پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بایدها و نبایدها» ثبت شده است

نقل قول

راه روشن اسلام شناسی

راه روشن اسلام‌شناسی چیست؟ یکی از روشن‌ترین راه‌های شناخت اسلام راستین: آیین حق، اسلام خدا این است که جستجوگری‌ات را با معیارهای همه‌کس‌شناسی آغاز کنی که از زشت و زیبا و نیک و بد داری. آن وقت کدام آیین، آیین خداست؟ آیینی که در آن آیین از معروف (خوبیهای شناخته شده نشاندار) حمایت می‌شود و از منکر (بدیهای مردود و مطرود) نکوهش و با آنها مبارزه می‌شود.

 

بایدها و نبایدها، صفحه 97

نویسنده: شهید بهشتی

نقل قول

آدرس خدا را از عدل جدا نکنیم!

وقتی در پرتو اسلام کوششی و جنبشی در راه اقامه حق و عدل تحقق نیافت، نه تنها آنها سراغ ما و اسلام ما نمی‌آیند، بلکه مردم خود ما هم سراغ جایی می‌روند که می‌تواند ادعا کند در راه اقامه عدل قدم‌های تحقق یافته مؤثرِ مثمرِ ثمر برداشته است. بیخود هم رفقا نیایید دور هم بنشینید که چه کنیم که جوانانمان منحرف نشوند. جوان با همان فطرت و بینش فطری‌اش خواستار عدل است. عدل در نظر جوان محترم است؛ خواه اسلام باشد، خواه نباشد؛ خواه خدایی باشد، خواه خدایی نباشد. او عاشق و شیفته عدل است. و تو نگو این شیفتگی تو به عدل غلط است. قرآن می‌گوید صحیح است. مگر نمی‌بینی قرآن می‌گوید «انّ اللّه یأمر بالعدل؟» وقتی می‌خواهد خدا را معرفی کند می‌گوید خدا آن است که فرمان به عدل می‌دهد. مگر نمی‌بینی می‌گوید «قل امر ربی بالقسط؟» خدای من آن است که به قسط فرمان می‌دهد. چرا این گرایش صحیح فطری جوان جامعه اسلامی و سرزمین اسلامی را تخطئه می‌کنی؟ این گرایش درست است. این گرایش بجاست. این گرایش همان گرایش خداپسند است. خدا خواسته این جوان دنبال همین بینش برود تا به خدا برسد؛ تو چرا این راه را جلو او می‌بندی؟ این راه می‌تواند او را به خدا برساند؛ چون: «انّ اللّه یأمر بالعدل»؛ چون: «امر ربی بالقسط.»

تو و من، من و تو و دگران، ببینیم چه کوتاهی کرده‌ایم و می‌کنیم که آدرس خدا از آدرس عدل جدا شده است. این جفای من است، این جفای توست. این گناه ماست که این دو آدرس را از هم جدا کرده‌ایم، والا آن جوان با بینش فطری‌اش درست نمی‌رود؟ من از شما می‌پرسم - من بیخود نظر قاطع دادم. دوست داشتم این نظر قاطع را نگویم، اما از روی طبعم گفتم. اما از شما نظر می‌خواهم: آیا آن جوان اشتباه می‌رود؟ اگر دل و روح او به سوی عدل پرواز کند او را تخطئه می‌کنی؟ این گرایش را گرایش غیر خدایی می‌شناسی؟ پس قرآن چه می‌گوید؟ پس فطرت چه می‌گوید؟ پس عقل چه می‌گوید؟ ببین چه کسی تجاوزگر است. ببین چه کسی راه انحرافی می‌رود: این می‌خواهد از مسیر عدل به خدا برسد یا تو و منی که آمده‌ایم عدل و خدا را از هم جدا کرده‌ایم؟ انسان خدایی باشد اما رئیس الظلمه هم باشد! کداممان اشتباه کرده‌ایم؟

 

بایدها و نبایدها، صفحه 86

نویسنده: شهید بهشتی

نقل قول نقل قول

انسان تربیت شده اسلام: عاشق عاقل

اسلام و ادیان می‌خواهند انسان عاشق تربیت کنند. نمی‌گویم انسان بی‌عقل، می‌گویم انسانی که هم عاقل باشد و هم عاشق. نمی‌خواهد عاقل بی‌عشق تربیت کند. آنچه می‌خواهد، عاشق عاقل است. انسانی که حساب‌ها را برسد، چشم‌هایش را باز کند، گوش‌هایش را باز کند، زمینه‌ها را مطالعه کند، مقتضیات را نگاه کند، استعدادها و آمادگی‌ها را حساب کند، موانع را حساب کند، مشکلات را حساب کند، تمام اینها را حساب کند و راه مناسب را انتخاب کند. اما این را بداند که در زندگی، از تلاش باز ایستادن وجود ندارد. این، کارِ آدم عاشق است. در او شوری و گرمایی است که نمی‌گذارد آرام بگیرد. آرامش انسان‌های نومید، انسان‌هایی که ممکن است محاسبه آنها را به نومیدی بکشاند، در آنها نیست.

 

بایدها و نبایدها، صفحه 50

نویسنده: شهید بهشتی

نقل قول

به جای شعار، زندگی را انسانی‌تر کنیم!

گفت فلانی، واقعش این است که آن تعلیمات دینی که هدفش صرفاً مبارزه با کمونیسم و توجیه‌کننده وضع موجود باشد صنّار نمی‌ارزد. چه خوب می‌گفت! کجای کاری؟ مطمئن باش آن تعلیمات دینی و تبلیغات دینی که صرفاً آهنگش کوبیدن کمونیسم باشد به دل‌ها نخواهد نشست. کاری کن که در پرتو اسلام زندگی انسانی‌تر و اسلامی‌تر و بهتر و یکتاپرستانه‌تر و با عدل و داد همراه‌تر در برابر دیدگان جوان جستجوگر بنهیم؛ والا هر قدر بر گوش او بخوانیم، او یک خبر در روزنامه می‌خواند، یک تصویر در روزنامه می‌بیند، یک گزارش در تلویزیون می‌بیند، یک فیلم در فلان جا می‌بیند، از زندگی دیگران و وضع دیگران و شکل کار دیگران مطلع می‌شود و دلش در خانه دیگران است، هر چند تنش در سرزمین ایران باشد. چرا با واقعیات شوخی می‌کنیم؟ چرا نمی‌خواهیم لمس کنیم که دعوت به خیر در اسلام، شاید ده درصد هم به زبان نبود، و شاید بیش از نود درصدش به عمل بود؟

 

بایدها و نبایدها، صفحه 39

نویسنده: شهید بهشتی

نقل قول

دعوت به خیر یعنی چه؟

دعوت به خیر یعنی چه؟ آیا دعوت به خیر به این صورت است که مثل آدم‌های خودستا دائماً کاغذ برداریم، قلم به دست بگیریم، منبر برویم، سخنرانی کنیم، نشسته یا ایستاده یا بالای منبر یا پشت میز خطابه و تریبون، بگوییم این ما هستیم که دارندگان این امتیازات هستیم، و شروع کنیم مفاخری را بشماریم که یا اصلاً وجود ندارد و وجود نداشته و یک مشت خیال و ادعاست، یا اینکه اگر هم وجود داشته از قبیل من آنم که رستم بُوَد پهلوان است؟ یعنی بگوییم یک وقتی در جامعه ما چنین افتخاراتی بوده، اما حالا خبری نیست. آیا منظور از دعوت به خیر این است؟ این که مشمئزکننده است! یعنی واقعاً اسلام گفته آهای مسلمان‌ها، آهای اوس و خزرجی که مسابقه در افتخارات قومی را شروع کردید و می‌خواهید از این راه دومرتبه کینه‌های دیرینه را زنده کنید، رها کنید؛ امتی باشید دعوت به خیر کنید. یعنی به جای آن اشعار حماسی و حماسه‌سراییهایی که در زمینه افتخارات قومی و نیاکانی داشتید، حالا بیایید حماسه درباره اسلام، قرآن، پیغمبر، علی بگویید؟ آیا منظور از دعوت به خیر این است؟ یا آن است که امام، علیه السلام، به شیعه می‌گوید: «و کونوا دعاة الناس الی انفسکم بغیر السنتکم»؛ مردم را به خویشتن و راه خویشتن دعوت کنید با غیر زبانتان؟

»و کذلک جعلناکم امةً وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس»؛ جامعه نمونه شوید تا هر انسان منصفِ جستجوگر در دنیا مبلغ شما بشود. در این صورت دیگر احتیاجی به اینکه شما برای بیگانه مبلغ داشته باشید وجود ندارد. در این دنیا یک جامعه کوچک نمونه اسلامی ساختن بهترین تبلیغ است؛ چه برای داخل و چه برای خارج. چون همه ما از بس حرف زدیم و حرف شنیدیم و خوانده‌ایم...

دنیا در پی یافتن راههای عملی برای بهتر زیستن است، نه راههای ادعایی. نسل جوان خودمان هم همین‌طور. هر جا، به هر مقدار، عمل به معیارهای اسلامی سراغ داشته باشد دیگر هیچ احتیاجی به تبلیغ نیست؛ خود بخود دل و جان و فکر و ایمان او آنجاست.

 

بایدها و نبایدها، صفحه 33 و 34

نویسنده: شهید بهشتی