کتاب «خاطرات عزت شاهی» اثر محسن کاظمی در سال ۱۳۸۴ توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است. پس از آن انتشارات سوره مهر به چاپ مجدد آن در ۸۶۶ صفحه پرداخت که تا سال ۱۳۹۳ به چاپ بیست و یکم رسید.
عزت شاهی -که بعد از انقلاب نام خانوادگی خود را به مطهری تغییر داد- نام یکی از مبارزین دوران پهلوی است که پس از عملیاتهای گوناگون، دستگیر و تحت شدیدترین شکنجهها قرار میگیرد. محسن کاظمی توانسته در این کتاب به خوبی با مصاحبههای فراوان و انتقال احساسات گوناگون راوی، مفاهیم و فضا را به خواننده منتقل کند و در کنار آن با استفاده از پاورقیهای گوناگون در معرفی شخصیتها و البته ارائه اسناد در پایان کتاب، کار خواننده را سهل نماید.
عزت مطهری که راوی این کتاب است در این کتاب از ابتدای کودکی و نحوه بزرگ شدن خود و سپس جوانی و جدایی از خانواده و چگونگی علاقهمند شدن به مبارزه سخن میگوید. پس از آن به تشریح عملیاتهای گوناگون علیه رژیم شاه، نحوه دستگیری و شکنجههای غیرانسانی ساواک میپردازد. سالهای حضور در بازداشتگاه و زندان که قسمت زیادی از کتاب را شامل میشود نیز بسیار جالب و خواندنی است. پس از آن راوی به چرایی آزادی خودش چند ماه مانده به انقلاب اسلامی و تشریح نقشآفرینی در انقلاب میپردازد. پس از انقلاب نیز عزت شاهی فعالیتهای گوناگونی انجام میدهد که بارزترین آن حضور در کمیته انقلاب اسلامی است و پس از اختلافاتی که به وجود میآید به شغل آزاد روی میآورد. زیبایی کتاب در این است که خواننده با خوانش این کتاب، به بسیاری از حوادث پیش از انقلاب، حین انقلاب و پس از انقلاب پی میبرد. چگونگی دستهبندی گروههای مختلف و شخصیتهای سیاسی و طرز تفکر و رفتار آنها در موقعیتهای گوناگون از فرازهای زیبای این کتاب است. (+)
این کتاب را میتوانید به قیمت ۳۲۹۰۰ تومان از انتشارات سوره مهر خرید نمایید. همچنین نسخه الکترونیکی کتاب را میتوانید از اینجا دریافت نمایید. نظرات کاربران گودریدز هم راجع به کتاب خاطرات عزت شاهی را میتوانید در اینجا ببینید.
فرازی از کتاب
زندان فرصتی شد تا ما رؤسای آینده خودمان را در همان ماههای اول حضور بشناسیم. من از نزدیک شاهد بودم که مسعود رجوی با تصمیماتی که میگرفت و روشی که پیش رو داشت، چگونه مستبدانه و دیکتاتورمآبانه تشکیلات را زیر چتر خود داشت. او به واقع آدمی انحصارطلب و تمامیتخواه بود. در زندان نگرانی من از آینده بیشتر شد که نکند این آدمها روزی در رأس امور قرار بگیرند و سرنوشت ملتی به دستشان بیفتد، آنگاه باید در تاریکی دنبال چراغی بگردیم و محمدرضا پهلوی را بجوییم.
رهبران قوم از طرفی اجازه مطالعه و تعامل اندیشه به زیردستان را نمیدادند، از طرفی هم خود حرف و مطلبی نداشتند که به آنها ارائه کنند. از این رو به خاطر این که اعضا و هواداران به بیعملی دچار نشوند، آنها را به کارهای بیثمر، سبک و تهیمغز مشغول میکردند و با ایجاد شخصیت کاذب برایشان، آنها را حسابی در خود غرق میکردند. یکی را مسئول چای، دیگری را مسئول ناخنگیر، یکی را مسئول آفتابه، دیگری را مسئول خودکار، یکی را مسئول تاید، آن دیگری را مسئول صابون، آن یکی را هم مسئول آشپزخانه و … کرده بودند. به اندازه نفرات مسئولیت درست کرده بودند؛ این شخصیتهای کاذب چنان در جان و تن افراد رسوخ میکرد که وقتی مثلا صدا میزدند: مسئول ناخنگیر! گویی که رئیس جمهور را صدا میزنند. او ناخنگیر را در داخل جیبش میگذاشت، هر کسی به آن احتیاج داشت باید به او مراجعه میکرد و وی هم اسم متقاضی را مینوشت و بعد از نیم ساعت میرفت آن را میگرفت، بعد گزارش عملکرد خود را هم به مافوقش میداد!
واقعا وقت و زمان افراد را به این شکل میکشتند، تمام هم و غم فرد این میشد که در انتخاباتی که بود او رأی کافی برای تصدی پست ناخنگیر را به دست آورد؛ نمیدانست این مسئولیت نیست،مشغولیت است. این رویه موجب میشد بعد از مدتی افراد از درون تهی میشدند و خود را کاملا و دربست در اختیار سازمان قرار میدادند.