امروزه، هر بحران سیاسی یا درگیری نظامی، بهطور موازی در فضای دیجیتال نیز جریان مییابد—جنگی پنهان اما سرنوشتساز که سلاحهای آن هشتگها، تصاویر، و روایتها هستند.
در این یادداشت، چهار ابزار کلیدی مورد بررسی قرار میگیرند که در نبرد ادراکی میان ایران و اسرائیل، برای شکلدهی به افکار عمومی و مهندسی روایتهای خبری بهکار رفتهاند:
۱. هشتگسازی لایهای: مهندسی افکار عمومی از طریق نشانهگذاری دیجیتال
هر بحران نظامی یا امنیتی، بلافاصله به موجی از واکنشها در شبکههای اجتماعی تبدیل میشود. این موج، برخلاف تصور عمومی، اغلب خودجوش نیست، بلکه بر اساس سناریویی مشخص طراحی و اجرا میشود.
سه لایهٔ کلیدی در این مدل هشتگسازی:
- هشتگ رسمی (مانند نام عملیات یا هشدار امنیتی): ایجاد چارچوب رسمی و مشروعیتبخشی به اقدام.
- هشتگ احساسی (نظیر #PrayFor…): برانگیختن احساسات و بسیج عاطفی کاربران.
- هشتگ خبری عمومی (مثل #Breaking): تضمین دیدهشدن محتوا در جریان اصلی اطلاعات.
نمونهی عملی:
در حملهی موشکی ایران به پایگاههای اسرائیل، طرف اسرائیلی با ترکیب هشتگهایی چون #IsraelUnderAttack، #IronDome، و #Breaking توانست اینگه به جهان وانمود کند که اقتدار دفاعی قابل توجهی دارد.
در مقابل، کاربران ایرانی و رسانههای مقاومت با استفاده از هشتگهایی مانند #IranStrikeBack تلاش کردند روایت دروغ اسراییل در مورد ایران را از «حمله» به «دفاع مشروع» تغییر دهند.
هر طرفی که زودتر و هوشمندانهتر سناریوی هشتگها را طراحی و منتشر کند، افکار عمومی را در جهت مطلوب خود شکل میدهد.
۲. استریم زنده: فشردن زمان، ساختن واقعیت
پخش زندهٔ ویدیوها از صحنهٔ نبرد، یکی از مؤثرترین ابزارهای روایتسازی در زمان بحران است. این تکنیک، فاصلهٔ زمانی بین وقوع حادثه و بازتاب رسانهای را به حداقل میرساند.
چرا مهم است؟
وقتی مخاطب، یک رخداد را «زنده» میبیند، دیگر منتظر راستیآزمایی نمیماند. اولین تصویر یا ویدیو، ذهنیت اولیه را شکل میدهد—و گاه همین تصویر، تا پایان بحران در حافظه عمومی باقی میماند.
نمونهٔ عملی:
در حمله ایران به مناطق حساس در فلسطین اشغالی، اسرائیل بلافاصله ویدیویی از رهگیری موفق یک موشک را در حساب رسمی ارتش خود منتشر کرد. این ویدیو بهسرعت بازنشر شد و فضای رسانهای را در همان ساعات اولیه به سمت «موفقیت دفاعی» سوق داد، حتی پیش از آنکه ابعاد حمله یا میزان خسارت روشن شود.
پیشیگرفتن در انتشار ویدیوهای زنده به معنای تسلط بر روایت اولیه و شکلدهی به برداشت عمومی است.
۳. دیپفیک و رسانههای مصنوعی: بازی با واقعیت تصویری و صوتی
فناوریهای هوش مصنوعی اکنون به حدی رسیدهاند که میتوانند چهره، صدا، و صحنههایی کاملاً باورپذیر اما ساختگی تولید کنند. این ابزارها میتوانند روایتهای دلخواه را بازآفرینی کرده و حتی رویدادهای خیالی را بهعنوان واقعیت جا بزنند.
رسانههای مصنوعی نهتنها واقعیات را بازنمایی، بلکه آنها را بازسازی و بازآفرینی میکنند.
۴. باتنتهای احساسی: مهندسی عاطفی در میدان مجازی
حسابهای جعلی (باتها) بهعنوان بازوهای دیجیتال روایتسازی، با هدف تولید و تزریق احساسات خاص وارد عمل میشوند. این باتها اغلب شخصیتهایی ساختگی با هویتهای عاطفی دارند—مادری نگران، کودکی زخمی، سربازی خسته یا پزشکی امیدوار.
نحوهٔ کار:
با انتشار پیامهایی از جنس «ترس»، «همدردی»، یا «افتخار»، این حسابها توانایی بالایی در تأثیرگذاری بر احساسات مخاطب دارند. کاربران واقعی، اغلب این پیامها را بازنشر میکنند، بدون آنکه متوجه منبع سازمانیافتهٔ آن باشند.
نمونهٔ عملی:
پس از انتشار تصاویر حمله موشکی ایران، برخی اکانتهای ناشناس در توییتر، پیامهایی از شهروندان اسرائیلی درباره «ترس از شب»، «کودکان مضطرب» و «دعا برای صلح» منتشر کردند. لحن عاطفی این پیامها، بازنشر گستردهای داشت و موجب ترندشدن هشتگ #PrayForIsrael شد.
احساسات، قدرتی فراتر از داده دارند. هر روایتی که بر محور عاطفه بنا شود، ظرفیت تأثیرگذاری بسیار بیشتری خواهد داشت.
در میدان نبرد ادراکی، پیروزی نه صرفاً با دادههای واقعی، بلکه با هوشمندی در انتشار، سرعت در روایتسازی، و مهارت در مدیریت واکنشهای مخاطب بهدست میآید. هر طرفی که این ابزارها را زودتر و هدفمندتر بهکار گیرد، روایت خود را بر ذهن مخاطبان مسلط خواهد کرد.