تفاوت مردم و امت
اسلام در خدمت همه ناس است؛ صلاح همه را مىخواهد نه فقط صلاح مسلمانان را. نظام اسلامى به سعادت کل بشر مىاندیشد. ولى در میان ناس و کل بشر، آنها که بر پایه اعتقاد به اسلام و التزام به اسلام یک مجموعه به وجود مىآورند مى شوند امت. امت، از نظر ایدئولوژى اسلامى و مبانى عقیده و عمل اسلام، حتماً نیاز دارد به امامت.
مبانی نظری قانون اساسی، صفحه 40
نویسنده: شهید بهشتی
رابطه امت و امامت در عصر ما
به مسلمان ها گفته مىشود اَطیعوالرَّسولَ: باید از این پیامبر فرمان ببرید. تعیینى است، ولى تحمیلى نیست. چون وقتى مسلمانان به فرزند عبداللّه به عنوان نبىالله و رسول اللّه معتقد شدند و ایمان آوردند، زمینه قبول اطاعت او را با خود در دل دارند. تعیینى هست ولى تحمیلى نیست.
ولى امروز در این عصر غیبتِ امامِ معصومِ منصوبِ منصوص، در این عصر، امامت، دیگر تعیینى نیست؛ تحمیلى هم نیست؛ بلکه شناختنى و پذیرفتنى یا انتخابى است. بنابراین رابطه امت و امامت در عصر ما یک رابطه مشخص است. دقت بفرمایید! شناختن آگاهانه و پذیرفتن نه تعیین و نه تحمیل. شما در طول این قرنهاى متمادى هیچ جا خواندهاید یا از هیچ کس شنیدهاید که مرجع تقلید و رهبر دینى را به مردم تحمیل کرده باشند و بگویند مجبورید از او تقلید کنید؟ آیا شما تا به حال شنیده یا خواندهاید؟ این امامت و امت نسبت به یکدیگر مسئول و متعهدند. با تعهد و مسئولیت متقابل.
مبانی نظری قانون اساسی، صفحه 40 و 41
انقلاب در معرض خطر است اگر…
حالا دیگر [با وجود قوانین نظارت بر دولت توسط دستگاهها] آیا دولتى جرأت مىکند برخلاف مصالح ملت قدمى بردارد؟ خیر. اما به یک شرط. آن شرط چیست؟ خواهش مىکنم این جمله را به اعماق ضمیر اجتماعى و اسلامیتان بفرستید، چون باور کنید اگر مفاد این جمله در اعماق ضمیر اسلامى و اجتماعى ما زنده نماند، مانند هر انقلابى که در معرض خطر است، انقلاب ما نیز چنین خواهد بود. به شرط حضور آگاهانه یک یک افراد امت در اداره جامعه. «به من چه» و «به تو چه» در جامعه اسلامى وجود ندارد. بله به یک معنا درست است. «به تو چه» در هنگامى که در قلمرو دیگران دخالت بیجا مىکنى، اما اگر نظارت مىکنی «به تو چه» و «به من چه» معنى ندارد. براى نظارت «به من چه» و «به تو چه» وجود ندارد، اما براى دخالت، البته «به تو چه» و «به من چه» وجود دارد. دخالت نه، نظارت آرى.
مبانی نظری قانون اساسی، صفحه 45
قانون اساسی مانند دستگاه گردش خون
این قانون اساسى درست مثل دستگاه گردش خون است. اگر آن را سالم نگاه داشتید، یکایک سلولها را درست تغذیه مىکند. به راستى شما وقتى سرتان درد مىگیرد و یک قرص آسپیرین میل مىکنید هیچ فکر کردهاید که آسپیرین که به معده مىرود به سر چه کار دارد؟ دستگاه گردش خون در بدن انسان و جاندارانى که این دستگاه را دارند کار خاصى انجام مىدهد و آن این است که نیازهاى مجموعه بدن را مىگیرد و با خود حمل مىکند و به هر جا خونى را که به آن نیاز دارد مىرساند.
شما ملت آگاه، شما ملت به پا خاسته، شما مردمى که بخصوص در این هجده ماهِ اخیر نشان دادید که در تشخیص بسیار قوى هستید و زمانتان را درک کرده اید و عالِم به زمان شدهاید، این خود آگاهى و این فداکارى و از خود گذشتگى و این حضور آگاهانه و متعهدانه را حفظ کنید؛ آنوقت نظام سیاسى قانون اساسى به صورت یک دستگاه گردش خون منظم و دقیق، چنان کار خواهد کرد که دیگر احدى هوس دیکتاتورى و حقکشى و تجاوز را به دل راه ندهد.
مبانی نظری قانون اساسی، صفحه 45 و 46
آیا رهبر میتواند خارج از ایران باشد یا ایرانی نباشد؟
وقتى که این مسئولیتها در جامعه اسلامى ایران بر عهده امام گذاشته شد و امام، چه به صورت فرد چه به صورت شورا، باید از نزدیک این وظایف را انجام بدهد، خود به خود از این پس باید مرجعیت عام مردم و رهبرى و امامت امت در جایى باشد که بتواند این نقش را به صورت کامل انجام دهد. اگر در خارج ایران مىتواند این نقش را به طور کامل انجام بدهد براى ما مرز معنى ندارد و اگر عملاً نمىتواند، که همین طور هم هست، باید مقرّ امامت به جایى بیاید که جامعه اسلامى تحقق یافته است. بىتعارف حرف بزنم: اگر این جمهورى اسلامى تحقق پید ا کرد، اولین جامعه اسلامى مبتنى بر نظام کامل اسلام در عصر ما مىشود. اولین جامعه اسلامىِ مبتنى بر نظام کامل اسلام در عصر ما مىشود، و در این صورت اصولاً وظیفه هرکس که مى تواند در این نظام مسئولیتى به عهده بگیرد این است که از هر گوشه دنیا که هست به داخل این نظام بیاید. فقیه عادل، نه فقط فقیه ترین در دین، که براى او، فقیه ترین آگاه، باتقوا، متعهد، مدیر، شجاع و توانا را شرط گذاشتهایم. حالا اگر فقیه، هم عالم به زمان است، هم شجاعت دارد و به یک وجب زمین نچسبیده است، و هم با تقوا و عادل است و این مسئولیتها را در جامعه ایران مىیابد، دیگر یعنى چه که نخواهد بیاید؟ چه کار مىشود کرد؟! این فرهنگ شاهنشاهى حالا حالاها ما را رها نمىکند. ما هم در ذهنمان این است که یک فرد خودمختار و یکدندهاى که فقط به تشخیص و میل خود عمل مىکند احیانا مىتواند رهبر ما باشد. این نمىشود. فردى که مىخواهد رهبر باشد باید بیاید جایى که وظایف رهبریش را انجام مىدهد. اگر تخلف کرد با او چه کار مىکنند؟ مىگویند کسى دیگر به جاى او بیاید.
مبانی نظری قانون اساسی، صفحه 50 و 51
رباخواری مقدسمآبها؟!
در بند دوم از اصل چهل و سوم، بخش اقتصاد قانون اساسى، براى ایجاد یک حرکت خلاق در مردم در شهر و روستا گفتهایم که باید به همه کسانى که توانایى کار دارند اما سرمایه و وسایل کار ندارند ابزار و وسیله و امکانات کار بدهیم. این استعدادها را به کار بگیریم. این استعدادها را نمىشود در تنگنا قرار داد. در جمهورى اسلامى نباید استعداد سرگردان وجود داشته باشد. براى همین منظور در هفته گذشته اولین گام برداشته شد و مبلغ سه میلیارد تومان وام بدون بهره با حداقل کارمزد که از یک درصد بیشتر نخواهد بود و شاید هم کمتر از یک درصد، از سادهترین راه ممکن و کمتشریفاتترین ولى قابل اعتمادترین، که شاید شبکههاى صندوقهاى قرض الحسنه باشند، تصویب شد که در سرتاسر کشور در اختیار همه افراد و گروههایى قرار داده شود که مىخواهند فعالیتهاى سالم و سازنده کشاورزى، دامى، خدماتى و صنعتى داشته باشند. این اولین گامى است که شوراى انقلاب برداشته است.
قبلاً این طرح به شکلى دیگر مطرح شده بود و شور ا تصویب کرده بود ولى دو اشکال داشت: یکى این که در پیچ و خمهاى ادارى افتاده بود. دوم این که براى این وام کارمزدى برابر چهار یا شش درصد منظور کرده بودند که این با انقلاب اسلامى ما نمىخواند. ما نمىخواهیم دو مرتبه همان کارى را بکنیم که رباخوارهاى مقدسمآب بازار و غیر بازار مىکردند و رباى آب نکشیده و آب کشیده مىخوردند. اگر اسم بهره را کارمزد هم بگذاریم، بهره بهره است. به این دلیل بود که این تغییرات را دادیم و هم بهره را برداشتیم و هم راه دادنِ وام را ساده کردیم تا بتواند ان شاءالله زودتر در میدان عمل قرار بگیرد.
مبانی نظری قانون اساسی، صفحه 54
کدام زیربنای اجتماعی، انسانیتر است؟
در مورد زیربناى نظام اجتماعى آینده ما، که نظامى است اسلامى نه ملى و ناسیونالیستى، از ما مىپرسند که آیا این انقلاب درباره گروههاى ملى، مثلاًجبهه ملى و گروههاى مشابه آن، موضعش چیست؟ شما چه جواب مىدهید؟ آیا براى پاسخ به این سؤال جواب روشن و فشردهاى تهیه کردهاید؟ آیا با عناصر ملى و گروههاى ملى، انقلابمان و رهبریمان مخالف است؟ نه، چه مخالفتى. آیا کوششها و زحمتهایى را که عناصر ملى در طول دهها سال در راه مبارزه با برخى از عوامل ضد مردمى داشتهاند نادیده مىگیرد و آنها را بىارزش تلقى مىکند؟ نه، پس به اینها چه مىگوید؟ : به اینها مىگوید آقایان، برادران و خواهرانى که بر پایه تفکرات ملى مبارزه مىکردید، مبارزهتان محترم، ولى تِز مبارزهتان براى ملت ما ناقص است. امیدوارم که این مطلب باعث بد آمدن و رنجش کسى نشود. چون اگر ما نتوانیم بگوییم آقا تز مبارزهات ناقص است، پس دیگر چه بگوییم؟ چه آزادى داریم در تبادل نظر و برخورد آراء و افکار. گروههاى ملى در حد نقشى که در پیشبرد مبارزه ملت ما با استبداد و استعمار داشتهاند مورد قدردانى و احترام و ارجگذارىِ ما هستند، ولى با کمال برادرى و همراه با صراحت اسلامى مىگوییم تز این گروهها براى انقلاب کنونى ما ناقص است.
انقلاب ملى به هر حال از نوعى تفکر ناسیونالیستى مایه مىگیرد، و انقلاب اسلامى از تفکر جهانى مایه مىگیرد. چه نصیحت مىفرمایید؟ ما بیاییم در یک چهارچوب تنگ ملیت خودمان را محصور کنیم، یا در فراخناى جهان به مردم زمین از کران تا کران بیندیشیم؟ کدام اولى است؟ کدام متعالىتر است؟ کدام انسانىتر است؟ کدام با اومانیسم و مردم دوستى مترقى سازگارتر است؟
مبانی نظری قانون اساسی، صفحه 66
تداوم انقلاب تا بینهایت
فرهنگ اصیل اسلام فرهنگى است پویا نه متحجر، انقلابى -نه فقط یک بار ، نه فقط براى برانداختن یک رژیم- آیا انقلاب شما تمام شده است؟ بزرگترین مایه تأسف ما این است که دو روز بعد از در دست گرفتن قدرت و حکومت عده زیادى از مردم خیال کردند بحمداللّه انقلاب کردیم، کشته دادیم، خون دادیم، پیروز شدیم و دیگر تمام شد. واى بر آن انقلاب و انقلابى که در بامداد پیروزى بخواهد به محیط آرام و آسایش دهنده انقلاب پیروز شده دل ببندد و با شهادت و مبارزه و پیکار خداحافظى کند. واى بر آن انقلاب و انقلابى. با کمال تأسف باید بگویم، در این شش ماه که از پیروزى انقلاب مىگذرد، از این طریق ما ضربههاى شکننده و سهمگین خوردهایم. خیلى از مردم را مىبینیم که در زندگى روزانه انگار نه انگار که ما انقلاب داریم . زندگیمان از نظر مصرف، زندگى مردمى است که انقلابشان را تا آخرین مرحله پیروزى تمام کردهاند. رو آوردن به مصرف، رو آوردن به زندگى روزمره، دچار بیمارى خطرناک روزمرگى شدن، بزرگترین خطر است براى انقلاب.
برادران و خواهران! ما تا سالها انقلابمان با تمام خصلتهاى آن، زمان لازم دارد. دشمنان ما مىخواهند از این طریق که به ما الهام کنند که بروید آرام گیرید، استراحت کنید، سعادت و لذت و خوشى و شادى یکجا نصیبتان شد، دیگر چه مىخواهید؛ مىخواهند روحیه انقلابى را در جوانهاى ما و زن و مرد ما، در پیر و جوان ما افسرده کنند. مىخواهند شور انقلابى ما را بخوابانند. بیدار باشیم، هوشیار باشیم. کدام انقلاب است در دنیا که در صبح پیروزیش کار خودش را تمام شده یافته باشد . خودآگاهى انقلابى، شور انقلابى باید همچنان ادامه یابد. تا کى؟ من گفتم تا سالهاى سال؛ بگذارید بگویم تا بىنهایت، بگذارید بگویم جامعه اسلامى جامعهاى است که تداوم انقلاب در آن پایانِ زمانى ندارد.
مبانی نظری قانونی اساسی، صفحه 71 و 72