شبی در روستایی از مجلس ختم برمیگشتیم. راه آسفالت نبود و #باران زده بود، ماه در #آسمان نبود و تاریک بود و گِل میتوانست عابر پیاده را سُر بدهد. #دوچرخه سواری در حال عبور بود که نور چراغ خودروی من، راه را برایش روشن کرد. دوچرخه سوار از این فرصت استفاده کرد و آرام و با دقت مسیر را طی کرد تا به راه آسفالت همراه با نور برسد. چقدر در زندگیمان به این نورها احتیاج داریم.
مطالب مرتبط
دلخوشیهای از دست رفته!
رفته بودیم #روستا. به دخترم توضیح میدادم که وقتی بچه بودم اینجا چه شکلی بود. چقدر […]
تغییر کوچک در دیدگاه
فرض کنید در سال ۱۹۰۰ دنیا آمدهاید. وقتی ۱۴ ساله هستید، جنگ جهانی اول شروع می […]