وقتی حضرت یحیی علیه السلام، ایشان [حضرت عیسی علیه السلام] را خندان دید، با عتاب بر او اعتراض کرد که گویا آن جناب خود را از مکر و عذاب خدا در امان یافته است؟
عیسی علیه السلام پاسخش داد: ظاهرا آن حضرت از فضل و رحمت حق ناامید گشته است؟!
آنگاه به آن دو بزرگوار وحی شد که محبوبترین شما نزد من کسی است که به من خوشگمانتر باشد.
شرح دعای سحر، صفحه 29
نویسنده: امام خمینی (ره)
اردیبهشت ماه بود. یک روز با رگبار شدید و ترافیک وحشتناک. از انتشارات تا هتلی که پروفسور مولانا اقامت داشتند، به جای ۲۰ دقیقه، ۱۴۰ دقیقه در ترافیک ماندم! وقتی به لابی هتل رسیدم، از دکتر شمشیری -که زحمت هماهنگی دیدار را کشیده بودند- و پروفسور عذرخواهی کردم.
از دغدغهها و توقعاتشان از انتشارات گفتند. از کتابهایشان در انتشارات و سرنوشت آنها پرسیدند. نیمه دوم دهه هشتاد بسیاری از کتب ایشان را خوانده بودم اما این کتابها در سال ۹۱ و ۹۲ در علمی و فرهنگی منتشر شده بود و نخوانده بودم.
گزارش کتاب را دادم که یکی از آنها در سال ۹۱ که منتشر شده، سه چاپ فروخته است و چاپ چهارم در سال ۹۲ چاپ شده که بیش از نیمی از آن در انبار موجود است. کتاب دیگر هم که دوره ۴ جلدی بوده، با شمارگان ۲ هزار نسخه در سال ۹۲ چاپ شده که در همان سال ۹۲ تمام شده ولی تجدید چاپ نشده. برای کتب تخصصی، این میزان فروش، فروش مناسبی است و کتاب به اصطلاح خوشفروش بوده اما به یکباره از سال ۹۲ و با تغییر دولت، چاپ و توزیع آن متوقف شده است.
پرسیدند چرا تجدید چاپ نشده؟
با شرمندگی گفتم: احتمالا به دلایل سیاسی!
ناراحت شدند. خیلی زیاد ناراحت شدند. شروع کردند دردودل کردن که هر کاری کنند، من دست از امام خمینی برنمیدارم و تأسف میخورم به حال این کوتهفکرانی که همه چیز را باند و سیاسیبازی میبینند. من شخصیت علمی هستم و حرف علمی زدهام.
صحبتهایمان طولانی شد. تا حدود ساعت ۱۱ شب نشستیم و از تزهای اسلامی و شیعی برای سیاست خارجی و برای ارتباطات جهانی و برای اداره انتشارات شنیدم. از اینکه اداره انتشارات به شکل غربیها، نهایتش میشود همین وضعیت رو به زوال آمریکا. از اینکه باید روش اسلامی - ایرانی خودمان را در اداره انتشارات بیابیم و اجرا کنیم.
دعوتشان کردم به انتشارات. با آغوش باز پذیرفتند و در خرداد ماه افتخار داشتیم در خانه خودشان در انتشارات هم کنارشان بنشینیم و باز هم از دانش، تجربه و دغدغههای اسلامی و انقلابی ایشان بهره ببریم. امثال پروفسور مولانا با اعتبار جهانیشان و سطح دغدغهمندی انقلابیشان در کشور ما اندکند. هر چقدر هم با هر طرز فکری به آنها نقد داشته باشیم، باید قدرشان را بدانیم و وظیفهمان را در قبال آنها درست انجام دهیم.
به زودی کتاب جدیدی از ایشان با عنوان ارتباطات در طبیعت توسط انتشارات علمی و فرهنگی به بازار عرضه خواهد شد.
مشغول مطالعه کتابی هستم تحت عنوان «کاربردهای راهبردی فناوری اجتماعی» که توسط انتشارات کمبریج در سال ۲۰۱۱ منتشر شده. در صفحه ۴۷ این کتاب به پژوهشی از دیپائولو و همکاران اشاره میکند که در سال ۱۹۹۶ انجام شده است و نتیجه آن چنین است:
اکثر مردم یک یا دو بار در روز در تعاملات خود دروغ میگویند. اگر چه اکثر دروغها به طور خاص خودخواهانه هستند، اما به ندرت به سود مالی یا فیزیکی اشاره دارند بلکه مزایای نامشهودی مانند عزت نفس یا ارتقای موقعیت اجتماعی دارند.
تقریبا به همان اندازه، دروغهایی هستند که به طور خاص به نفع فردی است که فریب میخورد؛ معمولا برای جلوگیری از آسیب رساندن به احساسات او.
در هر دو مورد، اکثر مردم دروغ میگویند. یعنی برای بزرگنمایی احساسات مثبت خود و اجتناب از ابراز احساسات منفی دروغ میگویند.
دروغها به آمادگی شناختی کمی نیاز دارند و دروغگوها عموما نسبت به افشای دروغهایشان کمترین اضطراب را احساس میکنند علیرغم این واقعیت که بیشتر دروغها، به صورت آشکار نادرست هستند تا اینکه مفاهیم گمراهکننده و ظریف باشند!
- نویسنده کتاب پس از اشاره به این پژوهش، بیان میکند که دروغها بیضرر نیستند و علاوه بر ناراحتی دو اثر مهم دیگر دارند: یکی اینکه صمیمیت را کم میکنند و دیگر اینکه معناداری رابطه را زیر سوال میبرند.
* نظر شما چیست؟ تمایل دارید حتی اگر به نفعتان باشد دروغ بشنوید؟ اگر دروغی شنیدید میتوانید رابطه معنادار یا صمیمی را حفظ کنید؟
«کتابگرایی» نوشته جسیکا پرسمن در اواخر سال ۲۰۲۰ توسط انتشارات دانشگاه کلمبیا منتشر شده است. پرسمن در این کتاب مینویسد که در قرن ۲۱ نیز هنوز فرهنگ با کتاب ارتباط جدی دارد. او معتقد است در زمانی که صداهای زیادی برای پیشبینی مرگ چاپ به هم پیوستهاند، کتابها همچنان به شیوههای جدید و غیرمنتظره دوباره ظاهر میشوند. از تکثیر «شلفیها» گرفته تا شلوارها و بالشهای تزئینی چاپ شده با جلد کتابهای محبوب. کتابها همه جا هستند و فقط برای خواندن نیستند. نویسندگان با این روند روبرو شدهاند: بسیاری از رمانهای معاصر کتابها را بهعنوان شخصیتهای اصلی به تصویر میکشند یا جذابیت وسواسی برای کاغذ ارائه میکنند.
پرسمن در این کتاب میگوید کتاب در طول تاریخ قالبهای گوناگونی را تجربه کرده است که چاپ یکی از انواع آن بوده است؛ کتاب از ابتدا به صورت چاپی نبوده که بخواهد به صورت چاپی بماند و آن چیزی که مهم است خود کتاب است.
قبل از اینکه مطالعه کتاب را شروع کنم، فکر میکردم کتابی با این عنوان، باید در تقویت این ایده باشد که نوستالژی بوی کاغذ برای کتاب جذاب است و ... اما کتاب به اینگونه موارد نپرداخته و از عشق به کتاب در همه جا سخن رانده.
#کارآفرینی خیلی از آدم وقت میگیره. باید تک تک اجزا رو بسازی و #فرهنگ_سازمانی رو شکل بدی و تیمی که دور هم جمع کردی رو به #سازش و #همافزایی برسونی. باید حواست به #کیفیت و #کمّیت محصول یا خدمتت باشه که اقبال #مخاطب یا #مشتری نصیبت بشه. باید حواست به تغییرات پرسرعت محیط باشه، مخصوصا که راهاندازی همزمان با شروع #کرونا باشه و در عرض چند ماه اول ناگهان #دلار دوبرابر بشه و شیب #تورم تند بشه و هزینهها زیاد بشه و تازه #قانون الزام کنه #حقوق پرسنل خیلی بیشتر از پیشبینیات در برنامه #کسبوکار افزایش پیدا کنه.
اگه صنعتی که در اون مشغولی، جزو #محصول یا #خدمت ضروری مردم هم نباشه که دیگه بدتر؛ در شرایط سخت اقتصادی، #درآمد هم کمتر از پیشبینی میشه چون مردم پولشون رو صرف ضروریات میکنن.
این یعنی #هزینه بیشتر و #درآمد کمتر از پیش بینی. همه اینا باعث میشه خیلی بیشتر وقت بذاری تا #کارآفرینی با شکست مواجه نشه.
اما به عنوان کسی که اینو #تجربه کردم عرض میکنم: با همه سختیها از #مطالعه #کتاب تخصصی مرتبط با صنعت یا رشته خودتون غفلت نکنید که سرعت تغییرات تخصصی، مخصوصا در صنایعی که به نحوی به #عصر_دیجیتال ربط دارند، خیلی زیاده.
اگه خواب غفلت به بهانه #اجرا نصیبمون بشه، ضرر بدی میکنیم.