بعضی وقتها باید «کمیل» خواند. دیگر کمیل یک عمل مستحبی نیست، واجب میشود انگار. نه واجب شرعی، واجب دلی!
صحیفه سجادیه را خیلی دوست دارم، امام چهارممان «زین العابدین» است و دعاهای او حلاوت و شیرینی خاصی دارد؛ برخی فرازهای صحیفه سجادیه واقعا لذتبخش است اما نمیدانم چرا «کمیل» بیشتر به دل مینشیند. انگار حرف دل من است.
هم اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ و هم کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ. هم میدانم چقدر گناهکارم و هم میدانم که نیکوییهایی از من در میان مردم نشر داده شده که شایسته آن نیستم.
به نظر من گفتن اینکه کمیل میخوانم به بقیه، مشمول ریا نمیشود. انقدر خار و خفیف میکنی خودت را در کمیل که جایی برای ریا نمیماند جز یک جا: یا سَریعَ الرِّضا. دوست کمیلخوانی داشتم که عاشق همین جمله یا سَریعَ الرِّضا بود. البته او آنقدر خوب بود که خودش را مقابل خدا همیشه بدهکار میدید و دنبال خشنودی سریع خدا بود. یادش بخیر.
باید کمیل خواند.