باراکا مستندی بدون گفتار است که در سال 1992 منتشر شده و از موضوعات گوناگونی همچون رخدادهای طبیعی، زندگی، کارهای انسانی و پدیدههای تکنولوژیک در ۲۴ کشور جهان سخن رانده شدهاست.
در ساخت این مستند، از ۱۵۲ مکان در ۲۴ کشور جهان فیلمبرداری شده است: ایران، آرژانتین، استرالیا، برزیل، کامبوج، چین، اکوادور، مصر، فرانسه، هند، اندونزی، ایتالیا، ژاپن، اسراییل، کنیا، کویت، نپال، لهستان، عربستان سعودی، تانزانیا، تایلند، ترکیه، ایالات متحده آمریکا، واتیکان.
از ایران مسجد امام، تخت جمشید و شاهچراغ را مشاهده میکنید.
این مستند که از پرهزینهترین مستندهای تاریخ است، شما را به تأمل وامیدارد. نسبت فرهنگ، جامعه و دین چیست؟ جغرافیا چقدر روی آن اثر دارد؟ آیا زمان به تنهایی باعث پیشرفت میشود؟ رشد فناوری باعث آسودگی میشود یا نه؟ استفاده ابزاری از انسانها با رشد فناوری یا حتی با رشد فرهنگی تمام میشود؟ و هزاران سوال دیگر که برایتان پیش خواهد آمد.
هیچوقت نه طرفدارش بودم، نه سبک مجریگریاش را میپسندیدم و نه اخبار مربوط به ایشان را دنبال میکردم؛ حتی قضیه ازدواج اول و طلاقش هم برایم جذاب نبود. اما او انسان محترمی است که دوست دارد با عقاید خاص خودش شناخته شود که یکی از آنها افتخارش به چادرش است. امروز که خبر انتشار تصاویر بیحجابش را شنیدم، با جستجویی دیدم نزدیک به صد در صد عکسهای او با چادر است و کمتر عکسی حتی با مانتو دارد. این یعنی او مراقبت دارد که همه جا با چادر ظاهر شود.
اینکه یک نفر از او در یک جمع خصوصی که لااقل به شهادت خودش محارمش آنجا بودند از او تصویری بردارد و آن را پخش کند، اسمش چیزی جز نامردی نیست.
برخی از اعضای جامعهمان به چه سمت و سویی میروند؟ مایی که در فرهنگ اسلامیمان، جا دارد برای درآوردن خلخال از پای یک زن یهودی، خلیفه مسلمین بمیرد، مایی که در فرهنگ اسلامیمان حتی پس از دیدن گناه علنی یک فرد باید بنا را بر خوش بینی و توبه بگذاریم و آن را بازگو نکنیم، حالا با آبروی یک زن مسلمان اینگونه بازی میکنیم.
استاد قرائتی آیهای از قرآن نقل میکردند که قصد گناه تا وقتی در نیت فرد است و مرتکب آن عمل نشده است، گناه نیست مگر یک گناه و آن گناه ریختن آبروی مومن است. حتی اگر در دلمان راضی باشیم به ریخته شدن آبروی یک مومن، گناه ما هم هست.
عدم رضایتمان نباید فقط در دلمان بماند. باید کوشش کنیم که اوضاع اخلاقی جامعه بهتر شود. باید درخواست کنیم تا پلیس فتا یا هر نهاد دیگری که مسئول است این عکسها را از فضای مجازی حذف کند تا عده کمتری ببینند و هزاران باید دیگر...
بعد از اینکه پنجشنبه هفته گذشته به تماشای فیلم «گشت 2» به سینما رفته بودم و به اندازه کافی خندیده بودم، دیروز برای دیدن یک فیلم با محتوای غنی «ماجرای نیمروز» را انتخاب کردم.
رفتن به سینما سپیده در حالی که سانس ماجرای نیمروز هم نبود و مجبور به انتظار بودیم، منجر به تحقق نیم روز فرهنگی شد!
همانطور که میدانید سینما سپیده ارزانترین سینمای تهران است که در روزهای عادی 7 هزار تومان و سه شنبهها 4 هزار تومان هزینه بلیط میگیرد. در واقع 2 بلیط جمعا 8 هزار تومان شد و البته خرید 2 چیپس و 2 آبمیوه 16 هزار تومان!
به این فکر میکردم که چقدر محصولات فرهنگی ما ارزان هستند. دو برابر پولی که به تهیه کننده با تیم ساخت فیلم از قبیل کارگردان و بازیگران و سایرین و حتی سینمادار میدهیم، باید بدهیم به کسی که چیپس و آبمیوه میفروشد! در واقع صنعت چیپس و پفک فروشی درآمد بیشتری از صنعت سینما دارد! ما هم ملت متمدن و فرهنگی هستیم که باید انواع تشویقها و تخفیفها باشد تا برویم فیلمی را ببینیم که حاضریم برای تنقلاتش دو برابر خرج کنیم!
شاید همین نسبت بین 42 میلیارد تومانی که صرف خرید در نمایشگاه کتاب طی این چند روز شد نیز برقرار باشد. به هر حال آنجا به جز تنقلات و بستنی، غذا هم خورده میشود.
نمیدانم اینکه ما چنین مردمی هستیم هم تقصیر دولت قبل است یا نه!
--------------------------------
پ.ن: ماجرای نیمروز فیلم خوبی است اما متوجه نشدم چرا این همه جایزه برده است. به نظرم هر چند بازسازی واقعیت خوبی داشت اما خیلی هم خاص نبود. یک توصیه دیگر اینکه به اتفاق فرزند کوچکتان به تماشای این فیلم نروید. ریتم یکنواخت فیلم و فضای سردی که دارد حوصله بچه را سر میبرد و مجبورید بخشی از زمان فیلم را با او سر و کله بزنید.
دیروز اولین بخش مناظرههای انتخاباتی سال 96 با موضوع اجتماعی فرهنگی برگزار شد. فارغ از اینکه کدام کاندیدا پیروز شد یا کدام کاندیدا شکست خورد، کسی توجهی نکرد که «فرهنگ» چه شد؟ اصلا مباحث فرهنگی کجا مطرح شد؟ بیشتر مناظره به بحث عدالت اجتماعی آن هم از نوع اقتصادیاش و دعواهای سیاسی گذشت اما هیچکسی نگفت چه برنامه فرهنگی برای کشور دارد؛ چه در حوزه فرهنگ عمومی و چه محصولات فرهنگی و ...
انقلاب اسلامی مردم ایران یک انقلاب فرهنگی بود. رهبری انقلاب چه در زمان امام خمینی (ره) و چه در زمان حاضر بارها فرهنگ را به عنوان زیربنا و روح حاکم بر همه برنامهها تصریح کردهاند اما گویا فرهنگ رأیآور نیست و همه به دنبال رأی هستند!
درست است که شاید اولویت فوری حل مسائل، مسئله اقتصاد باشد اما حتما برای آن هم وقت مناظره هست و فرهنگ نیز اولویتی «ضروری» است.
قصه آنجا غصهانگیز میشود که دو نفر از 6 نفر کاندیدا روحانی هستند و طبیعتا باید بر امور فرهنگی مسلط باشند و کاندیدایی دیگر سابقه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارد و باز هم فرهنگ مظلوم واقع میشود.
اهمیت فرهنگ برای زمان و دوره ما، اهمیت خیلی بالایی است و باید کار فرهنگی مورد توجه جدی قرار بگیرد. البته کار فرهنگی هم، کار پیچیدهای است و متولیان امور فرهنگی کشور در بخشهای مختلف باید تلاش کنند که در دو بخش پیشرفت کنند؛ یک بخش، بخش گسترش کمّی فرهنگ در داخل آحاد و نفوس مردم است. فرض بفرمایید گسترش کتابخوانی در کشور، گسترش کتاب و کتابخانه، افزایش مدارس و مراکز تحقیقی و پژوهشگاهها، بردن علم و سواد از مراکز شلوغ جامعه به اقصی نقاط کشور، به روستاها و به خانههای منزوی. این کار کمّی و بسیار لازم است که به عهده آموزش و پرورش، آموزش عالی و سازمان تبلیغات و به خصوص به عهده صدا و سیما است. این بسیار کار لازمی است -یعنی همه آحاد مردم را در کشور، از نسیم فرهنگی برخوردار کردن و از امکان بهره فرهنگی متمکن کردن- باید همه بتوانند استفاده فرهنگی بکنند...
بخش دوم که اهمیت آن کمتر از این بخش نیست، بلکه حتی از نگاه به بلندمدت، بیشتر هم هست، گسترش و توسعه کیفی فرهنگ است؛ یعنی تولید فرهنگ، منفجر کردن سرچشمه فرهنگ در دلها و روحها و استعدادها. این خیلی مهم است. ما لازم است که مردم را کتابخوان کنیم اما از این واجبتر، آن است که استعداد نویسندگی را در بین مردم بیابیم و تولید کتاب کنیم. وادار کنیم که استعداد به کار بیفتد، قلمها روی کاغذ بیاید، فکرها کار کنند و برای مردم بسازند و تولید کنند. این مهم است.
دغدغههای فرهنگی، صفحه 46 و 47
نویسنده: آیت الله خامنهای
تاریخ سخنرانی: 1375/6/28