پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

شما همین حالا وقتی می‌شنوید که زمامداران و رهبران فکری و سیاسی و اجتماعی برخی از جامعه‌های غیر اسلامی در میان مردم‌اند، با مردم‌اند، مثل مردم زندگی می‌کنند، چقدر برای شما جاذبه دارد؟ اما وقتی ببینید که در جامعه‌های اسلامی کمتر رهبری را می‌توانید پیدا کنید که یک‌دهم او هم کم‌تکلفی داشته باشد و ارتباط گرفتن با او ساده، آسان و معمولی و بدون به کار بردن جمله‌ها و کلمات و تشریفات و آداب و القاب باشد، برای شما چندش‌آور می‌شود. هرکس، در هر مقامی، در جامعه اسلامی، اسیر القاب و آداب و تشریفات باشد، دور از اسلام است. اگر ما با صراحت لااقل از خودمان انتقاد می‌کردیم... می‌گوییم آقا لااقل برای خودمان القاب درست نکنیم تا مسابقه القاب شروع بشود. مقامات روحانی یک جور، مقامات غیر روحانی یک جور. اقلاً من عالم دینی دیگر اسیر القاب نباشم. وای به اینکه یک منبری در مجلسی که یک مرجعی حضور دارد بالای منبر برود و اولاً دعا نکند، یا اگر هم دعا کرد «حضرت آیت الله العظمی» نگوید! اگر کلمه «عظمی» افتاد دیگر هیچ! این چیست؟ کجای این به اسلام می‌خورد؟ خوب، وقتی منِ عالمِ دینی اسیر آیت الله و آیت الله العظمی باشم، دیگر می‌توانم رهبر مبارزه با تشریفات در قشرها و گروه‌های دیگر بشوم؟

 

بایدها و نبایدها، صفحه 33

نویسنده: شهید بهشتی

 

ثبت نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است