چند روز پیش رئیس جمهور کشورمان در تاجیکستان و در جمع ایرانیان مقیم آن کشور، سخنانی ایراد کردند که در رسانههای اینترنتی به آن بسیار پرداخته شد و حتی برخی از علما نیز نسبت به آن واکنش نشان دادند. درست است که رئیس جمهور این جمله را گفتند که «فردوسی مکتب پیامبر گرامی اسلام را نجات داده و بار حقیقی این مکتب را از دوش نااهلان برداشته و بر دوش ملت ایران گذاشت و این ملت نیز الحق به خوبی از عهده ایفای این مسئولیت برآمد.» ولی اگر قبل و بعد این جملات خوانده شود این اظهارات تعدیل خواهد شد. به طور مثال جملات قبل از این جمله: «ملت ایران پس از پذیرش اسلام مشاهده کرد که حکومت دوباره به دست امویان و عباسیان افتاد که بویی از راه و مرام پیامبر نبرده بودند و آنها بر ملت ایران نیز حاکم شده، شخصیت ملت را تحقیر و استعدادهایش را لگد مال کردند و در این شرایط این فردوسی بود که هویت موحد، عدالت خواه، آزادی طلب و انسانی ملت ایران را مجدداً احیا کرد.» (+)
یکی از بزرگترین منتقدان این جملات هم آیت الله مکارم شیرازی بودند. این مرجع تقلید با اشاره به سخن یکی از مسئولان با این مضمون که «فردوسی، مکتب پیامبر را نجات داد» آن را جمله عجیب خواند و گفت: این جمله از سوی کسانی است که درباره مکتب ایرانی داد سخن میدهند. فردوسی شاعر بزرگی است و خود در شعر مشهورش این گفته را تکذیب میکند و میگوید سی سال رنج کشیدم و زبان فارسی را زنده کردم. (+)
مثل همیشه به عنوان یک شاخص میخواهم سخنان مقام معظم رهبری را مطرح کنم تا اظهارات این دو بزرگوار را با آن بسنجیم:
«خوشبختانه ادبیات سلف ما همهاش در جهت ارزشهاى الهى و اسلامى است؛ از جمله همین شاهنامه که شما به آن اشاره کردید. اول انقلاب عدهیى از مردمِ با اخلاصِ بىاطلاع رفته بودند قبر فردوسى را در توس خراب کنند! وقتى من مطلع شدم، چیزى نوشتم و فوراً به مشهد فرستادم؛ که آن را بردند و بالاى قبر فردوسى نصب کردند؛ نمىدانم الان هم هست یا نه. بچههاى حادى که به آنجا مىرفتند، چشمشان که به شهادت بنده مىافتد، لطف مىکردند و مىپذیرفتند و دیگر کارى به کار فردوسى نداشتند! حقیقت قضیه این است که فردوسى یک حکیم است؛ تعارف که نکردیم به فردوسى، حکیم گفتیم. الان چند صد سال است که دارند به فردوسى، حکیم مىگویند. حکمت فردوسى چیست؟ حکمت الهىِ اسلامى.
شما خیال نکنید که در حکمت فردوسى، یک ذره حکمت زردشتى وجود دارد. فردوسى آن وقتى که از اسفندیار تعریف مىکند، روى دیندارى او تکیه مىکند. مىدانید که اسفندیار یک فرد متعصبِ مذهبىِ مبلّغ دین بوده که سعى کرده پاکدینى را در همه جاى ایران گسترش بدهد. تیپ اسفندیار، تیپ حزباللهىهاى امروز خودمان است؛ آدم خیلى شجاع و نترس و دینى بوده است؛ حاضر بوده است براى حفظ اصولى که به آن معتقد بوده و رعایت مىکرده، خطر بکند و از هفتخان بگذرد و حتّى با رستم دست و پنجه نرم کند. وقتى شما شاهنامه را مطالعه مىکنید، مىبینید که فردوسى روى این جنبهى دیندارى و طهارت اخلاقى اسفندیار تکیه مىکند. با اینکه فردوسى اصلاً بنا ندارد از هیچیک از آن پادشاهان بدگویى کند، اما شما ببینید گشتاسب در شاهنامه چه چهرهیى دارد، اسفندیار چه چهرهیى دارد؛ اینها پدر و پسر هستند. فردوسى بر اساس معیارهاى اسلامى، به فضیلتها توجه دارد؛ در حالى که بر طبق معیارهاى سلطنتى و پادشاهى، در نزاع بین گشتاسب و اسفندیار، حق با شاه است. «به نیروى یزدان و فرمان شاه» یعنى چه؟ یعنى هرچه شاه گفت، همان درست است؛ یعنى حق با گشتاسب است؛ اما اگر شما به شاهنامه نگاه کنید، مىبینید که در نزاع بین اسفندیار و گشتاسب، حق با اسفندیار است؛ یعنى اسفندیار یک حکیم الهى است. فردوسى از اول با نام خدا شروع مىکند - «به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه بر نگذرد» - تا آخر هم همینطور است؛ فردوسى را با این چشم نگاه کنید. فردوسى، خداى سخن است؛ او زبان مستحکم و استوارى دارد و واقعاً پدر زبان فارسى امروز است؛ او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامى بود؛ شاهنامه را با این دید نگاه کنید.
البته بعضیها زردشتىمسلکند، بعضیها هم زردشتىمسلک نیستند. آنهایى که زردشتىمسلکند، خوششان مىآمد که به زردشتیگرى تظاهر کنند و چیزى دربارهى فردوسى بگویند؛ اما حقیقت قضیه که این نیست. این شاهنامهى فردوسى در مقابلمان است. شما خیال مىکنید که اگر در شاهنامهى فردوسى چیزى برخلاف مفاهیم اسلامى وجود داشت، اینقدر در جوامع اسلامى جا مىافتاد؟ شما مىدانید که در این نسلهاى گذشته، مردم ما چهقدر دینى بودهاند. در کدام خانه و کدام ده و کدام محله، شاهنامه نبود یا خوانده نمىشد؟ همه جا مىخواندند و منافاتى هم با مفاهیم اسلامى نمىدیدند.» [1]
«من موافقم که از «فردوسى» تجلیل شود، شاهنامه تحلیل شود و حکمت فردوسى استخراج گردد تا همه بدانند که این حکمت، اسلامى است یا غیراسلامى. این بزرگداشتى هم که برگزار شد، اصلاً به دستور و خواست من بود؛ منتها چون اواخر ریاست جمهورىام بود، به آقاى مهندس «حجت» گفتم که دنبال نمایید و فردوسى را بزرگ کنید. فردوسى باید هم بزرگ شود. فردوسى در قلّه است. امیدواریم کمکارى - که دوستان اشاره کردند - گریبان ما را نگیرد تا حکمت فردوسى را بیان کنیم. ما هستیم که اسم او را «حکیم ابوالقاسم فردوسى» گذاشتیم؛ دشمنان دین که این اسم را نگذاشتهاند. خوب؛ این حکیم چه کسى است و حکمت او چیست؟ آیا حکمت زردشتى است، حکمت بىدینى است، حکمت پادشاهى است یا حکمت اسلامى؟ این را مىشود در آورد. اگر کسى به شاهنامه نگاه کند، خواهد دید که یک جریانِ گاهى باریک و پنهان و گاهى وسیع، از روح توحید، توکّل، اعتماد به خدا و اعتماد به حق و مجاهدت در راه حق در سرتاسر شاهنامه جارى است. این را مىشود استخراج کرد، دید و فهمید. مخصوصاً بعضى از شخصیتهاى شاهنامه خیلى برجسته هستند که اینها را باید شناخت و استخراج کرد. من یک وقت گفتم که «اسفندیار» مثل این بچه حزباللّهى هاى امروز خودِ ماست! در فرهنگ شاهنامه یک حزباللّهى غیورِ دینخواهِ مبارز وجود دارد. بله؛ این کارها را شما بکنید تا دیگران نکنند. شما که نکردید، دیگران مىکنند.» [2]
همانطور که ملاحظه فرمودید ارزش فردوسیای که در قله است و حکمت الهی اسلامی دارد بیشتر از آن چیزی است که فقط زبان فارسی را زنده نگه داشته باشد، و قطعا به پیشرفت اسلام در ایران و سایر ممالک فارسی زبان کمک شایانی کرده است. از طرفی دیگر جملات رئیس جمهور اغراق زیادی در مورد نقش فردوسی در نجات اسلام داشت. البته میتوان بدلیل فرهنگسازی فردوسی در چند صد سال اخیر او را بعنوان یکی از تاثیرگذاران برجسته فرهنگ اسلامی نام برد.
پاورقی:
[1]- بیانات در دیدار با اعضاى «گروه ادب و هنر» صداى جمهورى اسلامى ایران 05/12/1370
[2]- بیانات در دیدار اعضاى انجمن اهل قلم 07/11/1381
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
به هیچ وجه نیز فکر نمی کنم که نشان دادن قله حکمت الهی اسلامی اغراق باش، به ویژه در زمانی که خلفای سنی مذهب، با تمام قوا سعی در عربیزه کردن اسلام داشتند، فردوسی و ژرفای اندیشه الهی اسلامی که او از بطن ایران مطرح کرد، باعث تغییر جریان قالب روز شد. شاید سخن کوتاه من، پیام را نرسانده باشد اما با پذیرفتن نقش الهی اسلامی فردوسی، شکی در نقش اساسی فردوسی در زنده کردن مکتب واقعی اسلام که همان مکتب پیامبر اسلام (و نه آن نقل قول مخدوش آیت الله العظمی مکارم درباره مکتب ایران) است داشته است.
در کنار هم قرار دادن جملات گوهربار، معتدل و حکیمانه رهبر انقلاب و جملات اغراق آمیز رئیس جمهور، به بهترین شیوه، میزان انحراف تفکرات رئیس جمهور در بحث "مکتب ایرانی" را نشان می دهد و از این بابت متشکرم.
به هرحال با توجه به جملات اغراق آمیز رئیس جمهور، دغدغه علماء از این بابت توجیه پذیر است و مثل همیشه امیدواریم فردایی برسد که ایشان در این شیوه خود تجدید نظر کنند.
البته در مورد روحانیون که گفتم، منظورم آیت الله مکارم نبود، چون ایشون بالاخره دستی در شعر و شاعری دارن.
...
ولی
آقای ما هر چی بگه در این موارد، خیلی هم به جاست و حق داره و باید بیشتر هم بگه و باید بیشتر هم نظراتش رو منعکس کنیم.
آقا از همون اول نشون داده که یه آدم فرهنگی تمام عیاره! و نگاهش به فرهنگ و هنر و شعر اصلا از جنس دیگه ای.
...
هنوز هم اعتقاد دارم که خیلیا نباید در مورد خیلی چیزا حرف بزنن، چون ما خوب می شناسیمشون!و اظهار نظرشون بیشتر شبیه طنزه، مثل همین که جدیدا توی این سال ها مسعود ده نمکی توی حرفاش استناد می کنه به دکتر شریعتی!!!
سلام علیکم.
چقدر این پست شما ضعیف بود. استدلالات، از حیث منطقی، در منتهی درجهی ضعف و سستی بودند و تمام، از خطابه، استفاده شده بود و یا مدعاها بدون دلیل بودند، یا دلایلشون پایه و اساس برهان نداشتند.
اولا، مغالطهای هست که اگر اشتباه نکنم به "مغالطهی منشأ" مشهوره. شما با آوردن صحبتهایی از یک فرد نسبتا مقبول جامعه، دهان منتقدینی که دربرابر حرفهای این آقا معمولا ـ به خاطر علاقه و تعبّدی که دارند ـ سکوت میکنند رو میبندید.
اما نگاهی به صحبتهای آیت اللـه خامنهای که بندازیم، میبینیم که حقیقتا مطلب از این قرار نیست که ایشون فرمودهن. روح توحید حاکم بر شاهنامه، کجای شاهنامه است؟ من از شما سؤال میکنم! توحید یعنی چه؟ آخه با مفاهیم که نمیشه بازی کرد. کدام توحید؟ این حرف پیش کسانی که مبانی عرفان نظری تو دستشون هست اگه گفته بشه، باعث قهقهه است! کدام روح توحید؟ کدام الهی بینی؟ "به نام خداوند جان و خرد" شد توحید؟ شد الهیات؟ اون چیزی که ما به عنوان سرمشق قرار دادن افکار یک شخصیت بزرگ انتظار داریم، استنباط روح مذاق شریعت مقدس، و عرضهی اون در قالبهای بدیع و نو، و حرفهای جدیده. برای مثال، کاری که مولانا کرد. اگر کسی بگه مولانا مسئلهاش مسئلهی توحیدیه، و مثنوی معنوی، یک کتاب توحیدی و الهی هست، حرفی نیست. چون واضحه. کجای شاهنامه در باب مسائل توحیدی بحث شده؟ یک مسئلهی توحیدی ثقیل رو شما به من نشون بدید که در شاهنامه مطرح شده و حل شده باشه؟ کجاست؟! آخه یه حرفی رو هوا زدن که مفته! مالیات بر نمیداره!
جای بحث، زیاده. اما من اکتفا میکنم به خودِ کلام فردوسی. این آقایانی که معتقد هستند مسیر فردوسی، مسیر صحیحی بوده، اگر استشهاد کنیم به کلام خود او، چه؟ چی میگن؟ لابد میگن خودش هم نفهمید!
فردوسی رسما با اشعاری، از طریقه و مسلک سالهای سال خودش ابراز پشیمونی میکنه و سی سال عمر خودش رو هدر رفته میدونه. و عجیب اینجاست، که آقای خامنهای، به شخصیت "یک نقش" در شاهنامه ـ که حالا گیریم مذهبی هم هست ـ استناد میکنند برای تعالی داشتن افکار شاعر! مثل این میمونه که بنده برای نشون دادن تفکرات یک کارگردان یا فیلمنامه نویس، استناد کنم به فلان شخصیت فیلم و افکار اون شخصیت! این خیلی بیراه و بعیده؛ و اگه نگیم غلطه، حداقل بایستی قائل باشیم که در دلالتگری ساکت هست.
اما این شعر، که از خود فردوسی هست رو مطالعه بفرمایید و ببینید در مقدمه، چی میگه؛ که فکر میکنم که دیگه کافی باشه و نبایستی بعد از این حرفی زد. العاقل یکفیه الاشاره. خواهش میکنم به دیدهی "اعرف الحق" نگاه کنید و ابهت "الرجال" شما رو نگیره. نگاه کنید و خودتون قضاوت کنید.
سخنهای پیغمبران خدای
بگویم بدان کش بود عقل ورای
من از هر دری گفته دارم بسی
شنیدند گفتار من هر کسی
سخنهای شاهان با رأی و داد
به سخت و به سست و بلند و گشاد
بسی گوهر داستان سفتهام
بسی نامه باستان گفتهام
به بزم و به رزم و به کین و به مهر
یکی از زمین و یکی از سپهر
سپردم بسی راه دلخستگان
زدم پرده مهر پیوستگان
به نظم آوریدم بسی داستان
ز افسانه و گفته باستان
همیدون بسی راندهام گفتگوی
ز خوبان شکّر لب ماهروی
ز هر گونه نظم آراستم
گفتم در او هرچه خود خواستم
اگر چه دلم بود از آن بامزه
همی کاشتم تخم رنج و بزه
از آن تخم کشتن پشیمان شدم
زبان و دهان را گره بر زدم
نگویم کنون نامهای دروغ
سخن را ز گفتار ندهم فروغ
نکارم کنون تخم رنج و گناه
که آمد سپیدی به جای سیاه
دلم سیر گشت از فریدون گُرد
مرا زآنچه کو تخت ضحّاک برد
گرفتم دل از ملکت کیقباد
همان تخت کاوس کی برد باد
ندانم چه خواهد بدن جز عذاب
ز کیخسرو و جنگ افراسیاب
بر این میسزد گر بخندد خرد
زمن خود کجا کی پسندد خرد
که یک نیمه از عمر خود کم کنم
جهانی پر از نام رستم کنم
دلم گشت سیر و گرفتم ملال
هم از گیو و طوس و هم از پور زال
ز من دست گیتی به دزدید مشک
بجایش پراکنده کافور خشک
کنون چارهای بایدم ساختن
دل از کار گیتی بپرداختن
گرفتن یکی راه فرزانگان
نرفتن به آئین دیوانگان
سر از راه واژونه بر تافتم
که کم شد ز من عمر و غم یافتم
کنون گر مرا روز چندی بقاست
دگر نسپرم جز همه راه راست
نگویم دگر داستان ملوک
دلم سیر شد ز آستان ملوک
نگویم سخنهای بیهوده هیچ
به بیهوده گفتن نگیرم بسیج
که آن داستانها دروغ است پاک
دو صد زان نیرزد به یک مشت خاک
ز پیغمبران گفت باید سخن
که جز راستیشان نبد بیخ و بن
أفلا تعقلون؟!
موفق باشید.
بی نشان است اگر مرقد خورشید ولی این همه ذره سر گشته رسوا دارد
هر که باشد به دلش مهر و ولای زهرا وعده رفتن در خلد برین را دارد
تا ابد شکر به در گاه خدا میاریم خوش به حال دل ما حضرت زهرا دارد...
ایام شهادت حضرت مادر(س)تسلیت باد
التماس دعا
=================================
سلام علیکم شما خیلی وقته تو وبلاگم لینکید
یه نقد در مورد استیضاح قاضی مرتضوی بنویسید..:)
این نویسنده اگر شاهنامه را خوب خوانده باشند در آن تجلیل از رسول اسلام(ص)، امام علی(ع) و نیز سه خلیفه را می بینند که گواه التزام او به شریعت اسلام و نبوت و وحیانی بودن دین است. می دانیم که تلقی وحیانی(تئیستی) از دین در برابر برداشت های دئیستی قرار می گیرد؛ چراکه برخلاف تلقی دئیستی، نگاه تئیستی به نبوت و وحی و نیز شریعت خاص و اسلوب مند تاریخی اعتقاد دارد(یعنی در زمان و تاریخ خاصی وحی به تنها یک نفر خاص انزال شده باشد). حتی فردوسی زندگی را به دریایی طوفنده تشبیه می کند که تنها در کشتی محمدص و علی ع آرام و قرار وجود دارد و همه را به پیروی از آن دو بزرگوار دعوت می کند. ضمن آن که مگر این آقای یه آقا نمی دانند که زرتشت پیامبری توحیدی است و ایرانیان باستان اولین یکتاپرستان گیتی و تاریخ بوده اند؟ بنابراین حتی اگر فردوسی اهل زردشتی گری و اساسآً به دین زرتشت باشد باز اندیشه اش از حیث اعتقاد به خدایی واحد عاری از شرک و بنابراین توحیدی بود، اما چون پیامبری رسول الله ص را مرجح نمی دانست آن گاه می شد گفت که او به سبب لغزش در رکن نبوت دچار نوعی کفر شده است. رهبر معظم انقلاب با تسلطی که بر شاهنامه داشته اند اظهار نظر کرده اند. در نهایت این که آقای یه آقا چطور شاهنامه رو با یک فیلم مقایسه می کنند؟ در حالیکه در شاهنامه کارگردان، فیلم نامه نویس و حتی بازیگر خود فردوسی است و دوات خلاقه ی ذهن درخشان او.
روح حاکم بر شاهنامه از جنس الهیات حماسه است( که با نماد و کنایه و بالاتر استعاره سر وکار دارد) نه از جنس الهیات لاجیکال و منطقی یا عقلانی که بااستدلال و وضوح سخن بگوید. از این رو اسفندیار می تواند نمادی از غیرتی حسینی و حماسی هم باشد و...
باسلام.احتراما از جنابعالی دعوت مینماید در نشستهای آزاد شاهنامه خوانی /حافظ خوانی استاد شجاع پور که روزهای سه شنبه از ساعت 18-16 در فرهنگسرای ملل برگزار میباشد شرکت فرمایید ./پارک قیطریه .22215062 ..
. او مردی متدین وشیعه دوازده امامی بود
یکی از لایل بی مهری سلطان محمود غزنوی نبست به فردوسی وشاهنامه او همین مسئله شیعه بودن فردوسی بود .