پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

سلام امام من

نوشتن برای تو همان‌قدر سخت است که ننوشتن! نوشتن از این جهت سخت است که چه بنویسم که ذره‌ای لایق وجود مبارک تو باشد و ننوشتن از این جهت که به عشق تو زنده‌ام.

میلادت که می‌شود انگار خودم را فراموش می‌کنم؛ انگار یادم می‌رود چقدر کمبود و کاستی دارم؛ انگار یادم می‌رود چقدر قصور و تقصیر دارم. گویی با یک «بالحسن الهی العفو» همه چیز نو شده  -نه، از آن دسته از دیندارانی نیستم که هر رفتاری بکنم و بگویم خدا می‌بخشد! اما غفلت و لغزش‌هایم که قابل انکار نیست- می‌گویم نو شده چون کریمی و هر چه می‌خواهم نه نمی‌گویی و آنوقت من فکر می‌کنم حتما بخشیده شده‌ام که نه نمی‌شنوم:

ما از تو هیچ وقت نفرما ندیده‌ایم                          ای جمله‌ی همیشه «بفرما»تر از همه

خودم را فراموش می‌کنم چون در جایی که نور هست، تاریکی به چشم نمی‌آید. تو نور هدایتی برای تمام دوستان و دشمنانت؛ تو از هدایت دشمنان نیز دست برنداشتی چون امام باید این‌گونه باشد. گفتم دوستان و دشمنان اما مگر چند نفر کنار تو، دوست واقعی تو بودند؟ چند نفر کنارت بودند که به قول امام راحل عظیم الشأنمان «صلح تحمیلی» را پذیرفتی و گفتی اگر صلح نمی‌کردم یک شیعه بر روی زمین باقی نمی‌ماند. و شیعه را زنده نگه داشتی با زمینه سازی قیام حسین علیه السلام.

برخی می‌گویند ما شاید دوستت نباشیم اما دشمنت نیز نیستیم. یا می‌گویند ما شاید شیعه‌ات نباشیم اما محب تو هستیم؛ من این‌گونه جملات رو نمی‌پذیرم؛ مگر محب بدون عمل به خواسته‌های محبوب به چه دردی میخورد؟ حب ابن عباس به درد تو خورد یا حب سلیمان صرد خزاعی به درد برادرت حسین علیه السلام؟ پشیمانی سلیمان شاید عاقبت خودش را بخیر کرده باشد اما مگر امام زمانش را زنده کرد؟

امام مهربانم

محبتی کن که حب تو در دل من، خروجی رفتاری متناسب داشته باشد. اللهم اخرج حب الدنیا من قلبی...

 

 

ثبت نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است