اگر یک زمانی از شخص احمدینژاد خوشم میآمد اما هیچوقت از شخص بقایی خوشم نمیآمد. تقریبا همیشه او را یک فرد نچسب به احمدینژاد میدانستم که دلیل قرار گرفتن او کنار احمدینژاد برایم مبهم بود.
الان هم دفاعی از شخص بقایی ندارم. او طبق قانون متهم است به مواردی که سخنگوی قوه قضاییه با بردن نام ایشان در رسانههای رسمی آن را مطرح کرده است ولو اینکه به او تفهیم اتهام دیگری شده باشد! ممکن است این اتهام تبدیل به مجرم شدن ایشان شود و ممکن است به تبرئه شدن آن بینجامد که در این فرآیند هم من نقشی ندارم.
سخن من دفاع از شخصی نیست. سخن من نقد رفتاری است که در حال انجام است. حقوقدان نیستم که بگویم بعد از گذشت 24 ساعت از بازداشت که باید مقدمات دادگاه فراهم شود، قرار بازداشت چند بار قابل تمدید هست یا نیست. اما به عنوان یک فرد از امت اسلامی در حال مشاهده رفتاری هستم که آن را تبعیضآمیز میدانم.
این متهم به هر دلیلی بیمار میشود و به بیمارستان منتقل میشود. رییس جمهور سابق کشور پس از آنکه میشنود خانواده او را برای ملاقات راه ندادهاند، برای رفع نگرانی خانواده متهم به بیمارستان میرود اما او را هم راه نمیدهند. شاید بهانه ساعت ملاقات است اما درخواست گفتگوی تلفنی احمدینژاد هم با مخالفت روبرو میشود؛ شاید آن هم به دلیل عدم حال مساعد بیمار بوده است. درخواست رییس جمهور سابق کشور برای گواهی مکتوب پزشک مبنی بر سلامتی بیمار هم با مخالفت روبرو میشود و ...
آیا اگر به جای احمدینژاد، رییس سابق قوای دیگر هم بودند همین رفتار با او میشد؟
اصلا فرض بگیریم بقایی مجرم است و تمام اتهامات او اثبات خواهد شد. حکمش چیست؟ اعدام؟ حبس ابد؟ یا کمتر؟ هر حکمی است اجرا کنند. چرا پروندهای در این سطح این همه طولانی میشود؟ ممکن است بگوییم روند پرونده کند است و دلایل اثبات و رد هنوز متقن نیست اما سوال اساسی این است که به کدام مجوز شرعی و قانونی در این مدت آبروی یک فرد ریخته شده است و اسمش توسط مسئولان رسمی کشور برده میشود؟
مانند پست قبلی تکرار میکنم:
استاد قرائتی آیهای از قرآن نقل میکردند که قصد گناه تا وقتی در نیت فرد است و مرتکب آن عمل نشده است، گناه نیست مگر یک گناه و آن گناه ریختن آبروی مومن است. حتی اگر در دلمان راضی باشیم به ریخته شدن آبروی یک مومن، گناه ما هم هست. عدم رضایتمان نباید فقط در دلمان بماند. باید کوشش کنیم که اوضاع اخلاقی جامعه بهتر شود. باید درخواست کنیم تا قوه قضاییه یا هر نهاد دیگری که مسئول است ملجأ و پناهگاه مظلومین باشند و مدعی عدالت و شفافیت.
چند روزی که گذشت و به دلیل نگارش پروپوزال رساله دکتری فرصت به روز رسانی وبلاگ فراهم نشد اتفاقات مهمی افتاد.
- حضور ترامپ در عربستان سعودی و جلسه با چندین کشور اسلامی و متهم کردن ایران در موارد مختلف. اتفاقی که جهل حاکمان سعودی را بیش از گذشته نمایان کرد. دولت سعودی که در دشمنی با آنها اکثریت کشور ما متفق القول هستند، هر چند که دلایلمان با هم متفاوت باشد که به این مهم نیز باید توجه کنیم.
- شاید یکی از نتایج این حضور تعرض به شیخ عیسی قاسم در بحرین بود. اتفاقی که قیام مردم بحرین را وارد فاز جدیدی از مبارزه کرد. اتفاقاتی که هر چند در رسانهها و به ویژه رسانههای اجتماعی کشور ما کمتر بازتاب داشته باشد اما امیدوارم به زودی به نتیجه قطعی خود برسد که سنت خدا از بین رفتن باطل است.
- فروش گاز به ترکیه به قیمت تقریبا مفت که در رسانهها مواضع موافق و مخالف زیادی داشت. هر کدام از طرفین دلایلی مطرح میکنند که هیچ ربطی به دلایل طرف دیگر ندارد! و آخر مشخص نشد واقعا این جریمه به دلیل گران فروختن گاز در سالها قبل بوده یا به دلیل کرسنت؟!
- تغییرات در بالاترین سطح در دانشگاه آزاد که باید صبوری کرد و نتیجه اقدامات را دید. اقداماتی که اگر به بهتر شدن اوضاع کمک نکند، شاید به بدتر شدن آن یاری برساند!
- اختلافات بر سر سند 2030 و نحوه توافق یا امضای آن خبر دیگری بود که این روزها بر زبان همه بود. یک طرف ایرادات را میگوید و طرف دیگر معتقد است که در چارچوب فرهنگ خودمان آن را اجرا میکنیم. کسی نمیگوید که ساز و کار قانونی و تصویب آن در کشور چگونه بود و اگه ایرادی داشته آیا برای حل این ایراد هم کسی فکر میکند تا دیگر چیزی بدون خبر تصویب نشود؟
- اظهارات رییس قوه قضاییه در مورد حصر و پاسخ سخنگوی دولت خبر دیگری بود که باید دید در آینده کدام طرف چه کاری انجام میدهد. آیا دولت از این مسئله فقط به دنبال بهره برداری سیاسی است یا موقع اقدام و عمل فرا رسیده؟ واکنش قوه قضاییه چه خواهد بود؟ باید منتظر ماند.
- حضور احمدی نژاد در مزار شهدا و اعتراض خانواده شهدای حرم اتفاق دیگری بود که مورد توجه رسانههای اصولگرا قرار گرفت و حتی خبرگزاریهایی که سالها احمدی نژاد را بایکوت کرده بودند و به جز خبر توصیه رهبری به عدم شرکت در انتخابات، حتی خبر ثبت نام او برای ریاست جمهوری را هم از سر اجبار منتشر کرده بودند به یکباره بایکوت رو کنار گذاشتند و فیلمهایی از این اعتراض منتشر کردند. اتفاقی که لااقل اگر برای رسانه جهتدار بد نباشد، برای خبرگزاری که باید بیطرف باشد اصلا خوب نیست. سردبیر چنین خبرگزاریهایی باید یک بار از خود بپرسند که آیا در این سالها احمدی نژاد فقط همین یک بار میان مردم رفت؟ آیا دفعههای قبل هم مورد اعتراض مردم قرار میگرفت یا فقط این یک بار او را دیدهاند و بارها ابراز محبت مردم را ندیدهاند؟
پ.ن: یک آفت در جامعه ما رو به رشد است: وزنکشی رسانهای. گاهی اوقات به جای اینکه حق را از باطل تمیز دهیم، بر حق پافشاری کنیم و با استدلال و تبیین به حل مسائل بپردازیم، همه چیز را در عملیات روانی و فشار رسانهای و وزن کشی آن میدانیم. گویا اگر به شیوههای مرسوم خبرپراکنی کنیم به مقصود میرسیم! به نظر میرسد به جای اینکه وزنمان را در رسانهها بالا ببریم باید خودمان را به حق نزدیک کنیم که این راه سعادت است.
بعد از تسری شایعات پیرامون نهی احمدینژاد برای حضور در انتخابات 96 توسط رهبر معظم انقلاب و شفاف شدن موضع ایشان با اعلام پشت بلندگوی عدم نهی و توصیه خیرخواهانه به برادر مؤمن با توجه به مصلحت موجود، احمدینژاد نامهای نوشت و به ایشان اعلام کرد که قصد شرکت در انتخابات سال 96 را ندارد.
یک ماه بعد در تاریخ 13 آبان در شورای بازخوانی خط امام (ره)، باز هم احمدینژاد در این خصوص صحبت کرد و گفت:
دوستانی که می خواهند در انتخابات کار کنند و در انتخابات نظری دارند، بروند و در این مجموعه نباشند. چون آسیب میبیند. من میدانم در این انتخابات حساسیت و فشار زیاد است. میآیند فشار میآوررند، وادار میکنند که آقا حمایت کن و اطلاعیه بده! من گفتم هیچ برنامهای در رقابت ها ندارم؛ معنایش این است که در انتخابات شورا یا ریاست جمهوری چیزی به معنای حمایت از شخص یا لیست وجود ندارد. اگر نزدیکترین فرد به من هم آمد و گفت؛ محترم و آزاد است. گرچه من به او می گویم این کار را نکن؛ ولی ارتباطی به من ندارد. روشن است که اگر از کسی حمایت کنم میشود همان بحث دیگر! شوخی و بازی نیست. بگویند آقا خودت نباش، اعتبارت بیاید پشت این آقا، خب خنده دار است دیگر! اگر با من مشورت کنند که میگویم حتما نروید چون ضرورتی ندارد و در این صحنه نمی توانید کاری کنید و موفق نمی شوید. حضورتان نمی تواند مفید باشد. دلایلش هم موجود است. ما خیالمان راحت است. از اول هم راحت بود. ماب این دغدغه را نداریم.
پس از آن نیز در تاریخ 23 بهمن، دوباره احمدینژاد با صدور اطلاعیهای اعلام کرد که از هیچ فرد یا گروه یا جناحی در انتخابات 96 حمایت نخواهد کرد.
در بند سوم این اطلاعیه آمده است:
۳- ممکن است برخی افراد یا جریانات و جناحها به خاطر منافع گروهی، اخبار و شایعاتی تحت عنوان حمایت از شخص خاصی به نقل از اینجانب منتشر نماید. صریحا اعلام مینمایم که این نوع شایعات و اخبار حتی اگر از زبان نزدیکان اینجانب باشد، خلاف واقع است و قویا تکذیب میشود.
پس از این اطلاعیه، چند روز پیش، حمید بقایی اعلام کاندیداتوری میکند و مدعی میشود میخواهد راه احمدینژاد را ادامه دهد. تا اینجا مشکلی نیست و حمایتی از جانب احمدینژاد صورت نگرفته است. همه بقایی را شوخی میگیرند و مشایی که قبلا مدعی شده بود بعد از پایان دولت تصمیم گرفته است اظهار نظر سیاسی نکند، اعلام میکند که کسانی کاندیداتوری بقایی را شوخی میدانند که در سال 76 خاتمی و در سال 84 احمدینژاد را شوخی میدانستند. تا اینجا هم میتوان اظهار نظر مشایی را یک اظهار نظر سیاسی تلقی کرد و به احمدینژاد مربوط ندانست.
اما روز گذشته مشایی در یک نشست پرسش و پاسخ رسمی، به صورت تمام قد از بقایی حمایت میکند و او را شبیهترین فرد به احمدینژاد میداند و میگوید:
آنچه از بیانات مقام معظم رهبری دریافت کردیم این است که دکتر احمدی نژاد فقط به عنوان نامزد حضور نداشته باشد.
اینها که میگویند بر اساس توصیه رهبری احمدینژاد نباید از کسی حمایت کند، اگر ایشان از نامزد موردنظر آنان حمایت کند باز هم این حرفها را خواهند زد؟!
ذکر دو نکته در اینجا لازم است:
یک نکته آنکه آیا احمدینژاد جمله خودش را یادش هست که «احمدینژاد یعنی مشایی و مشایی یعنی احمدینژاد»؟ آیا کنارهگیری خودش از حمایت از کاندیداها و حمایت تمام قد مشایی از یک کاندیدا را میتوان هضم کرد؟ این تناقض آشکار را نمیتوان با جملاتی نظیر اینکه مشایی آزاد است و به من ربطی ندارد هم توجیه کرد؛ زیرا مشایی با بقیه افراد در این جریان فرق دارد. پذیرفتن این توجیهات یعنی مشایی با احمدینژاد فرق دارد و چون فرق دارد پس نمیتواند جریان مردمی احمدینژاد را هدایت کند.
نکته دوم اینکه دریافت مشایی از بیانات رهبری با دریافت احمدینژاد کاملا متفاوت است و این اظهر من الشمس است. ضمن اینکه باید پرسید منظور مشایی از جملهای که نقل شد چه کسانی بودند؟ برداشت احمدینژاد هم از توصیه رهبری این بوده است که نباید از کسی حمایت کند و آن را کتبی و شفاهی اعلام کرده است. باید بپذیریم احمدینژاد در این موضوع مهم با «اینها» (اصولگرایان) توافق نظر دارد و با مشایی اختلاف جدی دارد؟
به نظر میرسد که هر چند احمدینژاد قبلا گفته است نزدیکان من هم اگر حرفی زدند، قویا تکذیب میکنم اما چون این فرد مشایی است که بارها احمدینژاد تأکید به مورد وثوق بودن ایشان داشته است و ایشان در حال مصادره احمدینژاد به نفع خود و جریان مدنظر خود است، یک بار دیگر نیازمند شفاف شدن موضع احمدینژاد هستیم تا تصور صراحت و شجاعتی که از احمدینژاد داشتیم خدشهدار نشود. ضمن اینکه ایشان باید به خودشان تذکر دهند که در عالم سیاست هیچوقت کسی را اینطور تمام قد مورد حمایت قرار ندهد، چون ممکن است روزهای دیگری از راه برسند.
جریان خبری سیاسی کشور در چند هفته اخیر تا حد قابل توجهی درگیر عدم حضور احمدینژاد در انتخابات سال آینده شد. خبری که انتشار غیررسمی آن به اختلافات و پچ پچ ها دامن زد و با موضع رهبری به نقطه شفاف رسید که طیفهای گوناگون را از منظر خود به نتیجهای رسانید.
در این میان برخی از هواداران احمدینژاد که او را نماد مردمی بودن و مبارزه با استکبار میشناسند، دچار سؤالات و ابهاماتی شدهاند که حتما لازم است آنهایی که دستشان میرسد کاری بکنند. نباید فراموش شود که خیل عظیمی از هواداران احمدینژاد دلبستگان به انقلاب و امام و رهبری هستند که احمدینژاد را -لااقل از نظر رویکردی و با قبول اشتباهات عملکردی- مجری صحیفه امام میدانستند؛ زیرا میدیدند در دوره او تحولاتی انقلابی صورت گرفت که سبک آن، سبک مبارزه با سلطه، حمایت از پابرهنهها و خدمت به عموم مردم بود. منکر اشتباهات احمدینژاد نیستم که او هم نقصهایی دارد؛ منکر اشتباهات دولت احمدینژاد هم نیستم که انتظار تسری یک فکر به تمامی بدنه دولت، تصوری نامعقول است. بحثم بر سر این است که این هواداران از مظلومترین گروههای جامعه هستند (عموم هواداران را عرض میکنم، منکر فرصتطلبان و نان به نرخ روز خوران و منفعت طلبان و ... که در همه جا هستند، نمیشوم). این هواداران همیشه از جان و دل برای انقلاب زحمت کشیدند، زیر شدیدترین عملیاتهای روانی خارجی و داخلی، قد خم نکردند و بدون اینکه به منفعت شخصی خود فکر کنند، برای نزدیک شدن به آرمان دولت اسلامی تلاش کردند. آنها در زمانهایی از همه طیفهای داخلی و خارجی و انقلابی و غیرانقلابی ناسزا شنیدند، گاهی متهم به افراط شدند و گاهی متهم به تفریط؛ گاهی متهم به حجتیهای بودن شدند و گاهی متهم به بهایی بودن! گاهی متهم به ریا شدند و گاهی متهم به دزدی. اتهاماتی بسیار پرتناقض که هیچکدام را جدی نگرفتند و تلاش خود را جهت حذف کاستیها انجام دادند.
حال در این شرایط که برخی از این هواداران احساس سرخوردگی میکنند و سؤالاتی دارند، وظیفه داریم که به سؤالات برادر مؤمنمان پاسخ دهیم. اگر سؤال کردند که چرا رهبری برای جلوگیری از دوقطبی، قطب انقلابیتر به زعم اینان را نصیحت کردند و مشورت دادند که شرکت نکند، به آنها نگوییم مطیع رهبری باشید. میدانیم که آنها مطیع رهبری هستند و جانشان را فدای اسلام میکنند. سؤالشان را جواب دهیم و انتظار نداشته باشیم پیروان مکتب امام، چشم و گوش بسته فقط مطیع باشند که شهید بهشتی آن را بسیار خطرناک میدانست. قطعا پاسخهای مستدل و منطقی و اقناع کننده برای این سؤال وجود دارد که از بیان آن فعلا صرفنظر میکنم. یا اگر نقد کردند که چرا خبر غیررسمی منتشر میشود و چرا حرف درگوشی منتقل میشود، نقدشان را بشنویم و اگر واقعا خطایی بوده است بپذیریم. از آنها خوارجی نسازیم که میخواهند به امامشان چیزی تحمیل کنند یا جلوتر از امامشان حرکت کنند. آنها پیرو امامشان هستند و زندگیشان را پای انقلاب گذاشتهاند و دنبال منفعتی نیستند. اشتباهات کوچک و بزرگ احمدینژاد و دوستان نزدیکش را به پای آنان ننویسم و خودمان را جای آنها بگذاریم که اگر با وجود دیدن اشتباهات احمدینژاد هنوز به او دل بستهاند، چون فرد بهتری نیافتهاند؛ اگر فرد بهتری میشناسیم که مجری مکتب امام باشد و «شجاع»، «سختکوش» و «هوشمند» باشد به آنها معرفی کنیم و اگر نمیشناسیم شورا یا سیستمی که بتواند کشور را در ذیل مکتب امام اداره کند به آنها معرفی کنیم. اگر دغدغه آنها را نسبت به غفلت از بندهایی از قانون اساسی را میبینیم که ماهیت انقلاب اسلامی است، به جای توجیه و دلیلتراشی، مباحثه عقلانی کنیم و به هم برای فهم بهتر مسائل کمک کنیم. اگر بین هواداران احمدینژاد، عدهای مشکلاتی دارند، آن را به سایر هوادارانش تعمیم ندهیم.
--------
پ.ن 1: موافق حضور احمدینژاد در انتخابات سال 96 نبودم، چرا که آن را نقض سخنان خودشان در سال 84 میدانستم که مدیر اجرایی کشور باید جوان باشد و مسنترها جایگاه مشاوره داشته باشند نه اجرا. هر چند که ممکن بود در صورت حضور نسبت به بقیه جزو کاندیداهای جوان محسوب شود!
پ.ن 2: صلاح ندانستن حضور یک نفر در یک عرصه، دلیل بر بد بودن کسی یا عدم حضور در عرصهها و زمانهای دیگر نیست. در سیره ائمه دیدیم که شرایط زمانه برای سکوت، حکومت، صلح، قیام و ... بسیار مهم بوده است و ما به عنوان پیرو باید درس بگیریم.
پ.ن 3: در حرفهای خصوصی با هواداران احمدینژاد تا جایی که علم کم و دانش اندکم اجازه داده است، جواب سؤالاتشان را دادهام و حتی نقدهایی به سرخوردگیشان دارم اما به نظرم توجه ویژه به این برادران مؤمن در این روزها ضروری است.
پ.ن 4: برای برخی از سؤالات و نقدهای آنها پاسخی دارم که اگر لازم شد در یادداشتی دیگر مینویسم.
دکتر وردینژاد در کلاس «مدیریت رسانه 1» مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی در سال 88 میگفتند که دشمنان ایران نیاز به هزینه زیاد و کار تخصصی فراوان جهت جاسوسی از ایران ندارند؛ زیرا با سایتهای متعدد خبری 90 درصد اخبار محرمانه ما در معرض دید عموم قرار گرفته است یا به راحتی در دسترس همگان است. سازمانهای جاسوسی دشمنانمان باید برای 10 درصد باقیمانده وقت و هزینه و انرژی بگذارند. میگفتند که میزان اخبار منتشره محرمانه ما نسبت به کشورهای پیشرفته، وضعیت فاجعهآوری دارد.
خط و خطوط سیاسی ایشان و افتراقی که در این زمینه داریم در این یادداشت محل بحث نیست اما این حرف ایشان همیشه در خاطر من ماند و به نظرم به عنوان یکی از معضلات گردش خبر بخصوص در حوزههای سیاسی و اقتصادی در کشورمان جدی است. یادمان نرفته است که مکالمات حضوری محرمانه شخص اول و دوم کشور در چند سال گذشته، نقل محافل گوناگون بود و همیشه این سؤال مطرح بود که اگر این صحبتها دو نفره بوده است، پس چه کسی آن را نقل کرده است؟
یکی از راههای شایعهسازی و تخریب اذهان عمومی همین انتشار غیررسمی اخبار با مهر محرمانه جهت دیده شدن بیشتر است. به نظر میرسد که برخی از ارکان قدرت در کشورمان با قیافه حق به جانب، استفاده از این حربه را خوب بلد هستند و به جستجوگران حقیقت کمترین مجال برای سؤال و نقد را هم نمیدهند یا اگر بدهند تأثیری در افکار عمومی جامعه ندارد. استفاده از رسانههای گوناگون و گسترده توسط ارکان مورد بحث، به آنها قدرتی بخشیده است که شاید تا چند زمانی مست آن باشند که البته ماه همیشه پشت ابر نمیماند.
به عنوان مثال یادمان هست در قضیه خانهنشینی 11 روزه رئیس جمهور سابق چقدر شایعه توسط همین اخبار محرمانه ساخته شد و زمینهساز کلیدواژه تخریبی «جریان انحرافی» در کشور شد. یادمان هست که همان زمان رهبر معظم انقلاب وارد میدان شدند و آن شایعات را «حرفهای سست و بیپایه» خواندند که توسط دستگاههای تبلیغاتی گفته شده است و تأکید میکنند که «بخصوص خود رئیس جمهور» برای خدمت به مردم شب و روز ندارند. اما خاطرمان میآید که مسئلهای که از نظر رهبر معظم انقلاب «مسئله مهمی» نبود را چگونه به مسئله اول کشور تبدیل کردند و سالها در آن دمیدند و میدمند؛ آن هم با جلوه ولایتمداری! اساسا یکی از مشکلات همین است که بخش قابل توجهی از این اخبار محرمانه به دیدارهای خصوصی رهبری مربوط میشود و توصیهها و فرمایشاتی که ایشان به افراد مختلف کردهاند. حال اینکه ایشان بارها گفتهاند مواضع ایشان همان است که با مردم در میان میگذارند و «حرف درگوشی» با کسی ندارند و نسبت دادن اینکه ایشان موضعی خلاف موضع علنی خود به خواص میگویند را «گناه کبیره» دانستهاند.
قبلا هم نگاشته بودم که برخی سیاسیون از طریق همین «گفتن اخبار مگو» برای خود مخاطبان، مریدان و طرفدارانی پیدا میکنند که سالها بر موج احساسی حقطلبی آنان سوار میشوند و تا حدودی توجه مسئولین و مردم را از مسائل اصلی کشور به مسائل فرعی جهت تحکیم قدرت یا افزایش قدرت خود یا حزب خود جلب میکنند.
به نظر میرسد یکی از راههای مبارزه با این شایعات و اخبار غیررسمی که با بسته بندی «محرمانه» و «خصوصی» عرضه میشود، بیتوجهی به آن است. این بیتوجهی در وهله اول و اصلیترین گام به اهالی رسانه برمیگردد. متأسفانه معمولا اهالی رسانه با در دست گرفتن «سررسید» به نگارش اخبار جذاب محرمانه از سوی اشخاص قدرتطلب -که بعضا حتی به نیات آنها هم شک وارد است- اقدام میکنند تا با نقل آنان در میان دوستان محفلی خود، خویش را «کاردرست» و «مهم» جلوه دهند یا گرهی از گره کشور باز کنند! حال آنکه خبرنگاران، دبیران سرویسهای مختلف، تحلیلگران رسانهای و مدیران رسانههای خرد مستقل باید لااقل با بیتوجهی خود به نقل اینگونه اخبار که وثوق آن از هیچ طریقی امکانپذیر نیست از ارزش این کار بکاهند و آن را به کاری بیهوده تبدیل کنند.
با نزدیک شدن به انتخابات سال 96، دامنه این شایعات محرمانه بسیار گستردهتر خواهد شد. شایعاتی که از نگاه ظاهری بیشتر به ضرر کسانی خواهد شد که رسانه کمتری در اختیار دارند یا تقوای بیشتری برای ساخت شایعه به خرج میدهند! نمونه این اخبار در یکی دو هفته اخیر در رسانههای مختلف اجتماعی و رسمی منتشر شده است.
بیایید تصمیم بگیریم به جای تخریب اذهان مردم کمی هم به فکر کشورمان باشیم و وظایفمان را درست انجام دهیم که همه عزت دست خداست و او بر قلوب مردم مسلط است.