هزار و هفتصد و هفتِ آبی لاجوردی

مادرم وقتی سر نماز می‌ایستاد، تمام اطلسی‌های سجاده، طلاکوب می‌شدند. مادرم یک انگشتر عقیق داشت که […]

هزار و هفتصد و هفتِ آبی لاجوردی ادامه مطلب