. اگر اینطور شد، آنوقت نوبت این خواهد رسید که براى رفع دشمنى فکر کنیم؛ والّا در غیر آن صورت، هرگونه نزدیک شدن به دشمن، هرگونه نرمش نشان دادن در مقابل دشمن، تیز کردن آتش دشمنى و ستمگرى دشمن است. [۹]
• القای ناامیدی به جوانان در خصوص آینده
«اگر کسى دستگاههاى مسؤول در کشور را با دروغ، با بیان مطالب خلاف و یا بیان نکردن بخشهاى مهمّى از حقیقت، طورى معرفى کند که براى جوانى که در دانشگاه درس مىخواند، براى جوانى که در کارگاه کار مىکند، اصلاً امید و نشاطى به آینده باقى نماند – بگوید آقا، چه فایده دارد ما کار کنیم – این خیانت نیست؟!» [۱۰]
۲٫ یارگیری دشمن
همیشه اینطور نیست که خودیها به خاطر ضعفهای درونی به سمت دشمن و مطابق میل دشمن عمل کنند. گاهی اوقات دشمن مترصد یارگیری است. دشمن برای افرادهای خاصی برنامهریزی میکند و آنها را یار خود میپندارد. از آن جملهاند:
• کسانی که خلاف مصلحت امت اسلامی موضع میگیرند
«دشمن صهیونیستى در مقابل یک میلیارد و نیم مسلمان عددى نیست؛ به حساب نمىآید. اختلاف در دنیاى اسلام -این ضعفى که در درون دنیاى اسلام است- موجب میشود که دشمن ضعیف بتواند راه خود را پیدا کند، یارگیرى کند، از بین برادران مسلمان دشمن براى خود یارگیرى کند.» [۱۱]
• خودیهای غافل
– چشم امید دشمن به کسانى است که در داخل هستند؛ منتها براى یارگیرى و سربازگیرى، دشمن روشهاى گوناگونى دارد.
– اینطور نیست که همهى کسانىکه به دشمن کمک مىکنند، کسانى باشند که دشمن را شناختهاند و نقشهى کلى و مهندسى کلان او را نسبت به نظام دانستهاند و عالما و عامدا به او کمک مىکنند؛ نه، عدهیى هم هستند که اگر به آنها گفته شود شما دارید به دشمن کمک مىکنید، حاضرند یقهى خودشان و شما را بگیرند و پاره کنند و بگویند این حرفها چیست! اینها واقعا هم با دشمن مخالف و بدند. اگر شما مهندسى کلى و کلان نظام را در نظر داشته باشید، از این پرهیز خواهد شد.
– هر کس متوجه و مراقب خود و رفتارش باشد، از اینکه نادانسته و ناخواسته کمک دشمن باشد، پرهیز خواهد کرد. [۱۲]
۳٫ دنبالکنندگان انشقاق
«انشعاب و انشقاق و دودسته شدن خطرناک است؛ یکى به خاطر یک فکرى از مجموعهاى جدا بشود، باز یکى دیگر از آن طرف به خاطر یک فکر دیگر جدا بشود؛ در حالى که این فکرها ممکن است درست هم باشد، اما آنقدر اهمیت نداشته باشد که انسان این یکپارچگى را به خاطر آن به هم بزند.» [۱۳]
۴٫ مدیریت ناسالم
«وقتى امیرالمؤمنین علىبنابىطالب (علیه الصلاه والسلام) در رأس حکومت قرار مىگیرد، تمام شاخههاى مدیریت در جامعه، به طرف صلاح حرکت مىکند؛ بهطورى که اگر یک گوشه از مجموعهى این دستگاه مدیریت، ناسالم و ناپاک و غیرمنطبق با معیارها باشد، براى قطع و قلع و قمع آن، امیرالمؤمنین(ع) جنگ چندین ماهه را بر خودش هموار مىکند. یعنى مجموعهى دستگاه مدیریت کشور، باید علوى باشد.» [۱۴]
۵٫ نخبگان خطاکار
• چرا نخبگان خطاکار میشوند؟
«اینکه کسانى از ممشا و روش قبلى خودشان برگردند، چیزى نیست که خیلى غریب و بىسابقه باشد؛ بالاخره انسان در معرض تغییرهاى گوناگونى است و عواملى هم گاهى این تغییر را زمینهسازى مىکنند و یا سرعت مىبخشند: منافع دنیوى هست، منافع شخصى هست، حبّ و بغضها هست. این کسانى که از راه درست منحرف مىشوند، اگر فرض کنیم که این افراد واقعاً از آن طریق مستقیم انقلاب و معارف انقلاب و بیّنات انقلاب انحراف پیدا کرده باشند، عواملش غالباً همین چیزهاست. البته کجفهمیها هست، مواجه شدن با برخى از نابسامانیها هست؛ همهى اینها عواملى است که تأثیر مىگذارد.» [۱۵]
• هزینه خطای نخبگان بیشتر از مردم است
«نخبگان که حالا انتظار هست که کمتر خطا کنند، گاهى خطاهایشان اگر کماً هم بیشتر نباشد، کیفاً بیشتر از خطاهاى عامهى مردم است – بر اثر بىبصیرتى است؛ خیلىهایش، نمیگوئیم همهاش.» [۱۶]
• چگونه نخبگان آگاه شوند؟
«آن کسى که براى انقلاب، براى امام، براى اسلام کار میکند، بمجردى که ببیند حرف او، حرکت او موجب شده است که یک جهتگیرىاى علیه این اصول به وجود بیاید، فوراً متنبه میشود.» [۱۷]
۶٫ فضای سوءظن
• اهمیت اخلاق از عمل بیشتر است
«به اخلاق خودمان هم برسیم. اخلاق اهمیتش از عمل هم بیشتر است. فضاى جامعه را فضاى برادرى، مهربانى، حسن ظن قرار بدهیم. من هیچ موافق نیستم با اینکه فضاى جامعه را فضاى سوءظن و فضاى بدگمانى قرار بدهیم. این عادات را از خودمان باید دور کنیم.» [۱۸]
• رسانهها به فضای سوءظن دامن نزنند
«مجادلات سیاسى براى کشور زیانبار است. نه فقط امروز که دشمن ما را تهدید مىکند، بلکه همیشه مضر است؛ براى سازندگى و راه انداختن چرخهاى اقتصادى مضر است. اگر بعضیها هر روزى به نحوى مسألهى جدیدى درست کنند و افکار عمومى را متوجه به یک مسألهى موهوم کنند، اینها به ضرر کشور است.» [۱۹]
۷٫ فتنهسازی
«دشمنان ملت از شفاف بودن فضا ناراحتند؛ فضاى شفاف را برنمیتابند؛ فضاى غبارآلود را میخواهند. در فضاى غبارآلود است که میتوانند به مقاصد خودشان نزدیک شوند و به حرکت ملت ایران ضربه بزنند. فضاى غبارآلود، همان فتنه است. فتنه معنایش این است که یک عدهاى بیایند با ظاهرِ دوست و باطنِ دشمن وارد میدان شوند، فضا را غبارآلود کنند؛ در این فضاى غبارآلود، دشمنِ صریح بتواند چهرهى خودش را پنهان کند، وارد میدان شود و ضربه بزند.» [۲۰]
۸٫ سیاسیکاری و سیاسیبازی
– این سیاسیبازىها و سیاسىکارىهاى متعارف نیست؛ اینها خلاف عقل است.
– عقل آن چیزى است که راه عبادت خدا را هموار میکند.
– شاخصش براى ما، بین خودمان و خدا، این است که نگاه کنیم ببینیم در بیان این حرف اخلاص داریم یا نه؟ به فکر خدائیم یا نه؟ من دارم براى خاطر خدا، رضاى خدا حرف میزنم یا براى خاطر جلب توجه شما دارم حرف میزنم؟ براى خاطر خداست یا براى خاطر دل مستمع و غیر مستمع است؟ [۲۱]
۹٫ برخورد غیرفکری با یک فکر غلط
«یکى از چیزهایى که به پا گرفتن فکر غلط کمک مىکند، برخورد غیرفکرى با آن است. بعضیها خوششان مىآید که یک حرف بىربط مهملى بزنند، بعد بهجاى اینکه یک نفر بلند شود، در مقابلشان بایستد و بگوید این حرف شما به این دلایل، باطل است، یک نفر بلند شود و فحششان بدهد! از خدا مىخواهند! چون تکلّف استدلال، از روى دوششان برداشته مىشود و راحت مىشوند؛ در موضع مظلومیت و حق بهجانبى مىگویند بله، نمىگذارند ما حرف بزنیم! حالا هم مىبینید که بعضیها حرف مهملى را مىزنند، هیچ کس هم در مقابل، هیچ چیز نمىگوید، ولى فوراً داد مىزنند که آقا، نمىگذارند ما حرف بزنیم! نه آقا، کى نمىگذارد؟ حرفت را بزن؛ کسى که جلوى حرف را نگرفته است. » [۲۲]
نتیجهگیری
سالهایی که در آن زندگی میکنیم، آبستن حوادث فتنهگون بسیاری است. فتنه طراحی شدهای از سوی دشمن که ملت ایران در سال ۸۸ با موفقیت از آن عبور کرد و فتنه سختی که علما و بزرگان خبر از آن میدهند و ممکن است فتنههای عظیم بسیار دیگری!
قطعا بالا بردن بصیرت در شناخت سره از ناسره و بصیرتپراکنی در این شرایط، از جمله وظایف شیعیان است. باید توجه داشته باشیم که برای اینکه همواره گوش به فرمان ولی فقیه زمانه باشیم، نیاز داریم تا در فرمایشات ایشان تأمل کنیم و راه مستقیم را از راه انحرافی بازشناسیم.
یکی از بزرگترین ضرباتی که در طول تاریخ به شیعیان خورده است، به دلیل افراط و تفریط در دفاع از ولایت بوده است؛ در حالیکه دفاع واقعی از ولایت یعنی همگام و همراه و گوش به فرمان ولایت بودن در تمامی لحظهها. اگر زمانی مانند دوران امام حسن مجتبی (ع) دستور صلح صادر شد، بدون کوچکترین شکی آن را بپذیریم و اگر زمانی مانند دوران امام حسین (ع) دستور جهاد و جانبازی داده شد، با آغوشی باز از آن استقبال کنیم.
در شرایط کنونی هم باید همواره توجه داشته باشیم که اگر ولی فقیه زمانه، دستور به سکوت دادند ولو اینکه انحرافاتی در برخی جریانها حس کنیم، فرمان او را بپذیریم و اگر روزی دستور تبیین حقیقت دادند، تمام تلاش خود را برای پیروی از ایشان به کار گیریم.
اما تبیین حقیقت در شرایط غبارآلود فتنه، به سادگی امکانپذیر نیست. باید معیارها و شاخصهای ولایت تا عمق جانمان نفوذ کرده باشد و بدون ذرهای حب و بغض شخصی نسبت به انسانها و گروههای دیگر بررسی لازم را انجام دهیم. شاخصهای خودی و غیرخودی در کنار صفات آنان، همواره باید در خاطرمان باشد. بدانیم کسانی که اصل نظام را پذیرفتهاند (ولو با وجود اشتباهات) خودی هستند. به خاطر داشته باشیم که «وحدت» مهمترین نیاز کشور است و کسانی که چه با اعمال خود و چه با رسانههای خود به فضای سوءظن و اختلافات دامن میزنند، خودی نیستند. بدانیم که اگر کسی حرف بیهودهای زد، راه برخورد با آن «نقد» است و «ارائه برهان» و نه هتاکی و فحاشی و یا حتی موضعگیری سخت! زیرا کسی که حرف بیهوده زده، بار «تکلف استدلال» از روی دوشش برداشته میشود و مظلومنمایی میکند.
مراقب کسانی باشیم که به خاطر «سیاسیکاری و سیاسیبازی» خود طرفدار ولایت فقیه شدهاند. همچنین بدانیم که دفاع ما از ولایت اگر با بصیرت و هوشمندی همراه نباشد، ممکن است به ضرر ولی فقیه تمام شود؛ پس بصیرت، بصیرت، بصیرت…
———————————————-
پاورقی:
[۱]- بیانات در خطبههاى نماز عید سعید فطر، ۱۸/۱۰/۱۳۷۸
[۲]- سخنرانى در دیدار با فضلا، طلاب و اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت سالگرد قیام نوزدهم دیماه، ۱۹/۱۰/۱۳۷۰
[۳]- بیانات در خطبههاى نماز جمعهى تهران، ۲۳/۰۲/۱۳۷۹
[۴]- بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان، ۱۵/۰۶/۱۳۸۰
[۵]- پیام به مناسبت گردهمایى مسؤولان انجمنهاى اسلامى دانشگاهها، ۱۰/۰۵/۱۳۷۷
[۶]- پیام به نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و مردم ایران دربارهى حفظ وحدت و یکپارچگى، حمایت از دولت، جایگاه مجلس شوراى اسلامى و دفاع از اصل ولایت فقیه، ۱۸/۱۰/۱۳۶۸
[۷]- دیدار با مردم گرمسار، ۲۱/۸/۱۳۸۵
[۸]- بیانات در چهاردهمین سالگرد رحلت بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران حضرت امام خمینى(ره)، ۱۴/۰۳/۱۳۸۲
[۹]- بیانات در دیدار گروه کثیرى از جوانان استان اردبیل، ۱۳۷۹/۰۵/۰۵
[۱۰]- بیانات در دیدار جمعى از جهادگران جهاد سازندگی، ۱۳۷۷/۰۷/۱۵
[۱۱]- بیانات در سالروز ولادت حضرت امیرالمومنین(علیهالسلام)، ۱۳۸۸/۰۴/۱۵
[۱۲]- بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، ۰۸/۰۳/۱۳۸۴
[۱۳]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار هزاران نفر از اعضاى بسیج دانشجویى دانشگاههاى سراسر کشور، ۳۱/۲/۱۳۸۶
[۱۴]- سخنرانى در دیدار با مسؤولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران، به مناسبت عید سعید غدیر، ۲۰/۴/۱۳۶۹
[۱۵]- بیانات در جلسهى پرسش و پاسخ با مدیران مسؤول و سردبیران نشریات دانشجویی، ۴/۱۲/۱۳۷۷
[۱۶]- بیانات در دیدار با اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولى امر، ۱۸/۵/۱۳۸۸
[۱۷]- بیانات در دیدار با جمعی از طلاب و روحانیون، ۲۲/۹/۱۳۸۸
[۱۸]- خطبههاى نماز عید سعید فطر، ۲۹/۶/۱۳۸۸
[۱۹]- بیانات در خطبههاى نماز جمعهى تهران، ۱۶/۱/۱۳۸۱
[۲۰]- دیدار با اعضای شوراى هماهنگى تبلیغات اسلامی، ۲۹/۱۰/۱۳۸۸
[۲۱]- بیانات در سالروز عید سعید مبعث، ۲۹/۴/۱۳۸۸
[۲۲]- بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار شرکت کنندگان در همایش آسیبشناسى انقلاب، ۱۵/۱۲/۱۳۷۷