ضیافت بلا نام کتابی است از آیت الله سید محمدمهدی میرباقری که نشر تمدن نوین اسلامی آن را در ۲۰۳ صفحه منتشر کرده است و مبتنی بر دو دورهٔ سخنرانی ایشان است.
در جهانِ پرآشوبی که رنج را اغلب امری زائد و طردشدنی تلقی میکنیم، کتاب ضیافت بلا ما را به ضیافتی دعوت میکند که میزبانش بلاست و مهمانش انسانِ مشتاقِ تقرب. این اثر تأملبرانگیز نهتنها بلا را نفی نمیکند، بلکه آن را فرصتی برای عبور از ظاهر و رسیدن به باطن هستی میداند. میرباقری در این کتاب، تصویری متفاوت از سلوک الهی ارائه میدهد؛ مسیری که نه صرفاً بر تمرینهای عرفانی فردی، بلکه بر نسبت انسان با ولیّ خدا و رنجهای تاریخی تکیه دارد.
او از خلال زیارت عاشورا، مقامات سلوکی خاصی را به بحث میگذارد؛ از محبت و انتخاب معبود تا شفاعت، توبه و آمادگی در برابر فرصتهای تاریخی.
کتاب، با لحن خطابی و گاه استعاری خود، مخاطب را به تأملی عمیق در مورد چرایی و چگونگی رنجها فرامیخواند و نشان میدهد که بلا، اگر در نسبت با امام معنا شود، به ضیافتی برای تقرب تبدیل میشود، نه صرفاً محنتی برای طرد شدن یا ناامیدی.
نقد ساختاری و مفهومی
از نظر ساختار، کتاب بر پایهٔ دو دورهٔ سخنرانی تنظیم شده و در فصلهایی مجزا، مفاهیم کلیدی عرفان ولایی را شرح میدهد. نویسنده نگاه تربیتی به بلا دارد و با تحلیلهای گاه عرفانی و گاه فلسفی، آن را از یک درد خام به یک موهبت معنوی تبدیل میکند. در این اثر، بلا نه یک رخداد بیرونی، بلکه میتواند صحنهای برای تعالی روح در نسبت با امام تعریف شود.
زبان کتاب، در عین سادگی، گاه به فضای تفسیرهای عرفانی نزدیک میشود و خواننده را با تمثیل و استعاره مواجه میسازد. این ویژگی ممکن است در نگاه نخست پیچیده بهنظر برسد، اما با تأمل، به دریچهای برای فهم عمیقتر از محبت، حرکت، انتخاب و وصال تبدیل میشود.
فرازهایی از کتاب
رنج و لذت: فراق و وصال
انسان همراه با لذتها و رنجهاست و اگر این دو حالت از او گرفته شود، از حرکت میایستد. اگر هیچ حبّی در انسان نباشد، لذت هم به نقطه صفر میرسد. اگر هیچ چیز را دوست نداشته باشد، از هیچ چیزی هم لذت نمیبرد و برای هیچچیزی هم رنج نمیکشد؛ چون فراق و وصال در نظر او تفاوتی ندارد.
معبود افول کننده: حجاب یا آیه؟
اگر معبودی افول داشته باشد، ارزش دلسپردن ندارد؛ لذا انسانها با این افولها به سه شکل برخورد میکنند: عدهای هنگام ظهور و تجلی معبود، به آن دل میبندند و هنگام غروبش غصه میخورند؛ لحظهای دل میبندند و لحظهای غصه میخورند و عمرشان اینگونه میگذرد. عدهای هنگام شکست معبودشان، میگویند: «به جهنم که شکست!» میخواهند خود را آزاد جلوه دهند. آنها در حقیقت سرمایه محبت را از دست دادهاند. عدهای نیز افول معبود غروبکننده را در متن طلوع و ظهور و جلوه آن میبینند؛ به آن دل نمیبندند و برای دلکندن از آن، منتظر غروبش نمیمانند. اگر توجه و نگاه انسان از افولکنندهها برداشته شود، پشت پرده آنها را میبیند. اگر به این معبودها دل بست، «حجاب» میشوند و اگر دل برداشت «آیه» خواهند شد.
گوناگونی و اختلافها
از گوناگونی و اختلافها فهمیده میشود که خدا قصد دارد در هر چیزی خود را به آدمی نشان دهد، تا هرگز از او غافل نباشد…
نقل میکنند که روزی مرحوم «فیض» و «صدرالمتألهین» همراه با یکدیگر از مسیری عبور میکردند. دختری را بالای بام دیدند که قالی تکان میدهد و جوانی هم ایستاده و او را نگاه میکند و شعر میخواند. جوان به دختر میگوید: «نیامدهای به پشت بام تا قالی تکان بدهی، آمدهای که خود را نشان دهی.» صدرالمتألهین متحول میشود و گریه میکند. مرحوم فیض از او میپرسد: چه شد؟! ایشان جواب میدهند: گریه من از این جهت است که این همه سال درس خواندهام و فلسفه نوشتم و خود را عاشق خدای متعال میدانم اما هنوز با این حال و صفایی که این داماد با عروس خود داشت، من نتوانستم با خدای خود چنین سخن بگویم؛ لذا به حال خود گریه میکنم.
با صدهزار جلوه برون آمدی که من
با صدهزار دیده تماش کنم تو را
ساحل امن
ما معمولا در دنیای متحول و روی امواج، خانه میسازیم و به محض ساختن نیز خدای متعال آن را خراب میکند. دوباره جای دیگری را میسازیم و باز هم خدا آنجا را خراب میکند! اگر عاقل باشیم، پس از خراب شدن، دوباره آن را نمیسازیم. اگر از روی موج پا برداریم، خداوند ساحل را به ما نشان میدهد.
سبقت بر فرصتها
اگر انسانها از قبل، نیازهای ولیّ خدا را تخمین نزده و خود را برای رفع آن نیاز مهیا نکرده باشد، زمانی که باید، نمیتواند در میدان حاضر شود؛ فرصتها بر او سبقت میگیرند و نه او بر فرصتها؛ از این رو نمیتواند از فرصتها بهترین بهره را ببرد.