مهندسی واقعیت در جنگ

جنگ‌های معاصر دیگر صرفاً در میدان نبرد فیزیکی رخ نمی‌دهند؛ بلکه عرصه‌ای موازی، یعنی میدان «ادراک عمومی»، نقشی تعیین‌کننده در سرنوشت آنها دارد. روایت‌سازی رسانه‌ای نه‌تنها بر مشروعیت داخلی و روحیه‌ی نیروها تأثیر می‌گذارد، بلکه حمایت‌های بین‌المللی را نیز تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. درگیری اخیر میان ایران و رژیم صهیونیستی، بار دیگر این واقعیت را آشکار کرده است که هر عملیات نظامی، بلافاصله در قالب یک رقابت ادراکی بازتاب می‌یابد، و موفقیت در این جبهه مستلزم مدیریت دقیق سه عنصر کلیدی است: برجسته‌سازی، چارچوب‌گذاری و جهت‌دهی ذهنی.

برجسته‌سازی: چه چیزی دیده شود و چه چیزی نه؟

نخستین گام در شکل‌دهی به واقعیت جنگ، تعیین دستورکار رسانه‌ای است؛ یعنی آنچه باید در مرکز توجه قرار گیرد و آنچه باید حذف یا کم‌رنگ شود. رسانه‌ها با اعمال گزینش اطلاعاتی، چارچوب گفت‌وگو را مشخص می‌کنند و تصمیم می‌گیرند که مخاطب به چه مسائلی بپردازد یا از چه موضوعاتی غافل بماند.

برای نمونه، در ساعات نخست پس از تبادل حملات موشکی، رسانه‌های دشمن ابتدا تصاویر رهگیری سامانه‌ی «گنبد آهنین» را منتشر کردند. این تصمیم، هدفمند بود: پیش از آنکه تصاویر خسارت داخلی برجسته شود، حس امنیت و کنترل را در مخاطبان تثبیت کرد. از سوی دیگر، برخی رسانه‌های غربی، به جای تمرکز بر ابعاد نظامی جنگ، توجه را به پرونده‌ی مذاکرات هسته‌ای ایران معطوف کردند. چنین تغییری در دستورکار رسانه‌ای، روایت جنگ را از یک درگیری صرفاً نظامی به بخشی از یک مسئله‌ی بزرگ‌تر در سیاست بین‌الملل تبدیل کرد، که خود می‌توانست در چگونگی مداخله‌ کشورهای ثالث تأثیرگذار باشد.

بنابراین، برجسته‌سازی نه‌تنها تعیین‌کننده‌ محتوای خبری است، بلکه بر نحوه‌ی درک و واکنش مخاطبان نیز اثر مستقیم دارد. اگر یک طرف در این زمینه شکست بخورد، طرف مقابل می‌تواند با بازتعریف موضوعات کلیدی، شکل‌گیری واقعیت ادراکی را به نفع خود رقم بزند.

چارچوب‌گذاری: چگونه به موضوع نگاه کنیم؟

پس از تعیین دستورکار، رسانه‌ها وارد مرحله‌ی چارچوب‌گذاری می‌شوند؛ یعنی مشخص می‌کنند که رویدادها چگونه روایت شوند تا مخاطبان آنها را از زاویه‌ای خاص درک کنند.

واژگان انتخاب‌شده، تصاویر منتشرشده، تیترهای خبری و حتی ترتیب ارائه‌ی داده‌ها، همگی در خدمت این هدف هستند. برای نمونه، پس از حملات اخیر، رسانه‌های ایرانی از عبارت «پاسخ متقابل مشروع» استفاده کردند، در حالی که رسانه‌های اسرائیلی از «توقف تهدید قریب‌الوقوع» بهره گرفتند. هر دو طرف به یک واقعه‌ی مشترک اشاره داشتند، اما چارچوب‌های زبانی متفاوت آنها، پیام‌های کاملاً متضادی را به مخاطب القا می‌کرد.

چارچوب‌گذاری تنها به واژگان محدود نمی‌شود، بلکه تصاویر نیز نقشی کلیدی در تعیین فضای ادراکی دارند. به همین دلیل، رسانه‌های ایرانی در شب نخست جنگ، تصاویری از نیروهای نظامی و تجهیزات دفاعی منتشر کردند، در حالی که رسانه‌های غربی تصاویری از مناطق مسکونی تخریب‌شده و کودکان مجروح را برای مخاطب فارسی زبان برجسته کردند. تصویر اول، روایت آمادگی و مقاومت را تقویت می‌کند؛ تصویر دوم، بر هزینه‌های انسانی جنگ تأکید دارد.

یک چارچوب رسانه‌ای موفق، آن است که بتواند گفتمان قالب را شکل دهد و رقبا را وادار کند که به آن چارچوب پاسخ دهند. در غیر این صورت، روایت‌های مخالف قادر خواهند بود با تغییر زاویه‌ی دید مخاطبان، افکار عمومی را در مسیر مطلوب خود هدایت کنند.

جهت‌دهی ذهنی: چگونه ذهن مخاطب را آماده‌ پذیرش یک روایت کنیم؟

پس از آنکه دستورکار مشخص شد و چارچوب ارائه‌ اطلاعات تثبیت گردید، مرحله‌ی جهت‌دهی ذهنی آغاز می‌شود. این فرآیند شامل تکرار اطلاعات، کلیدواژه‌ها و تصاویر است، به‌گونه‌ای که ذهن مخاطب به‌طور ناخودآگاه آنها را به‌عنوان معیارهای ارزیابی خود قرار دهد.

در جریان حملات اخیر، اسرائیل در روزهای نخست، عبارت «Iron Dome Saved Lives» را در بیش از ۱٬۱۰۰ توییت رسمی به کار برد. این تکرار گسترده باعث شد که مخاطبان، بدون نیاز به بررسی داده‌های واقعی، این گزاره را به‌عنوان یک حقیقت مسلم بپذیرند که گنبد آهنین زندگی‌شان را نجات می‌دهد.

مشابه همین راهبرد، رسانه‌های مقاومت نیز در خلال حملات، نسبت رهگیری بسیار بالا را به دفعات متعدد در کانال‌های تلگرامی منتشر کردند تا این عدد به مقیاس سنجش کارآمدی سیستم دفاعی در ذهن مخاطبان تبدیل شود.

روش دیگر در جهت‌دهی ذهنی، نمادسازی تصویری است. وقتی یک تصویر بارها و بارها در رسانه‌ها منتشر می‌شود، ذهن مخاطب آن را به‌عنوان تصویر غالب جنگ ثبت می‌کند. به همین دلیل، برخی رسانه‌ها مکرراً از یک تصویر خاص – مثلاً نقشه‌ی خسارات یا چهره‌ی یک کودک آسیب‌دیده – استفاده می‌کنند تا آن را به لنگر ادراکی جنگ تبدیل کنند.

جمع‌بندی

این سه لایه‌ی رسانه‌ای، نه‌تنها بر درک عمومی از جنگ تأثیر می‌گذارند، بلکه تعیین می‌کنند کدام روایت در حافظه‌ جمعی ماندگار خواهد شد. برجسته‌سازی مشخص می‌کند دربارۀ چه صحبت شود. چارچوب‌گذاری مشخص می‌کند چگونه به یک موضوع نگاه کنیم. جهت‌دهی ذهنی مشخص می‌کند با چه معیارهایی آن را ارزیابی کنیم. فقدان هر یک از این لایه‌ها، موجب تضعیف روایت و واگذاری میدان جنگ ادراکی به طرف مقابل خواهد شد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به بالا بروید