پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی» ثبت شده است

نقل قول

فرهنگ مسلط و زیرسلطه

کارل مارکس و ماکس وبر در تأیید اینکه فرهنگ حاکم، همیشه فرهنگ مسلط است، اشتباه نکرده‌اند. آنان با بیان این مطلب، قطعا مدعی آن نبوده‌اند که فرهنگ طبقه حاکم از نوعی برتری ذاتی یا حتی از نوعی نیروی اشاعه برخوردار است که از «جوهر» خاص آن ناشی می‌شود و سبب می‌گردد که این فرهنگ «طبیعتا» بر دیگر فرهنگ‌ها تسلط یابد. به نظر مارکس و نیز ماکس وبر، قدرت نسبی رهنگ‌های مختلف، در رقابتی که آنها را در برابر یکدیگر قرار می‌دهد، مستقیما به قدرت اجتماعی نسبی گروه‌هایی وابسته است که تکیه‌گاه آن فرهنگ‌ها هستند. بنابراین گفت‌وگو از فرهنگ «مسلط» یا فرهنگ «زیرسلطه» استفاده از انواعی از استعاره است؛ در واقع چیزی که وجود دارد گروه‌هایی اجتماعی هستند که نسبت به یکدیگر در روابط سلطه و تابعیت قرار دارند.

در این چشم انداز، فرهنگ زیرسلطه، الزاما فرهنگ از خودبیگانه و کاملا وابسته نیست. فرهنگ زیر سلطه، فرهنگی است که در تحول خود نمی‌تواند فرهنگ مسلط را مورد توجه قرار ندهد (وضعیت متقابل نیز حقیقت دارد، هر چند به میزان کمتر) ولی می‌تواند کم و بیش در برابر تحمیل فرهنگی مسلط ایستادگی کند.

 

مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 117

نویسنده: دنی کوش

نقل قول

ضدفرهنگ فقط یک «خرده فرهنگ» است

پدیده‌هایی که در جوامع مدرن «ضدفرهنگ» خوانده می‌شوند، مانند جنبش «هیپی» در دهه‌های 60 و 70 به عنوان مثال، در واقع چیزی نیستند مگر شکلی از دستکاری فرهنگ کلی مرجع که می‌خواهند با آن مقابله کنند؛ آنان ویژگی مشکوک و نامتجانس آن را مورد بهره‌برداری قرار می‌دهند. آنان بی‌آنکه نظام فرهنگی را تضعیف کنند،‌ به نوسازی و افزایش توان پویایی خاص آن کمک می‌کنند. یک جنبش «ضدفرهنگ» برای فرهنگی که مورد انتقاد قرار می‌دهد، فرهنگی جانشین ارائه نمی‌دهد، یک «ضدفرهنگ» هرگز و در نهایت چیزی جز یک «خرده فرهنگ» نیست.

 

مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 81

نویسنده: دنی کوش

 

نقل قول

انتخاب ترکیبی از فهرست آرمانی

مجموع عادات و رسوم یک قوم، همیشه با نوعی سبک مشخص شده است. این عادات، نظام‌هایی را تشکیل می‌دهند. من قانع شده‌ام که این نظام‌ها به تعداد نامحدود وجود ندارند و جوامع انسانی همچون افراد، در بازی‌ها، رؤیاها یا هذیان‌های خود، هرگز چیزی را به صورت مطلق خلق نمی‌کنند، بلکه خود را به انتخاب برخی ترکیبات در فهرستی آرمانی که بازسازی آن امکان‌پذیر است، محدود می‌کنند. با صورت‌پردازی از همه عادات مشاهده شده، همه عادت تصور شده در افسانه‌ها، همچنین عادت معمول در بازی‌های کودکان و بالغان، رؤیاهای افراد سالم یا بیمار و رفتارهای روان‌شناختی، می‌توان تابلویی ادواری همانند تابلوی عناصر شیمیایی ترتیب داد که در آن، همه عادات واقعی یا فقط اجتماعی به صورت گروه‌بندی شده ظاهر شوند و ما در آن کاری جز این نداشته باشیم که فرهنگ‌هایی را که جوامع پذیرفته‌اند،‌ شناسایی کنیم.

 

مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 77

نویسنده: دنی کوش

نقل قول

فرهنگ، نظامی ارتباطی است

ساپیر کوشش می‌کند نظریه‌ای درباره روابط موجود میان فرهنگ و گفتار فراهم آورد. پژوهشگر، نه تنها باید زبان را همچون یکی از موضوعات مهم انسان‌شناسی تلقی کند،‌ بلکه باید فرهنگ را نیز همچون یک زبان، موضوع مطالعه قرار دهد چون زبان واقعیتی کاملا فرهنگ است. در برابر تصورات جوهرگرایانه از فرهنگ، او فرهنگ را همچون مجموعه‌ای از معانی توصیف می‌کرد که در کنش‌های متقابل فردی به کار برده می‌شوند. به عقیده وی، فرهنگ اساسا نظامی ارتباطی است.

 

مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 73

نویسنده: دنی کوش

 

نقل قول

فرهنگ، ترکیب منسجم ویژگی‌های فرهنگی است

هر فرهنگ دارای انسجام است، زیرا با اهدافی که دنبال می‌کند، در انطباق است؛ اهدافی که با گزینش‌هایی که آن فرهنگ در سلسله انتخاب‌های فرهنگی ممکن انجام می‌دهد، مرتبطند. فرهنگ این اهداف را بدون آگاهی افراد، ولی از طریق آنان دنبال می‌کند و این کار را به کمک نهادهایی (به ویژه آموزشی) انجام می‌دهد که همه رفتارهای افراد را در انطباق با ارزش‌های مسلطی که خاص آن فرهنگ هستند، شکل خواهند داد.

بنابراین آنچه یک فرهنگ را مشخص می‌کند، حضور یا فقدان فلان ویژگی یا فلان مجموعه ویژگی‌های فرهنگی نیست، بلکه جهت‌گیری کلی آن در این یا آن سمت و سو یا «الگوی کم و بیش منسجم تفکر و عمل است». یک فرهنگ، تنها کنار هم قرار گرفتن ساده ویژگی‌های فرهنگی نیست،‌ بلکه شیوه‌ای منسجم از ترکیب همه آنهاست. هر فرهنگ، به نوعی برای همه فعالیت‌های زندگی، یک «طرح» ناخودآگاه در اختیار افراد می‌گذارد.

 

مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 58

نویسنده: دنی کوش