باب الجواد یعنی بهشت. تنها فرقش با بهشت منم، چون در بهشت پروردگار از بندهاش راضی است اما من نه قدر نعمت او را دانستم و نه ... حتی قدر لحظات حضور در بهشت باب الجواد را.
مرا زمانه باد کرده بود و منِ سبک وزنِ بیمقدار وقتی باد شدم در آسمان به هر سو میرفتم. چرا باز اشتباه؟ زمانه چه تقصیر دارد که «ظلمت نفسی». هر قدم دور شدن از محبوب، دقیقا به خودم مربوط بود و هست.
باید این باد را سوزن بزنم و خالی کنم تا ببینم کیستم و کجایم و کدام سو باید بروم. چرا باز اشتباه؟ من چه کارهام که درد خود را چاره کنم که طبیب دلها مرا به نزد خودش آورده. یا امام رئوف به حق جوادت...
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.