شرار عشق به هر سنگ بی سر و پا نیست
سزای عشق تو را غیر تو نمیداند رفیق کهنه کلکهای نو نمیداند
کسی که کاشت نداند درو نمیداند گرسنه مزه گندم ز جو نمیداند
گرسنه آمدهام تا کند عطا معشوق
شب است و راه دراز و جرس نمیخواند کسی به جز تو مرا بی هوس نمیخواند
مرا که ماندهام عقب هیچ کس نمیخواند مرا سوارهای از پیش و پس نمیخواند
شکست خورده عشقم بیا بیا معشوق
من از رفوع گنه از ثواب افتادم هم از ثواب و هم از چشم یار افتادم
شبیه نامهای دور از جواب افتادم به باغ آمده بودم به آب افتادم
مگر که بر لب جو بنگرد مرا معشوق
کسی که رگ به تنش نیست مرد غوغا نیست شرار عشق به هر سنگ بی سر و پا نیست
کسی که کشته نشد از قبیلهی ما نیست کسی که عشق نداند ز زمرهی ما نیست
گروه ما همه یا عاشقند یا معشوق
به دادههای تو شکر و به هر عطای تو شکر به مصطفای تو شکر و به مرتضای تو شکر
به واجبات تو شکر و به هر دعای تو شکر به عشوه های تو شکر و به غمزه های تو شکر
تو کیستی که شدی بهر انبیا معشوق
هزار بند علایق به پای خود بستم به صد دلیل موجه من از تو بگسستم
ز اتفاق چو یک شب به توبه بنشستم به یک دلیل موجه بگیر تو دستم
دلیل جود، تویی تو تویی تو یا معشوق
گذشت عمر و کنون چند و چون کنی لیلی دل شکستهی ما باز خون کنی لیلی
کجاست تا که غمش را فزون کنی لیلی اگر ز محمل خود سر برون کنی لیلی
شوند خیل گدایان جدا جدا معشوق
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
یکباره به بند عشق پابستم کن
از هرچه جز عشق خود تهیدستم کن
در عشق خودت نیست کن و هستم کن
زیبا بود و پر معنا.
موفق باشی
یاحق.
هم از ثواب و هم از چشم یار افتادم
خیلی زیبا بود
این شعر از کیست؟
جست و جویی کردم در این صحرای مجازی اما چیزی نیافتم